• وبلاگ : پايگاه تحليلي( فصل انتظار)
  • يادداشت : دو روايت از روضه زنانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    در کبک سياسي بخوانيد:

    ولله اين مطلب کاملا جدي است

    بسمه تعالي

    معمولا هيچ چيز آنطور که هست نيست منظورم اين است که معمولا آن چيزي که هست آنطوري که هست نيست يعني نميشود آنطوري که هست باشد ... . نميدانم چگونه بگويم البته منظورم اين نيست که نميدانم چه بگويم که اتفاقا خوب هم ميدانم چه بگويم اما وقتي اين کلمات حصاري ميشوند که حرف هايم را محدود ميکنند و خاصه مخاطبي که هر لحظه اين حصار را تنگ تر ميکند؛ آنوقت است که من براي گفتن يک مفهوم ساده آنقدر بايد دست و پا بزنم و آسمان و ريسمان ببافم و تازه اگر حرفم هنوز مانند آن لحظه اي که در ذهنم متولد شده بود در ذهنم باقي مانده باشد- که امري است محال- و باز هم اگر بتوانم آنچه را در ذهنم است آنطور که هست بر روي صفحه بياورم – که اين هم امري محال است- تازه اگر ضعف در املاي لغات مرا مجبور به انتخاب لغتي جايگزين- که هرگز معناي آن کاملا منطبق با کلمه ي مورد نظر من نيست- ننمايد؛ آنوقت تازه اين مخاطب بيچاره کارش شروع ميشود که ... .

    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ جمعه 11 فروردين 91 نوشته (دو روايت از روضه زنانه) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.