سفارش تبلیغ
صبا ویژن







چندین هفته قبل از انتخابات کاندیداهای شناخته شده بطور غیر رسمی تبلیغات انتخابی خود را شروع کرده بودند . سفر به شهرهای مختلف . سخنرانی های هیجانی . وعده و وعیدهای رویایی ولی دکتر احمدی نژاد در اون روزهای سرنوشت ساز برای هر کاندیدا ، تو کوچه پس کوچه های جنوب تهران مشکلات مردم را رفع می کرد

گرچه اصولگراها سه نفر را کاندید کرده بودند ولی همه امیدشان به آقای قالیباف بود . در برابر کسانی که همه ابزار لازم را برای انتخاب شدن را در اختیار داشتند دکتر غیر از عنایت خدا واقعا چیزی نداشت . نه تبلیغات آنچنانی ، نه ستادهای انتخاباتی پر رونق ، نه کارناوالهای انتخاباتی ، نه متینگهای تبلیغاتی که بیشتر شبیه مجالس رقص و آواز بود و ...
موج توهینها و تهمتها و شایعه پراکنی ، توزیع فیلم و سی دی های مخرب و ... را هم  ازش خبر داشتید .
حجم گسترده عملیات روانی رسانه های غربی و ایادی داخلی شان . دلزدگی مردم از انتخابات به جهت عملکرد سوء دولتهای پیشین ، پارامترهایی بود که در دل هر دلسوز انقلاب دلهره و اضطراب ایجاد می کرد .
ولی علی رغم همه این موانع مردم به صحنه آمدند و یک حماسه جاوید و بیادماندنی آفریدند . مردم نه تنها به تبلیغات دشمنان خارجی و داخلی نظام توجهی نکردند بلکه با انتخاب دکتر یک «نه» بزرگ به بدخواهان گفتند که هنوز پس از گذشت 2 سال عصبانیت ناشی از سرخوردگی شان فرو کش نکرده است .
عجب روزهایی بود مثل دوران انقلاب . محرومین و تهیدستان مومن به انقلاب و اسلام هرچه داشتند برای پیروزی او بکار گرفتند . نذر و نیاز به درگاه الهی نمازهای حاجت . استفاده از خودروهای شخصی برای تبلیغات و ...
نزدیکی های صبح بود که یکی از مسئولین ستاد انتخاباتی زنگ زد و گفت که میخواهند برای مردم منطقه ما متینگ انتخاباتی بزارند . من مخالفتم کردم و گفتم بر اساس نظر سنجی ها دکتر در این منطقه کمترین رای را خواهد آورد ولی دوستم اصرار کرد که مقدمات کار را فراهم کنم . با تردید رفتم با مدیر سالنی که برای این کار مناسب بود صحبت کنم ، باورم نمی شد تا منو دید گفت فلانی پس چرا برای دکتر کم تبلیغ می کنید؟ چرا اینقدر تنبلید . گفتم پول و جا و مکان نداریم . گفت پی این سالن به این بزرگی به چه درد می خورد ؟ من هم ذوق زده به دوستم زنگ زدم که آره بیائید که جاشو پیدا کردم ولی می ترسم مردم استقبال نکنند ولی خدایش سالن که هیچ ، تو خیابانهای اطراف هم جای سوزن انداختن نبود . بعد مراسم رفتم پیش مدیر سالن اون از من خوشحالتر بود خواستم کمی پول بابت هزینه سالن و پذیرایی بهش تعارف کنم . تا پول را دید اخمهایش تو هم رفت دیدم هوا پسه گفتم اینو برای کارگرای سالن میدم که تو مراسم زحمت زیادی کشیدند . بالاخره خطر از بیخ سرمان گذشت و چیزی بهم نگفت .
خاطره از اون روزهای به یادماندنی زیاده ، هر لحظه اش خاطره است و مهمترین خاطره حماسه حضور مردم در صحنه و انتخاب دکتر بود که شگفتی دوست و دشمن را برانگیخت . بی تعارف سوم تیر حماسه بود ، حماسه ای بیادماندنی .
اللهم عجل لولیک الفرج و النصر   یا علی

از دوستان عزیزم دعوت می کنم آنها هم در باره این حماسه ماندگار بنویسند البته بعلت فصل امتحانات دانشگاه بعضی از دوستان را دعوت نکردم .
مدیر پارسی بلگ آقا سید                     شیعه مذهب برتر (حاج آقا خانگل زاده) 
ایران اسلام (محمد علی)                     گروه طمع شیرین دو دقیقه
شب نوشت (حاج هادی)                      شلمچه (به جا مانده)
بازتاب برنا                                          دیوانه دل
لا لقاء الا فراق                                    چفیه (محسن) 
آخرین بازمانده                                    عشق یعنی انتظار منتظر
قلم رنجه (خواهر)                               پرستوی مهاجر
عشقی (سید)                                  نقد مفید (آقا محمد)
قافله شهدا                                       قصه بچه بسیجی
بهترین آرزوهایم تقدیم تو باد                یک حزب اللهی مدرینیته
خدا بود و دیگر هیچ نبود                      عصر انتظار (آقا مهدی فیض)



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی