سفارش تبلیغ
صبا ویژن







مجنون»
89/3/6 2:0 ص

 

به نام خدای مجنون

مجنونم

هزار سال گذشت ز مُردن لیلی هنوز مردم صحرا نشین سیه پوشن ، مجنونِ ، لیلی شده ام که نه در نوشته های نظامی گنجوی است و نه در باب کتاب است فقط عشق است که ما را مجنون لیلی کرده .مجنونم ... ما لیلی خودمان را فراموش کرده این و حواس مان نیست که مجنون هستیم و لیلی هست . آینده خواهد آمد که داستان ما را بنویسد و عده ی بیاین داستان ما را بخوانند...

ولی لیلی من شهدا هستن که در خاک مجنون افتادن . من مجنون ، مجنون شده ام . دلم مثل سیم به مین والمری که تو جاک مجنون فرو رفته متصله اگر کسی این سیم رو قطع کنه دل من منفجر میشه . اگر کسی دل مجنون شده ی من رو جدا کنه دلم میمیره . دلم مثل ماهی در آب مجنون شنا می کنه. دلم مجنون ، مجنون شده ... هنوز دلم دنبال عطر خردل میگرده . تنم به دنبال عطر باروت ، لبم خشک شده و عطش دارد و به دنبال قمقمه ی پر از آب که خالی در خاک مجنون میگرده تا سیراب کنه عطش روحم را ، خاک مجنون رو بر میدارم برای شفای تن مجنونم ، دیگه با کپسول پر از اکسیژن که از دود موتور بسیجی هاست نفس می کشم و زنده مانده ام . دلم در نیزار است . می خوام در نیزار خانه از عشق بسازم ... بیچاره دلم که مجنون شده . کاش می شد که من هم اهل جزیره بشم ، جزیره ی که محل عشاق بود. آری من مجنون شده ام مجنون جزیره ی است که بهترین یاران آقا روح الله آنجا ماندن هنوز آنجا هستن و رخی نشان نمی دهند . کجای آقا باکری که هنوز آنجا هستی و خانه از عشق درست کرده ای . جزیره محل فرود فرشتگان است محل معراج انسان های کامل...توی این شهر دلی ندیده ام ، همه با هم آشنا هستن ولی از غریبه غریبه تر ، همه با دوست هستن ولی پشت هم حرفا های میزنند وای از این زمونه...

اما...

آه...

آه...

یک سال گذشت ز شهادت لیلی هنوز مردم تهران سیه پوشن...

امروز جزیره مجنون من تهران – سعادت آباد است . که مثل یک جزیره بود که حسین و امیرحسام آنجا افتادن و پرواز کردن . همه مجنون بودن و آمده بودن دنبال لیلی هایشان که شهادت بود که عشق به ولایت بود همه از جان مایه گذاشته بود . بهترین سربازان امام خامنه ای آمده بودن تا حماسه ی دیگر بسازن و نشان دادن که ما از همان نسلی هستیم که پدران مان سرباز آقا روح الله بودن و ما امروز سربازان امام خامنه ای شده ایم . و منتظر یک عملیات دیگر تا فتح الفتوحی دیگر انجام دهیم . یک سال گذشت از اغتشاشات خرداد 88 چه گذشت بر دل امام خامنه ای و بر دل بسیجیان...

امروز لیلی ما همه شهدای اغتشاشات هستن که جان بر کف گرفتن و با آغوشی باز از شهادت استقبال کردن . چه مردانه جنگیدن و چه غیرت مندانه از ولایت دفاع کردن . یک سال گذشت و ما هنوز مانده ایم و ما مانده ایم و دفاع می کنیم از خاکریز ولایت . می نویسیم از مظلومیت شهدای ما و از جنگ مان . آری 8 ماه جنگ مال ماست ، برای اونایی که 8 ماه جنگیدن و دفاع کردن و پشت ولایت را خالی نکردن . 8 ماه جنگیدیم و سر خود رو بالا گرفتیم و جان خود را مثل سپر جلو گرفتیم تا بگویم :

                      ما همه سرباز تویم خامنه ای         گوش به فرمان تویم خامنه ای

اگر آقا میگذاشت ما قائله دروغ 88 را تمام و جمع میکردیم اما خدا رحم کرد که آقای مهربان و رئوفی مثل خامنه ای داریم که خود بسیجی هست و حرف بسیجی را خوب می فهمد...یک سال گذشت از مظلومیت از توهین به بسیجی ، چه خاطراتی هست که هنوز بکر مانده و هیچ کسی جرعت ورود را به آن ندار ....

و هنوز وقت مانده تا طلوع صبح 22 خرداد 89...


 



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی