سفارش تبلیغ
صبا ویژن







مدتی است که دیگر نوشتنم نمی آید،شاید حدود دو ماه.

سوژه هم برای نوشتن الی ماشاالله.

دوستی گفت که تو قطره ای بیش نیستی در این دریا،پس به دریا بپیوند که بمانی.

او درست میگفت،پس عزم خود را جزم کردم که بنویسم و به دریا بپیوندم.

از کجا شروع کنم؟

در افکار خود رفتم به سوی قوه قضائیه.

چون مطالباتی که داشتیم و داریم و قولهائی که رئیس محترم قوه قضائیه در ابتدای کار داده بود،با این طریقی که طی می کند به نظرم سازگار نیست.

آزادی حسین مرعشی درست یک روز پس از بازداشتش،که البته توضیح دادند که قوه قضائیه زیر بار هیچ توصیه و سفارشی نمی رود و این از حقوق زندانیان است که از مرخصی استفاده کند.

با عقل من که جور در نمی آمد که طرف یک روز پس از بازداشت،از مرخصی تا پایان تعطیلات نوروز استفاده کند،با خود گفتم حتما قانون همین است و من نمیفهمم.

سپس آزادی تاجزاده و بهزاد نبوی و...تا پایان تعطیلات نوروزی، این داستان ادامه داشت که تازه متوجه شدم که عجب قانون خوبی داریم و تا چه حد من بی خبر بودم از این همه قانون!!

گفتم بخشی نگری نکنم همه فعالیتهای این قوه را باید با هم دید،حداقل در بعد سیاسی.

حکم جلب مهدی هاشمی را هم باید دید که توسط این قوه صادر شده است و این از نکات مثبت است،ولی راستش را بخواهید هنوز متوجه نشدم که چرا حکم جلب مهدی هاشمی که بیرون مرزهاست صادر میشود اما برای خواهرش فائزه هیچ حکمی صادر نمی شود حتی با اراجیفی که به تازگی گفت.

همچنین یادم آمد که مهدی هاشمی پس از خروج از کشور،طی بیانیه هائی خروج خود را مأموریت اداری جهت سرکشی به شعبه های دانشگاه آزاد در خارج از کشور نام برد و البته این بیانیه ها با سکوت مسئولین دانشگاه آزاد همراه شد که به منزله تائید این بیانیه ها قلمداد شد، هنوز در عجبم که چگونه است که با مسئولین متخلف دانشگاه چرا برخوردی نمی شود،البته کمی هم که فکر کردم متوجه شدم حتما مطابق معمول ایراد از من است و من نمی فهمم.

هنوز متوجه نشدم که چگونه می شود که یک ایرانی نما در تمام مجامع به ظاهر بین المللی که حاضر می شود بر علیه کشور و دولت و نظام و قوه قضائیه و...سخنرانی می کند و نظام ایران و همه ارکان و سازوکارهای قانونی کشور را زیر سؤال می برد و دست آخر از یک روزنامه نگار متعهد شکایت می کند و قوه قضائیه هم با احترام کامل به او، به شکایتش رسیدگی می کند و این در حالی است که او خود متهم است و جرم او هم محرز،والبته این وظیفه دادستان محترم است که برای او اعلام جرم نماید و او را به دادگاه فرا بخواند و البته دادستان هم زیرمجموعه ای است از قوه قضائیه.

البته از آنجائی که من نمیفهمم خب نمیفهمم.

از موسوی و کروبی و خاتمی هم که دیگر چیزی نگوئیم سنگین تریم.

البته دوستی می گفت که حکایتی است این داستان برخورد با سران فتنه و کار قوه قضائیه در این مورد درست است و تو نمی فهمی!!

در انتها هم وظیفه خود میدانم که از مدیران چند وبلاگ ارزشی که همیشه درست به هدف می زدند و در پیش از انتخابات و حتی در ایام فتنه با مجاهدت و روشنگری خود نهایت تلاش خود را در راه نظام و انقلاب انجام دادند تشکر کنم.

 و البته از قوه قضائیه نیز به دلیل فیلتر کردن این وبلاگها نهایت تشکر و امتنان خود را اعلام نمایم!!!

شیرین (شاکی)

حسین شریعت (متهم)

مهدی و فائزه (صفا)

عمو بهزاد و تاجزاده و مرعشی (محبت)

مدیران دانشگاه آزاد(عشق)

وبلاگهای ارزشی(فیلتر)

موسوی . کروبی . خاتمی(نمی فهمم)

 

 راستی سخنگوی دستگاه عظیم قضائی کی معرفی می شود که از ایشان بپرسیم سوالاتمان را؟

یا شاید هم نیاز ندارد و یا صلاح در این است.

البته شاید هم من نمی فهمم.



  • کلمات کلیدی :

  • نوجوانی خام را در نظر بگیرید که درحدود بیست سالگی ، پدر خود را از دست می دهد.

    اینک تصور کنید که پدر این نوجوان خام،یکی از مؤثرترین افراد در سرنوشت یک کشور و انقلاب بوده است و البته آن پدر، خود یادگار بزرگمردی است که نه تنها تاریخ یک کشور و یک منطقه ، بلکه تاریخ کره زمین متأثر از قیام و حرکت او شده است و تمام حرکتها و انقلاب ها در کره خاکی  که بر علیه ظلم و ستم به وقوع می پیوندد،الهام گرفته از قیام آن بزرگمرد خواهد بود.

    آری صحبت از خمینی کبیر است و مرحوم حاج احمد آقا و فرزند آن مرحوم .

    موقعیت ممتاز امام در جامعه نیاز به گفتن و نوشتن ندارد و البته صیانت از این موقعیت ممتاز در جامعه پس از رحلت آن رهبر الهی ، بر عهده فردی قرار گرفت که  سالها تحت تعلیم آن امام قرار داشت،سالهای پیش از خرداد1342و همچنین هنگامه مبارزه با رژیم ستمشاهی را با اعماق وجود درک کرده بود،سختیهای دوران تبعید و گرفتاریهای مبارزه با ابتدائی ترین وسائل و ارتباط با اقشار گوناگون را در نزد امام آموخته بود.

    پس از پیروزی انقلاب ، آن استقبال بی نظیر در تاریخ را دیده بود و البته تملق و چاپلوسی برخی را دیده بود که از این طریق و پس از پیروزی قصد داشتند خود را به امام نزدیک کنند درک کرده بود و البته رفتار امام با چاپلوسان را هم دیده بود.

    او درک کرده بود زمانی که سازمان منافقین در ابتدای پیروزی انقلاب،شخص امام را برای ریاست جمهوری کاندید کرده بودند به دنبال چه اهداف پلیدی بودند و البته او درک کرده بود زمانی که بنی صدر ملعون پیشنهاد نخست وزیری ایشان را به امام دادند و با پاسخ دندان شکن امام مواجه شد که احمد در هیچیک از مناصب حکومتی مسئولیت نخواهد پذیرفت برای چه بود.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • من»
    88/12/9 1:43 ص

    شمخانی همچنین به یک خاطره در روز معارفه‌ خود در نیروی دریایی ارتش اشاره کرد و می‌گوید: من در آن روز یک جمله بیشتر نگفتم: "من از دریا غیر از شنا کردن چیزی بلد نیستم اما آنچنان بر شما فرماندهی خواهم کرد که نه گذشتگان کردند و نه آیندگان.

    این قسمتی از مصاحبه علی شمخانی با خبرگزاری فارس است ،البته اگر این مصاحبه را از ابتدا تا انتها مطالعه کنیم بیشترین برداشتی که از آن خواهد شد این است که جناب شمخانی سعی دارد خود را انسانی بسیار مدیر،کاربلد،زحمتکش،با افق دید وسیع،فرماندهی زبده و ....معرفی کند.

    البته خدماتی که هر فرد مسئول در کشور انجام داده قابل تقدیر و ستایش است و این مردم نیز به خوبی ثابت کرده اند که قدردان زحمات و خدمات همه مسئولین در گذشته و حال و البته آینده بوده و خواهند بود.

    همین مردم البته ثابت کرده اند که اجازه سوءاستفاده از این خدمات را هم به کسی نداده و نخواهند داد،هر چند که خدمات را هم فراموش نمی کنند.

    این مردم ثابت کرده اند که بازی با کلمات را هم به خوبی تشخیص می دهند و خلاصه فرق دوغ و دوشاب را به سرعت و با یک نگاه تشخیص می دهند.

    و حالا ضمن مروری بر بخشهائی از این مصاحبه، سخنی با جناب شمخانی دارم و البته از تمام زحماتی که کشیده اند هم قدردانی میکنم.

    شما در بخشی دیگر از این مصاحبه فرمودید:

     تا این لحظه هیچ محصول دفاعی نه در حوزه سطحی، موشک، ماهواره که من بنیانگذار نباشم، در این چند سال افتتاح نشده است.

    همچنین در قسمتی دیگر گفته اید:

    اینکه در فضا حضور یابیم هم ناشی از آن دوران است و همه محصولات بروز یافته طی 5 سال اخیر، بنیانگذاری دوران مدیریت تیم بنده در وزارت دفاع بود. حتی اسم‌های آنها هم در این دوران تعیین شد.

    در همین مصاحبه گفتید:

    نظام این فرصت را داد که در سپاه، نیروی دریایی، وزارت دفاع و ... موثر باشم و خدا را شکر. تولید اقتدار برای نظام اسلامی در بعد دفاعی افتخار من است.

    و باز هم در همان مصاحبه گفتید:

    خوشحالم هیچگاه در یک نقطه نایستادم. با افتخارات دوران مبارزات قبل از انقلاب یا دفاع مقدس یا دوران فرماندهی و وزارت، توقف نکردم و همیشه گفتم باید کار ماندگار کنم و خلاق باشم.

    و باز هم گفتید:

    من علی شمخانی، مبارز قبل از انقلاب، برادر شهدا که خاندانم در دوران دفاع مقدس ضربه‌ها خورده و پس از جنگ هم تلاش کردم سربازی مفید برای نظام باشم و کارهای ماندگار کنم، رسانه‌ای ندارم.

    و باز هم:

    اولین ایستگاه دریافت تصاویر ماهواره‌ای را در سال 82 افتتاح کردم که حاصل درآمدهای ناشی از همین تولید ثروت بود. البته به خاطر جلوگیری از برخی حساست‌ها، افتتاح آن رسانه‌ای نشد.

    و در ادامه:

    شمخانی خاطرنشان کرد: وقتی بعد از 8 سال فرماندهی از نیروی دریایی رفتم، امیر محتاج که جانشین من بود، فرمانده شد و به خاطر همکاری نزدیک ما، امثال جماران در کشور طراحی و ساخته شد.

    این را هم فرمودید:

    من عضو تیمی هستم که این شرایط را فراهم کرد؛ حتی اگر در تصویر نباشم. همانطور که در جنگ هم من کمترین عکس و تصویر را دارم.

    براستی جناب شمخانی این همه تعریف از خود برای چیست؟

    آیا در این مصاحبه قصد اقتدار نظام را داشتید یا معرفی خود را؟

    جناب شمخانی،ضمن احترام به همه خدماتی که کرده اید آیا شنیده اید که "مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید" و آیا شما در این مصاحبه قصد معرفی خود را داشتید یا ناوشکن جماران را؟

    جناب شمخانی با آن همه عناوینی که دارید در این هشت ماه فتنه پس از انتخابات ندیدیم که اینچنین که به معرفی و تعریف و تمجید از خود پرداخته اید به دفاع از نظام و ولایت فقیه و انقلاب بپردازید!

    آیا امروز وقت گفتن این حرفها بود و آیا نیاز امروز جامعه ما شناختن شخصیت عالی،ممتاز و بی بدیل ! جنابعالی بود؟

    جناب شمخانی ، مردم به احترام برخی از خدمات شما از شما سؤال نمی کنند که در بین آن همه شخصیت نظامی که در کشور وجود داشت ،چرا آقای خاتمی که امروز به عنوان یکی از سران فتنه شناخته شده است ،از جنابعالی به عنوان همکار و وزیر در جمع امثال مهاجرانی و نوری و معین و زنگنه و ابتکار و ابطحی و... دعوت به همکاری کرده است، چرا از امثال شهید شوشتری و کاظمی و بزرگانی چون سردار فضلی و کوثری و.... دعوت نکرده است.

    آیا آقای خاتمی  وجه تشابهی در عملکرد شما با جریان خود دیده بود و یا شما را دارای حساسیت کمتری  نسبت به عملکرد خود می دانست و آیا اصولا حساسیتی هم بروز دادید؟

     تا امروز مصاحبه ای از شهید صیاد شیرازی و شوشتری و کاظمی و سردارانی چون علی فضلی و محمد کوثری و سعید قاسمی و .... ندیده ام که حتی یک مورد در مورد دلاوریهای خود پرداخته و به تعریف از خود بپردازند.

    اما متأسفانه هر گاه فرصتی برای شما و دوست عزیزتان محسن رضائی پدید آمد ،شروع به خودستائی کردید و از دلاوریها و مراتب عالی خود پرداختید.

    براستی چرا؟



  • کلمات کلیدی :
  • ابتدا عرض کنم که در این مطلب به هیچ عنوان قصد کوچک شماردن و دست کم گرفتن دشمن را ندارم و فقط به نمونه هائی از حماقت های پر شمار بزرگترین دشمن این مرز و بوم(آمریکا) اشاره میکنم و دست آخر قضاوت و داوری، بر عهده خود شما خواهد بود.

    از نحوه پیدایش و تشکیل کشور آمریکا همه ما کم و بیش اطلاعاتی داریم.

    کشور آمریکا در آنسوی کره خاکی است و با فاصله ای که از سایر قاره ها دارد،از لحاظ امنیتی در بهترین موقعیت قرار دارد،تا جائی که کشورهای دیگر حتی تصور حمله نظامی به این کشور را ندارند و شاهد این مدعا نیز نداشتن نیروی زمینی در ایالات متحده است،شاید هم یکی از دلایل جری شدن این کشور و دخالت کردن در امور دیگر کشورها همین موضوع باشد که خود را از لحاظ ایمنی مرزهایش در شرایط مطلوب می بیند.

    از نظر وسعت و همچنین تنوع آب و هوائی نیز در میان تمامی کشورهای جهان میتواند حالتی استثنائی داشته باشد،همچنین منابع انرژِی و سایر منابع کانی و معدنی نیز به وفور در این کشور موجود است.

    اصولا موقعیت ممتاز این تکه از جهان باعث جذب بسیاری از انسانها در ابتدا به عنوان توریست و سپس اقامت در آن شد،که البته این موقعیت ممتاز،سهم بالائی نیز در جذب نخبگان از سایر کشورها دارد.

    پس از فروپاشی شوروی،سیاستمداران ایالات متحده آمریکا کمترین تردیدی نداشتند که به قدرت بلامنازع دنیا تبدیل شده و بیش از پیش یکه تازی خواهند کرد و دلایل بسیاری را هم برای این تحلیل خود داشتند که موضوع بحث ما نیست.

    آمریکا شاید می توانست به بزرگترین قدرت جهانی تبدیل شود و فقط همین،وآن به شرطی بود که پا از مرزهای خود بیرون نگذارد و در سرنوشت سایر کشورها دخالت نداشته باشد،گفتم فقط همین و آن به این معنی است که فقط به بزرگترین قدرت جهانی تبدیل شود و دیگران از آمریکا به بزرگی یاد کنند،زیرا اگر بنا بود که سلطه بردیگران داشته باشد باز هم مستلزم این بود که از مرزهای خویش خارج شده و به حقوق دیگران دست درازی کند و آن همین است که امروز شده است.

    اصولا در فرهنگ آمریکائی "غلو" از درجه اهمیت بالائی برخوردار است و این را به سادگی از فیلم های هالیوودی میتوان دریافت.

    در فیلم های وسترن، یک نفر آمریکائی با یک اسلحه که هیچگاه فشنگ آن هم تمام نمی شود با یک شهر درگیر می شود و در نهایت هم همه را کشته و در پایان نیز خاکهای لباس خود را میتکاند و با اسب حرکت می کند به سمت یک شهر دیگر و فیلم تمام می شود و در فیلم های دیگر خود یک موجود فضائی و یا یک عده از کهکشانی دیگر قصد نابودی و یا تسخیر کره زمین را دارند که ارتش آمریکا متوجه می شود و با یک عملیات حساب شده همه آنها را نابود می کنند و کره زمین را نجات می دهند.

    سیاستمداران آمریکائی با ساختن این گونه فیلم ها قصد القاء قدرت عظیم آمریکا را در ذهن مخاطبان خود دارند اما گوئی این همه هزینه، نتیجه ای معکوس داشته و بیشتر از آنکه مخاطبان سایر کشورها را تحت تأثیر خود قرار دهد،سیاستمداران آمریکا را متوهم ساخته و دچار نوعی از خود بزرگ بینی و غرور کاذب قرار داده است.

    مردم آمریکا افرادی بسیار زودباور و ترسو هستند و سیاستمداران آمریکائی نیز از این خصوصیت بارز آنها به شدت سوءاستفاده می کنند و به عنوان نمونه می توان به حمله ساختگی به برجهای دوقلو و سپس ایجاد زمینه برای حمله به افغانستان برای نابودی طالبان نام برد.

    آمریکا چنان به دنیا القا کرده، که بسیاری بر این باورند که آمریکا برای دهها سال دیگر در کشورهای مختلف برنامه ریزی کرده است،لیکن با مروری برحوادث عراق و افغانستان، متوجه می شویم که کمترین تفکر و آینده نگری در نزد سیاستمداران این کشور وجود ندارد.

    براستی جمهوری اسلامی چقدر باید هزینه میکرد تا از شر دشمنانی همچون صدام و طالبان آسوده شود؟ و این سؤالی است که امروز نزد سیاستمداران آمریکا ایجاد شده است و امروز پس از کلی هزینه و بدنامی و لشکرکشی به عراق دوباره مشغول چانه زنی برای بازگرداندن دوباره بعثی ها به قدرت در عراق هستند و البته بی جهت نیست که جرج بوش در زمان ریاست جمهوری خویش،توانست لقب احمق ترین را به خود اختصاص دهد.

    انقلاب اسلامی ایران سرآغاز یک تحول عظیم جهانی بود لیکن سیاستمداران آمریکائی به تازگی این پیام را دریافت کرده اند و البته باز هم همه آنچه را که باید،متوجه نشده اند.

    واقعیت این است که شناخت کافی از این انقلاب ندارند و دلیل این عدم شناخت نیز همان توهماتی است که در فیلم های آمریکائی به خودشان القاء شده است.

    در ابتدا، انقلاب ایران را برای خود یک فرصت می دانستند و قصد تجزیه ایران را داشتند که نمونه های آن غائله خودمختاری در کردستان و آذربایجان و خوزستان و بلوچستان و... بود،آمریکائیها آرزوی این را داشتند که از کشور بزرگ ایران چندین بحرین دیگر درست کنند.

    شکست دیگر آنها در طبس اتفاق افتاد و البته پیش از آن هیمنه آمریکا با تسخیر لانه جاسوسی در همه دنیا شکسته شد.

    پس از آن با خیالی آسوده،فرمان کودتا(نوژه) را صادر کردند که آنهم در نطفه خفه شد وسپس جنگ را از طریق صدام به راه انداختند و به خیال خود کار را تمام کرده بودند که با مقاومت جانانه ملت متوجه اشتباه خود شدند و در همین زمان از طریق دیگر مهره نفوذی خود(بنی صدر) فتنه ای به راه انداختند و چون تیرشان به سنگ خورد تصمیم به ترور توسط منافقین گرفتند و در آن مرحله نیز کاری از پیش نبردند و بار دیگر طعم تلخ شکست را چشیدند.

    سریال شکست های امریکا در ایران همچنان ادمه دارد و اگر بر روی هر موضوعی که آنها برای آن برنامه ریخته بودند و شکست خوردند تمرکز کنیم، کتابها لازم است که نوشته شود.

    فتنه پس از انتخابات هم جزئی از همان برنامه ریزیهای سیاستمداران آمریکائی است و دلیل تمامی این شکست ها هم عدم شناخت از ساختار قدرت در جمهوری اسلامی است.

    واقعیت آن است که تمام اطلاعات ایران از طریق یک مشت جاسوس احمق به آمریکا تحویل داده می شود و بر اساس آن ایالات متحده برنامه ریزی می کند و با اعتماد به این جماعت سیاست های خود را تنظیم می کند و به مرحله عمل وارد می شود و شکستی دیگر را تجربه می کند.

    برای جاسوس های ایرانی البته از نوع وطن فروش خود همه نوع امکانات و تجهیزات، از قبیل حقوق و رفاه و شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای و سایتهای اینترنتی و.... مهیا می کند و بر اساس داده های این جماعت احمق مانند گنجی و سازگارا و مخملباف و سروش و کدیور و شیرین عبادی و بازرگان و هخا و نوری زاده و بسیاری دیگر از جوکرها و دلقکها و البته عده ای جاسوس شناخته شده در داخل کشور، برنامه ریزی می کند و علاوه بر خود کشورهای دیگر را هم سازماندهی می کند و به امید ضربه بزرگ و نابودی جمهوری اسلامی نقشه ها می کشند و دست آخر شکستی دیگر نصیبشان می شود و دوباره روز از نو و روزی از نو.

    به عنوان مثال برای رئیس جمهور نشدن دکتر احمدی نژاد همه آبروی خود را هزینه کردند زیرا از داخل این پالس را دریافت کرده بودند که اگر هر کسی به جز احمدی نژاد رئیس جمهور شود کار رژیم تمام است .

    پس از رأی بالای مردم به دکتر احمدی نژاد به آنها اینطور خبر رسید که باید بر روی ولایت فقیه تمرکز کنند و در آن صورت دیگر بدون تردید کار تمام شده است.

    این شد که از داخل و خارج بر ولایت فقیه تاختند و یاوه گوئی های امثال مخملباف و سروش و گنجی و ... شروع شد و در داخل هم مهره های بیچاره آنها برای اینکه از ترس مردم جرأت اهانت مستقیم به مقام ولایت را نداشتند با عناوینی همچون حکومت باید چنان کند و یا چنین، بر ولایت به خیال خام خود حمله کردند که البته با پاسخ محکم مردم در نهم دی و بیست و دوم بهمن ماه روبرو شدند.

    باز هم راه به جائی نبردند و به این نتیجه رسیدند که تا سپاه پاسداران قدرتمند باشد با ولایت هم نمیتوانند به مبارزه برخیزند در نتیجه حملات به سپاه آغاز شد.

    مجید انصاری در تازه ترین افاضاتش به سپاه و بسیج حمله کرده است وآنها را از فلسفه وجودی خود منحرف دانسته است و البته هیلاری کلینتون نیز چند روز بعد، از دیکتاتوری سپاه بر ایران انتقاد کرد و گفت که ارکان رسمی کشور همه تحت سلطه سپاه هستند و البته تمام این ماجرا به اطلاعاتی است که یک مشت ابله در اختیار این جماعت آمریکائی قرار می دهند.

    این سریال نیز ادامه دارد و هر روز یک بحث جدید مطرح خواهد شد و جمهوری اسلامی ایران نیز هر روز قویتر و مقتدرتر خواهد شد.

    در این میان نکته ای که قابل توجه است این است که حتی دلقکهای ایرانی هم به راحتی می توانند آمریکائی ها را فریب دهند و این نشانه ضریب هوشی بالای!!! این جماعت یانکی است.

    ما هم خدا را شاکریم که دشمنان ما را از احمق ترین ها آفرید و البته یقین داریم که پیروزیم،چون حریف ، آمریکاست.



  • کلمات کلیدی :
  • همایش روز جمعه در تالار همایش وزارت کشورکه فعالان ستادهای انتخاباتی دکتر احمدی نژاد میهمان آن مراسم بودند حاوی نکات بسیاری بود.

    نکاتی تلخ و تکان دهنده،از نوع ورود در مراسم تا انتهای مراسم و ...

    بسیاری از مطالب گفتنی نیست از آنجائیکه دستمایه تبلیغات مسموم دشمن خواهد شد و البته خصوصی هم نمی شود با جناب دکتر احمدی نژاد در میان گذاشت ،چرا که باید از طریق دفتر ریاست جمهوری اقدام کرد که آن هم در زیر تیغ جناب مشائی گرفتار خواهد شد و حاصلی نخواهد داشت.

    رئیس جمهور محبوب و دوست داشتنی ما که هنوز دوستش داریم سخنانی گفتند که حکایت از صدق و صفای باطن ایشان دارد و البته در یک اشاره کوچک باز هم به نوعی از آقای مشائی حمایت کردند که برای دو ستداران ایشان، بسیار گزنده و ملال آور بود،البته ایشان می توانند و حق هم دارند که فردی را دوست داشته باشند و یا حتی زیادی دوست داشته باشند ولی نباید واقعیات را نادیده بگیرند و خود را در حلقه ای از دوستان خویش محبوس کنند و سخنان دیگران را نشنوند و یا اگر هم شنیدند حمل بر مخالفت با دولت کنند.

    اما لازم میدانم  چند نکته در رابطه با این سخنان، خدمت آقای رئیس جمهورمحبوب و انقلابی یادآوری نمایم:

    آقای احمدی نژاد ؛ شما در آن جلسه  فرمودید که عده ای برای ناکارآمد نشان دادن رئیس جمهور و دولت ، هجمه های ناجوانمردانه بر علیه نزدیکترین یاران رئیس جمهور را آغاز کرده اند.

    بهتر بود با صراحت لهجه ای که از شما سراغ داریم ،اصل مطلب را بیان می فرمودید و می گفتید که با آقایان مشائی و رحیمی مخالفند.

    آقای رئیس جمهور آیا براستی نزدیکترین یاران شما در انتخابات و پیش و پس از آن ، آقایان مشائی و رحیمی بودند؟

    اگر اینطور فکر می کنید که وای برما و اگر اینطور نیست که نیست آیا مردمی که ماهها پیش از انتخابات تا به امروز پای شما ایستادند و البته به حق هم ایستادند و همه نوع سختی و توهین و تمسخر و تهمت را به جان خریدند، در لیست یاران شما درجه چندمند؟

    آقای رئیس جمهور؛ شما جناب مشائی را زلال و باعث آرامش خود میدانید ،شاید هم حق داشته باشید و شاید هم ایشان انسان خوبی باشد! اما آیا به دیگران هم حق می دهید که در باره ایشان قضاوت کنند؟

    فرض کنید که قضاوت و داوری انبوه دوستداران شما درباره ایشان اشتباه است،آیا برای این آرا که خود شما هم برآمده از همین آرا می باشید احترامی قائل هستید؟

    آقای رئیس جمهور؛ با احترام عرض میکنم که دو راه پیش روی شماست، یا افکار عمومی را در قبال این آقایان اقناع فرمائید و یا به نظر دوستداران و یاران خویش احترام بگذارید و با عزل آقایان زمینه بحران و عصبانیت دوستداران خویش را فراهم نکنید.

    آقای دکتر احمدی نژاد؛ امروز باور عمومی این است که اخباری که در اختیار شما قرار می گیرد که قاعدتا از کانال دفتر ریاست جمهوری است ، انتقادات و مسائل مربوط به آقایان مشائی و رحیمی از آن حذف می شود و متأسفانه اخباری هم که باید از طریق فرزندتان به شما برسد به دلیل نسبت با جناب مشائی تحریف می شود.

    آقای دکتر احمدی نژاد ؛ آیا نامه ها وطومارها و بیانیه هائی که از طرف دانشجویان دانشگاه های سراسر کشور،که البته همه از دوستداران و علاقه مندان به شما هستند در رابطه با این دو یار خود را دیده اید؟







    اگر ندیده اید که وای برما و اگر به استحضار رسیده است، آیا پاسخی هم برای آنها در نظر گرفته اید و نسبت به رفع این شائبه ها تمهیداتی اندیشیده اید؟

    جناب رئیس جمهور؛ منظور شما از اینکه فرمودید عده ای برای ناکارآمد نشان دادن دولت به نزدیکترین یاران رئیس جمهور حمله می کنند چه کسانی هستند ؟

    مردمی که با خون و دل خوردن و نذر و نیاز شما را برکرسی ریاست جمهوری رساندند که مورد نظر جنابعالی نیست انشاالله؟

    آیت اله خزعلی ومصباح یزدی و علم الهدی و خاتمی و... که مورد نظر شما نیستند؟

    فعالان عرصه سیاست و مطبوعات حامی شما مانند آقایان  شریعتمداری و صفار هرندی و دکتر الهام و روانبخش و آقا تهرانی و رسائی و حسینیان و زاکانی ... که انشاالله در این زمره نیستند؟

    ایکاش آدرس و گرا می دادید که ما هم بدانیم که این عده ای که شما فرمودید چه کسانی هستند؟

    آقای رئیس جمهور؛ ما از شما شنیدیم که حلقه هائی به مرور در اطراف مسئولین شکل میگیرند که پس از چندی به دیوارهائی آهنین تبدیل می شوند و باعث انحراف و سقوط آنها می شود.

    آیا براستی تا چهار سال آینده باید شاهد کشمکش پیرامون این مسئله باشید و هر روز با این مباحث سطحی در گیر باشید و وقت کشور را هدر دهید و نه به افکار عمومی پاسخی مناسب دهید و نه خواسته آنها را اجابت کنید؟

    آقای احمدی نژاد ما هنوز بر رای خویش به شما وفاداریم و به آن نیز افتخار می کنیم و البته امیدواریم که شما نیز بر پیمانی که با مردم بستید پایبند باشید و به هوداران خویش احترام بگذارید.



  • کلمات کلیدی :
  • <      1   2   3      >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی