سفارش تبلیغ
صبا ویژن







چندان غیرقابل پیش‌بینی نبود که فرجام روند به ظاهر دموکراتیک همه‌پرسی استقلال اسکاتلند از انگلستان، نتیجه‌ای جز خوشایند ساکنان کاخ باکینگهام به همراه نداشته نباشد و سکان مهمترین شریان اقتصادی و ژئوپلتیک بریتانیا، کماکان از خانه شماره 10 خیابان داونینگ لندن راهبری شود!

ساده‌انگارانه می‌بود اگر تصور می‌شد که مبدع و مشوق تمامی تحرکات تجزیه‌طلبانه در سده اخیر، اینک خود به سادگی در معرض چندپارگی قرار بگیرد و فوت کوزه‌گری‌اش را برای خروج از آن بکار نبندد.

نتیجه این سناریوی از پیش طراحی شده آنجایی رنگ واقعیت به خود گرفت که آمار‌ها از رشد قابل ملاحظه مهاجرپذیری اسکاتلند طی ماه‌های اخیر حکایت داشت که تنها علت آن را می‌توان در تغییر ترکیب جمعیتی این منطقه به منظور تأثیر بر رفراندم استقلال‌طلبی جستجو نمود.

جالب آنکه اعلام نتایج این همه‌پرسی در شرایطی صورت گرفت که نه تنها خونی از دماغ هیچیک موافقان و مخالفان جدایی اسکاتلند جاری نشد که حتی فریاد اعتراضی از جانب جدایی‌طلبان، پیرامون احتمال تقلب و دستبرد دولت بریتانیا - بعنوان متصدی رفراندم و البته مخالف جدایی اسکاتلند! - در آراء نیز برنخاست و این همه درحالی است که انگلستان در طول سالیان اخیر با علم کردن پیراهن عثمان «تقلب» به جنگ فرآیند کاملاً دموکراتیک انتخاب روسای جمهور در کشورهایی چون ایران، مصر، سوریه، پاکستان، افغانستان، اوکراین، روسیه و...؛ رفته است!

ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :محمد زندی::نظرات دیگران [ نظر]

    «من از عموم مسلمانان جهان و دولت‌های اسلامی می‌خواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب [اسرائیل] و حامیان آن به‌هم بپیوندند و جمیع مسلمین جهان را دعوت می‌کنم که آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و می تواند تعیین کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد را به‌عنوان روز قدس اعلام نمایند.»

    جملات فوق بخشی از سخنان تاریخی حضرت امام(ره) است که سرآغاز جنبشی جهانی؛ علیه رژیم صهیونیستی بود و تا به امروز نیز افراد زیادی از سراسر جهان به این ندای معمار کبیر انقلاب، لبیک گفته و در این روز مقدس، با راهپیمایی‌های گسترده؛ انزجار و تنفر خود را از اقدامات و جنایات ددمنشانه این رژیم منحوس اعلام می‌نمایند.

    اما جای شگفتی بسیار است که برخی افراد در داخل کشور، سعی در القای شک و تردید در این موضوع اساسی جهان اسلام را داشته و با طرح شبهاتی نامربوط و بی‌اساس می‌کوشند، اذهان جامعه مسلمان ایران را از این مسأله مهم دور سازند.

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :محمد زندی::نظرات دیگران [ نظر]

     

    یکی از خصلت‌های اولیه و غیرقابل کتمان نظام امپریالیسم غرب، ماهیت منفعت‌طلبانه و سودجودیانه آن است. در همین حال در پس پرده موضوع به ظاهر زیبا و پرطمطراق «جهانی‌سازی» نیز فرجامی غیر از سلطه روزافزون کشورهای سرمایه‌دار در به بند کشیدن ملت‌های زیرمجموعه، قابل تصور نخواهد بود!

    فلسفه تشکیل موسسات و نهادهایی بین‌المللی چون سازمان‌ ملل‌ متحد؛ بانک جهانی؛ سازمان تجارت جهانی و ...، را نیز می‌توان در راستای تحقق فرمانروایی «جهان فرادست‌ها» یا کشورهای توسعه‌ یافته، بر ملل به اصطلاح جهان سومی یا همان «جهان فرودست‌ها» عنوان نمود!


    از بدیهی‌ترین پیوست‌های مفهوم Globalization (جهانی‌سازی)، همسان‌ ساختن نحوه تکلم، ترویج زبانی مشترک یا به عبارت بهتر تبلیغ رسم‌الخطی اتوکرات و تمامیت‌خواهانه است که اقسام ملل نیز لاجرم به یادگیری آن زبان جدید خواهند بود.


    در این میان اما برنامه‌ریزان و طراحان «دهکده جهانی»، با در اختیار داشتن تجربه مخالفت و ممانعت فرهنگ‌های گوناگون در به حاشیه رانده شدن رسومات و صدالبته زبان متبوعشان، از اعمال حربه پلورالیسم فرهنگی نیز غافل نشده و برای خرده فرهنگ‌ها نیز ارزش و احترام قائل می‌شوند اما در عین حال با هدف‌گذاری ترویج سبک زندگی غربی، در درازمدت و به مرور زمان آن خرده فرهنگ‌ها را منسوخ نموده و فرهنگ و زبان مدنظر خویش را شایع می‌سازند.


    با مروری بر روند تاریخی تحمیل زبان‌های بیگانه از جنوب قاره آمریکا گرفته تا شبه قاره هند و شمال آفریقا، با نام استعمارگران کهنه‌کاری مانند پرتغال؛ فرانسه؛ اسپانیا؛ هلند و بریتانیا مواجه می‌شویم که سعی ویژه‌ای در القای فرهنگ و زبان خویش بر مستعمرین‌شان داشتند.


    طی سده اخیر و با توجه به توفیقات جبهه متفقین به سرکردگی روباه پیر و شیطان بزرگ در دو جنگ اول و دوم جهانی، زبان فاتحان این جنگ‌ها که همان زبان انگلیسی بود، با سرعت سرسام‌آوری در کشورهای مختلف فراگیر شد. به تبع این همه‌گیری جبری زبان انگلیسی، کشورهای خاورمیانه بالأخص ایران نیز تحت تاثیر آن قرار گرفته و پروژه شوم بازنگری در زبان رسمی کشورشان را آغاز نمودند.


    در این برهه که با روی کار بودن پهلوی اول در ایران همزمان است، بدعت‌هایی ننگین چون «کشف حجاب از بانوان»؛ «متحدالشکل نمودن پوشش مردان» و «تغییر رسم‌الخط فارسی» بنیان نهاده می‌شوند!


    جالب آنکه در موضوع تغییر رسم‌الخط فارسی، پیشنهاد می‌گردد که به تقلید از کشور ترکیه، بجای استفاده از حروف عربی در نگارش واژگان فارسی، از حروف انگلیسی یا به اصطلاح رسم‌الخط «Fingilish» استعمال شود تا بدین صورت روند ترویج زبان انگلیسی میان ایرانیان، سرعتی مضاعف به خود گیرد!

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :محمد زندی::نظرات دیگران [ نظر]
    بمناسبت سالگرد صدور فتوای تاریخی حضرت امام(ره) درباره هتاکین به اسلام
    تاریخ اسلام از صدر تا کنون، همواره با سبّ ‌کنندگانی لجوج مواجه بوده که نه‌تنها طاقت شنیدن سخن حق را نداشتند بلکه از فرط درماندگی، لاجرم به توهین و ناسزاگویی روی آورده و بر چهره خورشید خاک می‌پاشیدند غافل از آنکه "کِی شود خورشید از پف منطمس"!
    چه بسا در همان سال‌های اولیه ظهور اسلام، کعب‌الاحبارهایی یهودی‌الاصل در لباس جاعلین حدیث، به خدمت غاصبین اموی و عباسی (لعنه‌الله‌علیهم) درآمدند و باب بدعت ننگین هتاکی علیه ائمه معصومین (علیهم‌السلام) را گشودند!  
    گرچه این رویه غیرانسانی در طول قرن‌های گذشته همواره در دستورکاردشمنان حق‌ستیز روزگار قرار داشته اما حقانیت و استواری شریعت آسمانی اسلام موجب آن شده تا مکاران از اعمال مکرشان، طرفی نبندند.
    اما با گذشت 14 قرن از انقلاب توحیدی نبی‌اکرم(ص) و پیروزی انقلاب اسلامی ملت ایران شرایط به کلی دگرگون شد.
    استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار و انگلیس خبیث که پس از جنگ جهانی دوم، خود را قدرت بلامنازع جهان می‌پنداشت، اینبار با چالشی جدید روبه‌رو ‌شد. چالشی که نه از جنس نازیسم هیتلری بود و نه از قماش سوسیالیسم بلشویک، بلکه این‌بار انقلابی از بطن اسلام بود که برای مستکبرین عالم خط و نشان می‌کشید.
    استکبار جهانی هنگامی که دریافت با آزمودن گزینه‌های مستعملی چون؛ تلاش برای کودتای داخلی، تحریم اقتصادی، تحمیل جنگ نظامی فرسایشی و ... ضد جمهوری اسلامی نخواهد توانست کاری از پیش ببرد، تصمیم بر اجرای حربه‌های ناجوانمردانه و غیراخلاقی علیه مقدسات دینی و مذهبی مسلمین گرفت!
    kihan.JPG
    26 سپتامبر 1988 میلادی بود که خبر انتشار کتابی موهن، خشم بیش از یک میلیارد مسلمان در سرتاسر جهان را برانگیخت.
    انتشارات وایکینگ که تحت مدیریت "گیلون ریتکن" صهیونیست اداره می‌شد، با سفارش رمان "SATANIC VERSES" به یک مسلمان‌زاده‌ی هندی‌الاصل به‌نام "احمد سلمان‌رشدی"، زنگ آغاز پروژه‌ای شوم را به صدا درآورد.
    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :محمد زندی::نظرات دیگران [ نظر]

    برای انجام کاری داشتم به سمت میدان انقلاب می‌رفتم. از خانه بیرون آمدم و کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادم. پیکان گوجه‌ای رنگی روبرویم ایستاد و من هم سوارش شدم.

    رادیوی ماشین روشن بود و یک کارشناس مسائل اقتصادی داشت در رابطه با گرانی نرخ بنزین و دیگر حامل‌های انرژی در آستانه سال جدید صحبت می‌کرد که ناگهان راننده صدایش را بلند کرد و گفت:

    «می‌بینی جوون! این وضعیت مملکت ماست. همه جای دنیا ارزونیه و اینجا داره گرونی بیداد می‌کنه. آخه یکی نیست به این مسئولین بگه که آخه شما چه کاره‌اید؟! این همه گرونی از کجا میاد؟! اصلاً می‌دونی چیه؟! تمام اینها برنامه هست تا من و شما رو سرگرم کنند. وقتی همه چیز دست خودشونه، دلشون که نمی‌سوزه که هیچ، دوست دارن قیمت‌ها بالاتر همبره! تو اگه یکی از این آخوندها - از رأس تا زیردست – رو پیدا کردی که مثل پدر خدا بیامرز من بره پای زمینو بیل بزنه و عرق بریزه، من این موهام رو از ته می‌زنم.»!

    تو دلم گفتم: «حاجی نمی‌خواد این چارتا شوید[!] هم که روی سرت مونده رو بزنی، نگهشون دار لازمت میشه»!!!

    می‌دونم خسته شدید؛ اما آخرشه، البته اگر این راننده اجازه بده:

    «داشتم بهت می‌گفتم. همین خود من رو می‌بینی؛ کارگر پتروشیمی بودم؛ نصف بدنم بخاطر مواد شیمیایی سوخته. اگه باورت نمیشه بهت نشون بدم»!

    در جواب راننده گفتم:

    «حاجی حرفت واسه ما سنده. قربون دستت نمی‌خواد خودت رو به زحمت بندازی»!

    خلاصه آنقدر گفت و گفت و گفت که یک لحظه گوشام(نه چشمام!) سیاهی رفت!!!

    لامصب از شانس نفرین شده ما، مگر این مسیر تمام می‌شد؟! انگار میدان انقلاب را کنده بودند و گذاشته بودند نوک قله قاف!!!

    نزدیک رسیدن بود که به راننده گفتم:

    «حاجی این همه حرف زدی، حالا بذار یه چیزی بهت بگم. آدم نباید پیش داوری بکنه چراکه اگر یک در هزار هم احتمال بده حرفاش درست نباشه، اونوقت پیش اوس کریم روسیاهی می‌مونه و شرمندگی. حالا از ما گفتن بود. خوددانی!»

    الحمدلله پس از حدود بیست دقیقه تحمل مصائب ندای گوش خراش راننده ناراضی، رسیدیم به میدان انقلاب!

    بعد از انجام کارم برای چک میل رفتم توی کافی‌میل! ... نه ببخشید! ... کافی‌نت!

    همانجا یک چرخی هم در اینترنت زدم. نمی‌دانم چطور شد که سر از یکی از سایت‌های خبری درآوردم و به چند مورد از خبرهایش از سرسیری نگاهی انداختم!

    که ناگهان به یک عنوان جالب برخوردم که با زبان بی‌زبانی می گفت: "اگه کلیک نکنی از کفت رفته"!!!

    کلیک کردم و تصویری را دیدم که خود من هم برای اولین بار بود که می‌دیدمش!

    عکس آقا سیدعلی، رهبر بزرگوارمان بود که با عبا و عمامه داشتند به یک کشاورز سالخورده قمی در برداشت محصول کمک می‌کردند.

    پس از دیدن این صحنه ناخودآگاه بیاد اون راننده ناراضی افتادم چراکه تک تک لحظاتی که داخل تاکسی بودم از جلوی چشمهایم رژه می‌رفتند.

    تو دلم گفتم: «خدایا حکمتت رو شکر! می‌گن شما نجار نیستی، ولی در و تخته رو خوب بهم جفت و جور می‌کنی. در رو که جور کردی؛ تخته رو هم می سپارم به خودت.»

    بدون معطلی یک پرینت از عکس گرفتم و چشم‌هایم را بستم و از پله‌های کافی‌نت آمدم پایین! البته حواسم بود که در حین بسته بودن چشم، از پله‌ها سقوط آزاد نکنم!

    رفتم اول خیابان انقلاب و منتظر تاکسی شدم. قربونش برم همون اولین تاکسی که جلو پایم ایستاد، پیکان گوجه‌ای راننده ناراضی بود!

    می‌بینید دوستان! هر چیزی که خدا بخواد بشه، حتماً میشه.

    سوار شدم و بلافاصله گفتم:

    «حاجی تو رو جون هرکسی که دوست داری بی‌خیال ما شو که الان دیگه نوبت منه برات کنفرانس بگیرم»!

    فوراً عکس رو از داخل کیفم درآوردم و نشانش دادم. تا عکس را دید، ناگهان وسط خیابان زد زیر ترمز!

    به راننده ناراضی گفتم:

    «حاجی حواست کجاست؟! مراعات ما رو بکن. نکنه می‌خوای ما رو در عنفوان جوانی ناکام کنی؟!»

    نگاهش کردم و دیدم که اشک در چشمانش حلقه زده؛ گفتم:

    «حاجی ببخشید اگه ناراحتت کردم. به جون شما منظوری نداشتم!»

    بغلم کرد و گفت:

    «نه عزیزم ... دمت گرم ... ایشالا دست به خاکستر بزنی طلا بشه.»

    با تعجب تمام جوابش دادم:

    «حاجی شوخی می‌کنی؟! مطمئنم من از این شانس‌ها ندارم! اگه به خاکستر دست بزنم دوباره آتیش نشه، جای شکرش باقیه؛ طلا پیشکش»!!!

    روی کرد و به من گفت:

    «نه والله ... راستش از صبح تا حالا داشتم هم به مزخرفاتی که گفتم فکر می‌کردم و هم به حرفایی که تو زدی.»

    من هم به راننده گفتم:

    «حاجی خدا رو نوکری کن که خواسته عوضت کنه، ما که وسیله‌ای بیش نیستیم. اینهم بهت بگم. گفتی این مملکت از رأس تا زیردست، همه و همه خطاکارند. مطمئنم که اگر سیدی که در رأس این مملکت هست رو می‌شناختی؛ هیچ وقت چنین حرفایی نمی‌زدی. شوخی، شوخی، با لباس و مرام روحانیت نمی‌تونی شوخی کنی. این لباس مقدسه و ملبس اون هم وارث شریعت رسول الله(ص) هست. شاید تو این زمونه، خیلی‌ها از سر عناد و کینه و دشمنی، بخوان حرفایی بزنن که شأن این معممین رو پایین بیارند؛ اما این من و شما هستیم که بایستی اونقدر آگاهیمون رو بالا ببریم که با این صحبت‌ها نه تنها ذره‌ای از ارادتمون نسبت به این عزیزان کم نشه که هیچ، زیادتر هم بشه.»

    آخر راه بود که مجدداً به راننده گفتم:

    «این یه چیز طبیعیه که در هر لباسی آدم‌هایی هستند که ممکنه مسأله‌دار باشند اما شما هیچ موقع نباید جمع ببندی، اونهم در این مورد که بایست با حساسیت بیشتری اظهارنظر بکنی چون روحانی لااقل به لحاظ لباسی که بر تن داره واجب الاحترامه. وقتی شما عکسی رو می‌بینی که شخص اول این مملکت با اینکه سن بالایی هم دارند و دستشون هم به علت جانبازی در راه خدا دچار مشکل هست؛ می‌آیند و به کشاورزی روستایی کمک می‌کنند، هدفشون از این کار اینه به من و شما بفهمانند که هنوز کسانی هستند که با در دست داشتن قدرت و حکومت، می‌آیند و در راه خدا و برای کمک به خلق‌الله زراعت می‌کنند.»

    بله؛ امروز با آنکه حدود یک ماه از آن جریان گذشته است، درحالیکه پای تلویزیون نشسته‌ام، بازهم دارم به آن ماجرا فکر می‌کنم که یک دفعه پدرم می‌گوید: «بچه بزن شبکه یک می‌خوایم اخبار ببینیم.»!

    کنترل رو برداشتم و زدم شبکه یک؛ مشروح خبر نماز جمعه تهران که به امامت حضرت آقا برگزار شده بود را داشتند نشان می‌دادند که ...

    که اینبار بی‌اختیار اشک از چشمان من سرازیر شد!

    می‌پرسید چرا؟! چون یک آشنا را در میان انبوه جمعیت دیدم؛ راننده ناراضی خودمان!

    راننده ناراضی که چه عرض کنم، راننده عاشقی را دیدم که در میان جمعیت نشسته بود و سربندی بدین مضمون بر پیشانی داشت: «لبیک یا خامنه‌ای»



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :محمد زندی::نظرات دیگران [ نظر]
    <      1   2   3   4   5      >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی