سفارش تبلیغ
صبا ویژن







این هفته، سریال مختارنامه هم به پایان رسید و یکی دیگر از دل‌بستگی‌های اندک ما به رسانه ملی، به نقطه آخر سفر خویش رسید. اما فارغ از تمام نقدهای وارد بر این سریال، و همچنین تمام تجلیل‌ها، تعریف‌ها و تمجیدهایی که از عواملش می‌شود، نکاتی در این سریال وجود داشت که برای من جالب و تکان دهنده بود. نکاتی که اگرچه نمی‌توان مدعی واقعیت تاریخی آنها شد، اما لااقل می‌توان فهمید که شخصیت خاکستری مختار، از لحاظ تاریخی، انگیزه‌ها و شرایط محیطی مشابهی را داشته است.

نکته‌ی جالب در این میان،‌ شباهت عمیق قیام مختار با انقلاب اسلامی است. شباهتی که می‌تواند بیش از پیش ما را متوجه چالش‌های پیش روی قیام خودمان کند. بگذارید چند مورد از آنچه در این بین نظر من را جلب نموده است را با هم مرور کنیم.

اول آنکه مختار، خواهان قصاص قاتلین حسین است و خود را خونخواه حسین می‌داند. البته رنگ و بوی حسینی در دل تمام قیام‌های شیعی پیچیده است. در تمام حرکت‌های شیعی می‌توان این تظلّم‌خواهی را دید. اصلاً افق پیش روی شیعه آن است که موعودش بیاید و قصاص خون تمام پیامبران و ائمه را بستاند. مگر نه آن است که می‌گوییم: أین الطالب بدم المقتول بکربلا...؟

اما پس از کشتن تمامی قاتلین کربلا معلوم می‌شود که مختار، خونخواهی از قاتلان حسین را تنها در کشتن قاتلانش نمی‌بیند. بلکه آن را در گرو رساندن قیام حسینی به هدفش دیده و می‌خواهد این قیام علوی را به دست امام سجاد برساند.

انقلاب اسلامی نیز از ابتدا با همین رویکرد شکل گرفته است که پرچم خویش را به دست قائم آل محمد برساند و از این طریق از خون شهدای کربلاء خونخواهی کند. هدف انقلاب اسلامی آن بوده و هست که زمینه را برای ظهور حضرت منجی فراهم آورد.

یاد فرازی از مختارنامه می‌افتم که مختار را در حجاز نشان می‌دهد. زمانی که نزد محمد حنفیه می‌رود تا از او بخواهد که به کوفه بیاید و قیام کند. محمد حنفیه می‌فرماید: "چطور می‌توانید ما را دوباره به کوفه فرابخوانید؟ آیا داغهایی که دیدیم کافی نبود؟ آیا ما به وظیفه خود عمل نکردیم؟" و با این بیان، به مختار می‌فهماند که اکنون نوبت شما است که قیام کنید و شرایط را برای ورود ما فراهم کنید.

انقلاب اسلامی نیز همین نسبت را با امام زمانش دارد. آیا باز هم رویی برای دعوت از امام برای تعجیل در ظهورش خواهیم داشت، مادامی که هنوز همراهی خویش را اثبات نکرده‌ایم؟ آیا وظیفه ما این نیست که بر دنیای کفر چیره شویم و زمینه را برای آمدن حضرتش فراهم کنیم؟

ویژگی دوم قیام مختار، معصوم نبودن اوست. آری! مختار معصوم نیست. به صورت علنی نیز از طرف معصوم حمایت نشده است. به همین دلیل بود که بسیاری او را کذّاب می‌خواندند. چون امام معصوم نمی‌توانست از او علناً حمایت کند. چرا که جان خودش و بقاء مذهبش در معرض خطر قرار می‌گیرد. به همین دلیل این محمد حنفیه است که از او حمایت می‌کند. تازه او نیز حمایت خود را علنی نمی‌کند. مختار باید برای حفظ آئین شیعی بکوشد و جهاد کند بی‌آنکه تائیدی آشکار مبنی بر همسو بودنش با جریان شیعی داشته باشد. از طرفی، اگر خطایی در قیام او حادث شود و یا خودش مرتکب خطایی شود، نباید این ضعف و یا خطا به حساب معصوم گذاشته شود. همین مساله بهانه‌ای می‌شود تا آنان که از همسو بودن او با امام معصومش بی‌خبرند و یا غرضی دارند که خود را به بی‌خبری بزنند، به او پشت می‌کنند و او را تکذیب می‌کنند.

انقلاب اسلامی نیز همین‌طور بوده و هست. رهبر قیام معصوم نیست. ادعای عصمت هم ندارد. ضعف‌های قیامش را نیز نباید به حساب دین گذاشت. معصوم هم نمی‌تواند از او حمایت علنی کند. او نیز بنا بر امر معصوم نمی‌تواند ادعای اتصال به معصوم داشته باشد. تمام این مسائل یعنی انقلاب اسلامی همواره در معرض تکذیب شدن از سوی افراد ناآگاه و یا مغرض است. حال آنکه اهل دل می‌دانند که ارتباط این نظام و این انقلاب با امام معصومش از چه سنخی است...

ویژگی سوم، آسیب‌های پیش رو و آزمون‌های دشوار قیام مختار است. آزمون‌هایی که برخی از آن‌ها را در سریال به زیبایی به تصویر کشیدند. شورش‌هایی مثل شورش ابن حرّ، عوامل اختلالی مثل تردید برخی از خواص کم بصیرت، ناآگاهی مردم و بعضاً تردیدشان در مورد حقانیت قیام، شکاکیت برخی از سران شیعه، نحوه‌ی مواجهه‌ی مختار با قیام توابین، و امثال آن همگی دارای نکات آموزنده‌ای برای امروز ایران ما هستند. آزمون همیشگی "دلبستگی‌های قومیتی" درست همان چیزی است که امروز در ماجرای مکتب ایرانی، ضدیت با اعراب، ضدیت اعراب با ایران و پروپاگاندای ایران هراسی می‌توان به روشنی آن را به تماشا نشست.

فکر می‌کنم یک بار نمایش برای این سریال بزرگ کم باشد. به نظر من بارها و بارها باید این سریال را با حواشی اجتماعی امروزینش پخش مجدد کرد. در سریال مختارنامه حرف‌های بی‌شماری برای گفتن وجود داشت که به بیانی در واقع شرح حال امروز ایران اسلامی خودمان است. تا که چقدر اهل دیدن باشیم.

 



  • کلمات کلیدی :
  • این روزها سخنان نه چندان شایسته‌ی مسئولین ارشد سپاه در رابطه با مسائل سیاسی جاری کشور، از جمله انتخابات مجلس آتی، دست‌مایه‌ای شده است برای بسیاری از افراد که به بهانه‌ی انتقاد، به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حمله کنند. می‌گویم ناشایست چون معتقدم حضور و یا عدم حضور یک طیف سیاسی در آتیه‌ی یک کشور، باید متأثر از خواست مردم باشد و نه اعمال نفوذ کسانی که احساس می‌کنند نفوذی دارند. همان‌طور که آنچه قائله‌‌ی 88 را جمع و جور کرد، تنها حضور نظامی ارگان خاصی مثل سپاه در صحنه نبود. بلکه آخر‌الامر این حضور مردم در نه دی و بیست و دوم بهمن بود که سر و صداها را خواباند.

    سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به واسطه‌ی خدماتی که از ابتدای انقلاب به ملّت نموده است شایسته‌ی تقدیر است. به راستی اگر سپاه نبود چه کسی می‌خواست از کیان این ملت صیانت کند؟! همین امروز اگر لحظه‌ای دشمن احساس کند سپاه خلع سلاح شده است، در حمله به کشور تعلل نخواهد کرد. فی‌الواقع اگر سپاه نبود امروز ما وضعی بهتر از عراق و پاکستان و افغانستان نداشتیم.

    اما چرا این‌ها را می‌گویم؟! چون امروز سپاه به عنوان نهادی شناخته شده است که جز به رهبری، به کسی پاسخگو نیست. اگرچه طبق قانون اساسی که انصافاً با تأمل نیز نوشته شده است، کنترل نیروهای مسلح با نظر رهبر انجام می‌شود، اما این نباید بدان معنا باشد که این نهادها به سایر اقشار کشور پاسخگو نباشند و نتوان از آن‌ها انتقاد کرد.

    سال‌های سال منع شدن مردم از گفتن انتقادهایشان به سپاه موجب شده است امروز این انبوه انتقادهای ریز و درشت در دل‌ها مانده و ایجاد کدورت کند. کدورتی که خیلی ساده می‌شد از به وجود آمدنش جلوگیری کرد. به راستی چرا باید امروز در وضعی باشیم که برخی از اقشار ملت نسبت به سپاه دیدی منفی داشته باشند و سپاه نیز خیلی ساده و با بی‌تفاوتی از کنار این انتقادها عبور کند؟

    از طرف دیگر امروزه شاهد آن هستیم که دشمن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را هدف اصلی دشمنی‌های خود قرار داده است. از طرفی منتقدین داخلی، در بیان انتقاداتشان ملاحظه‌ی مصالح کشور را نمی‌کنند و توجهی نمی‌کنند که دارند آب به آسیاب دشمن می‌ریزند، و از طرف دیگر دشمن نیز هر چه در چنته دارد برای ضربه زدن به سپاه به کار می‌گیرد.

    تردیدی در این نیست که دشمن سپاه را هدف گرفته است. عمده‌ترین فشارهای تحریم اقتصادی به سپاه اختصاص یافته است. فشارهای رسانه‌ای نیز سپاه را مسلسل‌وار می‌کوبند. به گونه‌ای که خبر شهادت شش نفر پاسدار به اندازه‌ی خبر انفجار چندی پیش در یک فاز پالایشگاهی در حال افتتاح که یک کشته هم داشت مورد توجه رسانه‌های مدعی انسان‌دوستی قرار نگرفت. کاری کرده‌اند که مردم بعضاً تمام خدمات سپاه را نادیده می‌گیرند و وقتی می‌شنوند فلانی پاسدار است از او کناره می‌گیرند...

    اما این که دشمن سپاه را هدف گرفته است دو دلیل عمده می‌تواند داشته باشد: اول این که دانسته‌اند سپاه نقطه‌ی قوت نظام است. یعنی بسیاری از مسائل نظام متکی بر عملکرد درست و به جای سپاه است. دوم این که سپاه را پاشنه‌ی آشیل نظام دانسته‌اند. یعنی فهمیده‌اند که اگر جایی از نظام باشد که بتوان با زدن آن نظام را ساقط کرد همان سپاه است که چنین است. این یکی یا آن دومی؟! به نظر من هر دو گزینه صحیح می‌باشد!

    سپاه هم آنقدر در مسائل نظامی و امنیتی قوی وارد شده است که دشمن را از رسیدن به اهدافش در منطقه بازداشته است و هم آنقدر در مسائل سیاسی و داخلی ورود بدی به مسائل داشته است که تبدیل به پاشنه‌ی آشیل نظام شده است.

    من نمی‌دانم برای اصلاح سپاه چه باید کرد. در جایگاهی نیز نیستم که برای مسائل سپاه چاره‌اندیشی کنم. اما این قدر می‌فهمم که نباید به بهانه‌ی ضعف‌هایی که سپاه دارد بگذاریم دشمن این نهاد عزیز و مغتنم را از دل ملت بگیرد و میان سپاه و ملت فاصله بیندازد. به نظر بنده اگر این قدر انصاف نداریم که بتوانیم قضاوتی عادلانه در رابطه با عملکرد سپاه داشته باشیم، لااقل آنقدر بی‌انصاف هم نباید باشیم که تمام خدمات سپاه را نادیده بگیریم و بگذاریم سپاه آماج حملات بی‌رحمانه‌ی ضد انقلاب و دشمنان ملّت باقی بماند.

    این سپاه همان سپاهی است که هیچ وقت نگذاشته است ملّت تنها بماند. حتی زمانی که بخش بزرگی از ملت حامی بنی‌صدر بودند این سپاه از ملت دفاع کرد. حال شایسته نیست ملت به بهانه‌ی خطاهایی که احیاناً سپاه داشته است این ذخیره‌ی عظیم انقلاب را به حال خود رها کند.



  • کلمات کلیدی :
  •  

     

    دوست عزیز و رفیق شفیقی دارم که حافظ قرآن کریم نیز هست. خاطرم هست زمانی با هم نشسته بودیم و از هر دری سخن می‌گفتیم، تا این که صحبت به ارزش حفظ قرآن رسید. گفتم به حالت غبطه می‌خورم. به این که حافظ قرآنی و از قرآن همواره و در هر زمان از زندگیت بهره می‌بری.

    گفت: من هم از این که قرآن همیشه دستم رو گرفته بسیار خوشحالم و شاکر این نعمت بزرگم. باور نمی‌کنی یاسین! بارها شده که قرآن در پیچ و خم‌های زندگی به دادم رسیده...

    -          مثلاً کِی؟! یک بارش رو برام تعریف کن ما هم استفاده کنیم...

    -          مثلاً یادم هست دقیقاً زمانی که جیبم خالی شده بود و محلی که کار می‌کردم مدتی بود حقوقم رو نداده بود، دقیقاً زمانی که فکرش رو نمی‌کردم جایزه‌ی رتبه‌ای که توی مسابقات قرآن آورده بودم به دستم رسید...

    به علامت تأئید سری تکان دادم اما در دلم اخم کردم. غمگین شدم از شنیدن این سخن، که آیا استفاده‌ی ما از قرآن در این‌گونه مصادیقش خلاصه می‌شود؟! آیا باید افتخار ما در این باشد که قرآن چه‌ها به ما داده است یا اینکه ما در راه قرآن چه‌ها داده‌ایم؟!

    *********************************************************************

    دلم می‌گیرد وقتی می‌بینم مردم از این سخن می‌گویند که اگر او بیاید تمام مشکلاتمان حل خواهد شد! دلم می گیرد وقتی می‌خواهند او بیاید تا مشکلاتشان حل شود. وقتی یاد مردم کوفه می‌افتم. یاد مردمی که حسین را به کوفه خواندند تا از ظلم و جور امویان خلاصشان کند، نه این که بخواهند حق ولایت و امامت را به او بازگردانند.

    دلم می‌گیرد این شبها، از خودهامان، از همین شیعه‌هایی که هستیم! از همین‌هایی که به مناسبت ولادت اماممان در جشن و سروریم اما برایمان مهم نیست که اماممان از داشتن شیعیانی همچون ما شاد است یا غمگین؟!

    این روزها که همه می‌گویند آقا بیا، تا مشکلاتمان را حل کنی و برایمان عدل و عدالت بیاوری، درست یاد کوفه می‌افتم. بگذارید رک بگویم: آقایان! خانم‌ها! تا زمانی که امام زمان‌مان را می‌خواهیم که بیاید اوضاع ما را درست کند، فرقی با اهل کوفه نخواهیم داشت و اگر روزی احساس کنیم آمدنش برایمان خطر و هزینه‌ای دارد همان کار را با او خواهیم کرد که اهل کوفه با حسین کردند. ای کاش روزی برسد که از او بخواهیم بیاید؛ اما نه برای این که کارمان را راه بیندازد و برای ما عدل، رفاه، و دین و دنیا بیاورد، بلکه برای آنکه جانمان را برایش فدا کنیم، در رکابش بجنگیم و بمیریم، تا عدل برای جهانیان محقق شود و جهان به نقطه‌ای که باید و شاید برسد.

    یادمان باشد تا زمانی که چنین نباشیم، نمی‌توان انتظار داشت خداوند دوباره حسینش را به سوی کوفه‌مان روانه کند.

    الهی که واقعاً اهل کوفه نباشیم! بگوئید آمین!



  • کلمات کلیدی :
  • تذکری به دوستان»
    90/3/9 11:26 ص

    این روزها بازار بحث مشایی و بقایی و حتی احمدزاده بسیار داغ شده. اما من از این داغ بودن فضا خیلی بیمناکم. می‌پرسید چرا؟! عرض می‌کنم...

    در این که جریان آقای مشایی واقعاً از مواضع انقلاب و اسلام ناب محمدی کمی زاویه داره شکی نیست. اما این که یه برچسب منحرف بودن به کل آدم‌های این جریان بزنیم یه ظلم بزرگه. همان‌طور که رهبر انقلاب هم پیش‌تر گفته بودند؛ نحوه‌ی قضاوت در مورد هر کس، شیوه‌ای داره، و اون شیوه اینه که خوبی‌های اون فرد و خدماتش رو جدای از بدی‌هاش ببینیم و بدی‌ها و ضعف‌هاش رو هم جدای از خوبی‌هاش به معرض نقد بگذاریم.

    اما این که تا دستمون به یکی رسید و تونستیم ازش یه آتویی چیزی بگیریم، بریزیم سرش و تا می‌خوره بزنیمش واقعاً در مرام انسانی ما نیست! این روزها جریان اصول‌گرایی داره اجحاف می‌کنه. از هر ابزاری، حتی از ابزار اختلاف بین دو دستگاه دولتی که منجر به صدور حکمی بر علیه یک نفر شده، برای تخریب اون فرد استفاده می‌کنند، بدون این که به اتهام فرد اشاره‌ای بکنند. آیا این بازی با آبروی افراد نیست؟!

    من آقای احمدزاده رو هشت سال پیش شناختم. اون زمان هنوز توی دانشگاه بود و بیشتر بهش دسترسی داشتیم. آدمی بود فوق‌العاده خاکی و خودی. اما همون موقع هم وقتی داشت از مارکس برام حرف می‌زد متوجه شدم که مبنای معرفتی غیرقابل رسوخی نداره، اگرچه در امور اجرایی و مدیریت واقعاً باسواد و آگاهه. احتمال این که ایشون خطاهایی هم داشته باشند رو منتفی نمی‌دونم، اما به نظرم در ماجرای انتصاب ایشون به ریاست سازمان میراث فرهنگی کمی اجحاف شد.

    روشن‌تر بگم. مسأله اصلاً احمدزاده نیست. اگر هر کس دیگری هم به عنوان جانشین بقایی و مشایی انتخاب می‌شد و به تیم مدیریتی دولت اضافه می‌شد باهاش همین برخورد می‌شد. نمی‌شد؟! اینجوری که پیش می‌ریم به همون وضعیتی می‌رسیم که ملعون‌ترین شخصیت سیاسی جهان، یعنی شیمون پرز از تمام دنیا خواسته بود؛ وقتی که گفته بود: باید کاری کنیم ایستادن در کنار احمدی‌نژاد و بودن با او زیر یک سقف، مایه‌ی شرمساری تلقی بشه!

    باز هم عرض می‌کنم؛ در اشتباه بودن طرح مطالبی از نوع مکتب ایرانی تردیدی نیست. این رو هم اضافه می‌کنم که در برابر این مواضع آقای خاص باید ایستاد. اما دامن زدن به این مسأله، و تبدیل اون به مسأل? اصلی کشور، همان طور که رهبر عزیز فرموده بودند، خودش نوعی بی‌بصیرتی است و مایه‌ی سوء استفاده‌ی دشمنان و تفرقه بین مسئولین کشور و افزایش شکاف بین مردم و مسئولین است.

    امیدوارم حضرات داخلی، اگر قصد و غرض سوءی از این گونه رفتارهای تنش‌زا ندارند، دست از این رویه بردارند و بیش از این خون به دل ملّت نکنند. همچنین امیدوارم هر چه زودتر، آقای دکتر به خود آمده و از کسانی که او و دولتش را، و به طبع، ملّت ایران را به سمت ناکجا آباد می‌کشانند فاصله بگیرد...

    خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند... همین!



  • کلمات کلیدی :
  • نام آشنایی که...»
    90/3/3 10:22 ع

    شنیده می شود از آسمان صدایی که...
    کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
    نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
    نوشت نام تورا، نام آشنایی که...

    پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
    و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

    نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
    نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد
    نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
    دلیل خلق زمین و زمان معین شد

    نوشت فاطمه؛ یعنی، خدا غزل گفته است
    غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است

    نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
    ز درک خاک مقام فراتری دارد
    خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
    درون خانه بهشت معطری دارد

    پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
    برای وصف تو از عرش واژه بر می داشت

    چرا که روی زمین واژه ی وزینی نیست
    و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست
    و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
    و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

    خدا فراتر از این واژه ها کشیده تورا
    گمان کنم که تورا، اصلا آفریده تورا-

    که گرد چادر تو آسمان طواف کند
    و زیر سایه ی آن کعبه اعتکاف کند
    ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
    که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

    کتاب زندگی ات را مرور باید کرد
    مرور "کوثر" و "تطهیر" و "نور" باید کرد

    در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
    و وصف مردمش الهَیکم التکاثر بود
    درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
    شبیه شعب ابی طالب از خدا پر بود

    بهشت عالم بالا برایت آماده است
    حصیر خانه ی مولا به پایت افتاده است

    به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
    علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی
    چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
    به نان خشک علی ساختی، به نان علی

    از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
    اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم-

    به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
    کنار شعر دو رکعت نشسته بنویسم
    شکسته آمده ام تا شکسته بنویسم
    و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

    به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
    و مادری کن و اینبار هم اجازه بده

    به افتخار بگوییم: از تبار توایم
    هنوز هم که هنوز است بی قرار توایم
    اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
    کنار حضرت معصومه در کنار توایم

    فضای سینه پر از عشق بی کرانه ی توست
    کرم نما و فرود آ که خانه، خانه ی توست

    سید حمیدرضا برقعی

     

    پ.ن.:

    یکی از دوستان این شعر رو برام ایمیل کرد. هر کاری کردم دیدم نمی‌تونم از گذاشتن این شعر زیبا خودداری کنم!

     



  • کلمات کلیدی :
  • <      1   2   3   4   5   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی