شميم و بوي تو را عطر آب ميفهمد
صداي ناز تو را آفتاب ميفهمد
دلي که عشق تو شد قبله گاه نافلهاش
رخ لطيف تو را در نقاب ميفهمد
تمام جادهي قلبم فداي يک قدمت
که عشق،حرف تو را در کتاب ميفهمد
تويي ستاره صبح و منم نگاه کوير
که غمزههاي تو را در حجاب ميفهمد
سرود سرخ شقايق، دعاي خاکي دشت
ظهور ناب تو را چون شهاب ميفهمد
به خون عشق قسم اي دليل عاشق ها!
مسيح حرف تو را شعر ناب ميفهمد
تويي پرنده آن آسمان ناپيدا
کجا مسير رهت را عقاب ميفهمد؟
اگر چه مه همه جا را فرا گرفته و ليک
بسيج، حرف تو را بي خطاب ميفهمد
مرا به ظاهر پر رنگ شعر کاري نيست
و اينکه عقده تو را با شتاب ميفهمد
چرا که چهره تو انتهاي آرامش
و سر خون دلت، ماهتاب ميفهمد
حديث ماه شب و نخل بي سر کوفه
سکوت و درد و غم و سوز و تاب ميفهمد
خموش بر لب و در دل چو کوه، پر آتش
چگونه صبح تو را چشم خواب ميفهمد
تمام بودن من وقف خندههاي لبت
بخند اي گل من! اشک و آب ميفهمد
تمام کشور قلبم به نام "خامنه" شد
که مرز قلب مرا آفتاب ميفهمد
تمام شعر من امروز بوي ساقي داشت
خمار و مستي ما را شراب ميفهمد
تقديم به خاك پاي رهبر مظلومم؛