سفارش تبلیغ
صبا ویژن







سیّد الشهدا» کیست؟! مطلب ارسالی از بردار گرامی محمد مهدی دستگردی
روایتی در ارتباط با همین مسأله است که بیان می­کنم، کسی که در مقابل ستمگرانِ تاریخ و افرادی که به دین ضربه می‌زنند، بایستد و حرف حق بزند و به حسب ظاهر او را بکشند و از بین برود، یک لقب خاص الهی دارد، من می‌خواهم روایتی را از عامه نقل کنم، اصلاً به نقل شیعه هم کاری ندارم.
این در صحیح ترمذی هست و حاکم هم نقل می‌کند، حتی تصریح می‌کند که سندش هم صحیح است، می‌گوید این روایت صحیح الاسناد است. دارد که پیامبر فرمود: «سید الشهداء حمزة بن عبدالمطلب» پیغمبر فرمود: آقای شهیدان، حمزه عموی من است. شاید یک نفر بگوید: کلام حضرت در اینجا جنبة شخصی دارد؟ امّا نه؛ حضرت در ادامه دامنه این عنوان را بیان می­کند و به ما می‌فهماند که حضرت حمزه مصداق آن عنوان است. حضرت سراغ عنوان می‌رود و می‌گوید: «و رجلٌ قام الی امامٍ جائرٍ فأمره و نهاه فقتله» و شخصی که در مقابل حاکم ستمگر قیام کند و او را به معروف امر کند و او را از منکر نهی کند و بعد آن ستمگر او را بکشد، او هم سیّدالشهدا است. حضرت یک قاعده کلّی را بیان کردند.
بنابراین نام­گذاری امام حسین، یک نامگذاری شخصی نیست. این درست است که هر کدام از شهدا از نظر منزلت دارای مراتب هستند، امّا کسانی که برای اقامه دین قیام کنند و شهید شوند، سیّدالشهدا هستند و چون امام حسین این­طور بود و بزرگترین مقابله را با سلاطین جائر داشت، حساب جدایی دارد. با آن شرائط و وضعی که امام حسین قیام کرد و در تاریخ نظیر نداشت، باید گفت که او «سیّد سیّدالشهداها» است.

===================================================

یاد سید شهیدان اهل قلم افتادم، شهید مرتضی آوینی.خودتون به ارتباطش فکر کنید.

اول احتمال اینکه این لقب ارتباطی با حدیث بالا ندارد و منبع دیگری دارد: ضعیف.دوم احتمال اینکه به حدیث بالا مرتبط است، یعنی شهیدی که با قلمش برای اقامه دین  قیام کرده و برای زنده نگه داشتن یاد شهدا (در جامعه‌ای که به سوی ضد ارزشها می‌رفت) به شهادت رسیده است.

امروز زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست ((مقام معظم رهبری))

امام حسین(ع)؛ انسان ضدّ غرور(32)

امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای همگانی
مردم باید از روحانیون بخواهند که در برابر گناه و فساد ساکت نباشند!

اعوذ بالله من الشیطان الرّجیم؛ بسم الله الرّحمن الرّحیم؛ و الحمد لله ربّ العالمین
و صلّی الله علی محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین و لعن? الله علی اعدائهم اجمعین.
«الاسلام بدؤه محمدیٌّ و بقاؤه حسینیٌّ»
 
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه‌السلام) بود. گفته شد که این قیام، هدفمند بود و هم­چنین مجموعه‌ای از دروس برای ابنای بشر در ابعاد گوناگون معرفتیِ معنوی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی و اجتماعی بود. یعنی این­طور نبود که حرکت امام حسین(علیه‌السلام) عجولانه، دفعی و بی‌حساب باشد، یا اینکه حضرت در محاسبه اشتباه فرموده باشد. بلکه دقیقاً حرکتی حساب شده بود. چه بسا امام حسین(علیه‌السلام) ده­ها سال روی این حرکت، برنامه ریزی کرده بود.
بحث ما به اینجا رسید که امام حسین(علیه‌السلام) تمام حرکات آل ابی‌سفیان و بنی‌امیّه را زیر نظر داشت و دقیقاً هدف نهایی آنها را می‌دانست. حضرت می‌دانست که آنها مشرکینی هستند که به جبر زمان، اسلام آورده‌اند، یعنی ‌اگر در آن تنگنا قرار نگرفته بودند، هیچ‌گاه اسلام نمی‌آوردند؛ و حضرت می­دانست که هدف آنها این است که از «اسلام» انتقام بگیرند.‌ اصلاً بحث شخص مطرح نبود. آنها می‌خواستند از توحید انتقام بگیرند. صریحاً می‌گویم که نوع رفتار اینها، انتقام گرفتن شرک از توحید بود. امام حسین(علیه‌السلام) هم می‌دانست که هدف نهایی آنها انتقام گرفتن و براندازی اسلام است.
لذا حضرت با یک طرح و برنامه‌ریزی بسیار دقیق و در ظرفی مناسب، قیام کرد تا اسلام باقی بماند. هدف حضرت از این قیام، حکومت نبود، بلکه هدفش بقای اسلام بود. حضرت این را هم می‌دانست که برای بقای اسلام راهی جز فنای او و گروه خاصی از یاران پاکش نیست. البته این فنا از نظر ظاهری است والّا بقای آنها ابدی است.
عرض کردم که امام حسین دو سال قبل از آن که معاویه بمیرد، سران قبایل و به اصطلاح چهره‌های شناخته شده و موجّه در اسلام از قبیل صحابه پیغمبر و تابعین را در منا دعوت کرد و برای آنها خطبه خواند. بیش از هزار نفر را دعوت کرد که دویست نفرشان از صحابه پیغمبر بودند و بیش از هشتصد نفر آنها هم از تابعین بودند.
من خطبه حضرت را سه بخش کردم. ما در جلسات گذشته بخش اوّل خطبه را بحث کردیم و رد شدیم. جلسه گذشته بخش دوّم را شروع کردم و عرض کردم که فرق این بخش با بخش سوّم خیلی ظریف و دقیق است. بخش دوّم خطاب به جمیع مردم و به همة مسلمین است که چرا کسانی که موجّه هستند و در اجتماع چهره هستند و وظیفه دارند که امر به معروف و نهی از منکر کنند، در این موقعیت و ظرف زمانی سکوت کرده‌اند؟ آل ابی‌سفیان هر قدر که می‌خواهد می‌تازد در حالی‌که بر همه مسلمین نهی از منکر واجب است و بر شما هم واجب است که به این افراد تذکر دهید تا آنها به وظیفه نهی از منکر خود عمل کنند. مخاطب این بخش، همه مردم هستند. ممکن است حکومت، به حرف فرد فرد شما افراد عادی جامعه اهمیّت ندهند، کار اصلی را باید اشخاص چهره و شاخص مذهبی انجام دهند، چون روی حرف آنها حساب می‌شود. پس شما باید به آنها تذکر دهید که در مقابل ستمگران و ظالمان بایستند و نگذارند که در مسیر اسلام، کمترین انحرافی به وجود آید.
من در جلسه قبل قسمتی از بخش دوّم خطبه را خواندم و بحث به این جملات رسید که حضرت بعد از قضیه احبار و ربّانیّون فرمود: «وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِکَ عَلَیْهِمْ لِأَنَّهُمْ کَانُوا یَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذِینَ بَیْنَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْکَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِکَ رَغْبَةً فِیمَا کَانُوا یُنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا یُحْذَرُون». خداوند افراد سرشناس و روحانیون دین یهود و نصاری را که می‌دیدند ستمکاران پیش روی آنها مرتکب منکر و فساد می‌شوند، ولی نهی نمی‌کردند، نکوهش می­کند. جهت این سکوت هم یا به خاطر تطمیع و یا به خاطر تهدید بود. یعنی یا اینها می‌خواستند از ظلمه بهره‌کشی کنند و به مال دنیایی که در دست آنها بود چشم داشتند، یا از آنها می‌ترسیدند که نکند از جانب حاکمان ظلم، ضرری به آنها وارد شود؛ و حال اینکه خداوند می‌فرماید «فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ»[1]. در جلسه گذشته تا اینجا پیش آمدیم.
«امر به معروف و نهی از منکر» یعنی «إعمال ولایت خدا»
حضرت در اینجا به سراغ آیه دیگری می‌رود که من آن را توضیح ندادم. خداوند در سورة توبه می‌فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» مؤمنین و مؤمنات، یعنی زن و مرد مؤمن این­طور هستند که بعضی از آنها دوست بعضی دیگرند و بالاتر این است که هم دوست یکدیگر هستند و هم نسبت به یکدیگر امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند. به این معنا که در این امر به معروف و نهی از منکر نوعی ولایت دارند و مجاز هستند که این کار را بکنند، بلکه واجب است چنین کنند.
«امر به معروف و نهی از منکر» سرآمد تمامی واجبات
«فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا» حضرت در اینجا به قسمتی از این آیه اشاره می‌فرماید؛ ولی من همه آن را می‌آورم که مطلب حضرت روشن شود. آیه در سورة توبه است که: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»[2] این همه آیه است. خدا در این آیه صفات مؤمنین و مؤمنات را می‌شمارد، خداوند آن صفاتی را که ارزششان بیشتر است، مقدّم می‌کند. روال طبیعی ما هم همین است که وقتی می‌خواهیم کسی را تعریف کنیم، سراغ لباسهایش نمی‌رویم، بلکه سراغ صفات مهمّش، مثل اعتقادات، اخلاقیات و رفتار او می‌رویم، آن هم رفتاری که چشم­گیر است. حضرت می‌فرماید که خدا در این آیه برای توصیف مؤمنین و مؤمنات، با امر به معروف و نهی از منکر شروع کرده و بعد از آن می‌گوید: «وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ» اینها نماز هم می‌خوانند، زکات هم می­دهند. «وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» آنها اهل اطاعت هم هستند.
مثل اینکه خدا برای صفات قبل حساب جدایی باز کرده است، چون بقیه واجبات و محرمات را نیاورده و فقط این سه مورد را در کنار اطاعت از خدا و رسول ذکر کرده است. البته اگر خداوند در این آیه بنا داشت که واجبات و محرّمات را بشمارد، باید چندین واجب و حرام را بیاورد، برای همین به‌طور کلّی بحث اطاعت را آورده است. امّا وقتی در کنار آن حرف از امر به معروف و نهی از منکر، نماز و زکات آورده، معلوم می‌شود که این صفات مذکور، سرآمد تمامی واجبات است.
«امر به معروف و نهی از منکر» یعنی «دعوت به اسلام»
حضرت می‌فرماید: «فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ فَرِیضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّیَتْ وَ أُقِیمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ کُلُّهَا هَیِّنُهَا وَ صَعْبُهَا» خداوند ابتدا امر به معروف و نهی از منکر را بیان می‌کند، برای اینکه می‌دانسته که اگر امر به معروف و نهی از منکر ادا شده و در جامعه به پا داشته شود، همة واجبات، از آسانش گرفته تا مشکلش، همگی برقرار خواهند شد. این خیلی روشن است.
بعد حضرت علتش را ذکر می‌کند. به قول ما طلبه‌ها: «وَ ذَلِکَ» یعنی جهتش این است که: «أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ» امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است. این همان حرف­هایی بود که ما زدیم. ما گفتیم که اگر کسی در جامعه بگوید: چرا این عمل واجب را انجام نمی‌دهید؟ چرا این عمل حرام را مرتکب می‌شوید؟ یعنی اگر کسی نسبت به همه واجبات و معروف­ها، امر کند و از همه محرّمات و منکرها نهی کند، این کار دعوت به اسلام است. اسلام که یک امر پیچیده و دور از ذهن نیست! جلسه گذشته گفتیم که اسلام مجموعه اعتقادات و احکام است. اعتقادیات در دل است، نه تو می‌دانی در دل من چیست و نه من می‌دانم در دل تو چیست. چه بسا تو مشرک باشی و من موحّد باشم یا من مشرک باشم و تو موحّد باشی. ما به دل همدیگر راه نداریم. هر چه هست، همین ظواهر است.
ما از روی ظواهر می‌گوییم: که چه شخصی مسلمان است یا مسلمان نیست؛ دین دارد یا دین ندارد؛ کارش درست است یا نه؟! پس امر به معروف و نهی از منکر یعنی دعوت به اسلام در سطح جامعه؛ نه بخشی از اسلام.
حضرت هم می‌گوید: خدا برای این از امر به معروف و نهی از منکر شروع کرد که این کار دعوت به اسلام است. این کار همان چیزی است که خود حضرت دنبالش بودند. اینهایی که الآن سر کار هستند، آیا مسلمان هستند؟! اینهایی که نسبت به این ظلم­ها بی­ اعتنا هستند و رفته رفته می‌خواهند این مقداری هم که از اسلام باقی مانده، از بین ببرند، آیا دین دارند؟! پس بحث «اسلام» مطرح است.
چرا خدا به «امر به معروف و نهی از منکر» ابتدا کرده است و بعد نماز، زکات و بقیه وظایف را می‌گوید؟ یک جهت این است که «امر به معروف و نهی از منکر» دعوت به اسلام است.
آثار و فوائد عمل به «امر به معروف و نهی از منکر»
حضرت این بحث را رها نمی‌کند و به همین جا ختم نمی‌کند،‌ بلکه شروع می‌کند پنج اثر «امر به معروف و نهی از منکر» را پشت سر هم می‌گوید.
یک؛ امر به معروف و نهی از منکر دعوت به اسلام است.
دو؛ بلافاصله بعد می‌گوید: «مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ» بازگرداندن حقوق ستمدیدگان به آنان است. اینها مال ستمدیدگان را گرفته‌اند و خورده‌اند، ما با امر به معروف و نهی از منکر این اموال را از حلقومشان در می‌آوریم و به صاحبانشان بر می‌گردانیم.
سه؛ «وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ» امر به معروف و نهی از منکر، مخالفت و مبارزه با ستمگران است. آن ردّ مظالم بود و این مخالفت با ظالم است.
چهار؛ «وَ قِسْمَةِ الْفَیْءِ وَ الْغَنَائِمِ»، کوشش برای توزیع ثروت­های عمومی و غنایم جنگی طبق قانون اسلامی است. آیا یادتان هست که معاویه دستور داد چه کار کنند؟ دستور داد هر که متّهم به دوستی علی شد، حقوقش را از بیت‌المال قطع کنند و از آن طرف اگر کسی از خلفا تعریف کرد، به او پاداش دهند. این بخش‌نامه‌های معاویه در ذهنتان باشد و بعد این حرف­های امام را در کنارش بگذارید. ببینید که امام حسین دارد با چه کسی مقابله می‌کند.
پنجم؛ «وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِی حَقِّهَا»[3] گرفتن صدقات و بذل و صرف به حقّ آن است. ما یک صدقات واجبه داریم و یک مستحبه؛ صدقات واجب مثل زکات است که باید از موارد صحیحش گرفته شده و جمع‌آوری شود و باید در موارد صحیح شرعی­اش نیز مصرف شود. یعنی هم اخذ و هم مصرفش باید به صورت صحیح شرعی باشد. بدون وجه شرعی و به زور پولی را به عنوان زکات گرفتن یا واقعاً زکات شرعی را ­گرفتن، امّا در هر راهی دیگر خرج کردن، اشتباه است. مثلاً چون فلانی در باند و گروه آنها است، به او پول می‌داند، امّا به دیگری که در باندشان نبود، چیزی نمی‌دادند.[4]
نگاه کنید! تمام این اموری که امام حسین می‌گوید، متعرّض به بخش­نامه‌های معاویه است. حضرت همه آنها را هدف‌گیری کرده است. وقتی حضرت می‌گوید: من می‌خواهم در جامعه امر به معروف و نهی از منکر زنده شود، برای این است که اگر این تکلیف الهی زنده شود، «اسلام» زنده می‌شود. حرف حضرت این است که اینها دارند با این کارهایشان اسلام را کشته و ‌از بین می‌برند، ما هم به دنبال زنده شدن اسلام هستیم، پس باید امر به معروف و نهی از منکر را زنده کنیم.
در اینجا تذکری بدهم؛ امام حسین دارد اثرات مثبت امر به معروف و نهی از منکر را می‌شمارد، اثر مثبتش، دعوت به اسلام است، ردّ مظالم به اهلش است، جلوی ستمگر ایستادن و با او مبارزه کردن است و گرفتن و مصرف صحیح صدقات واجبه و مستحبه هست. حضرت هم به مصرف صحیح آنها اشاره می­کند و هم به روش گرفتن صدقات که تحمیلی و مال مردم‌خوری نباشد. هم از آن طرف می‌گوید، هم از این طرف می‌گوید، چون این واجب الهی دو طرف دارد.[5] اگر گرفتن صدقات هم از راه صحیح شرعی نباشد، مال مردم خوری است. یک وقت حکومت مال مردم خوری می­کند، یک وقت فرد مال مردم خوری می‌کند. فرقی نمی‌کند. بحث در روش صحیح اخذ و مصرف این صدقات است. همه اینها آثار مثبت امر به معروف و نهی از منکر است.
آثار منفی ترک «امر به معروف و نهی از منکر»
حالا من سراغ  اثر منفی ترک امر به معروف و نهی از منکر می‌روم، بحث ما این بود که اگر این واجب ترک شود، اسلام از بین خواهد رفت. امام صادق(علیه‌السلام) از پیغمبر اکرم روایت می‌کند که حضرت فرمودند: «إِنَّ الْمَعْصِیَةَ إِذَا عَمِلَ بِهَا الْعَبْدُ سِرّاً لَمْ تُضِرَّ إِلَّا عَامِلَهَا» گناه پنهان جز به انجام دهنده‌اش آسیب نمی‌رساند. گناه، یعنی سرپیچی از اطاعت خداوند. نماز نخواندن و روزه نگرفتن معصیت است. چه یک عمل واجب را ترک کنی و چه شرب خمر کنی، فرق نمی‌کند، معصیت کرده­ای. حالا اگر این معصیت پنهانی باشد، زیانش برای شخصی است که معصیت کرده است. مثلاً کسی در خانه‌اش در ماه رمضان، روزه‌اش را خورده است یا نماز نخوانده است، ضرر این گناه به خود شخص است.[6]
امر به معروف و نهی از منکر نکردن هم، معصیت و گناه کبیره است. «وَ إِذَا عَمِلَ بِهَا عَلَانِیَةً وَ لَمْ یُغَیَّرْ عَلَیْهِ» اگر بنا شود کسی علناً معصیت کند و هیچ کس هم او را نکوهش نکند، یعنی نهی از منکر نکند، «أَضَرَّتِ الْعَامَّةَ» اینجا دیگر صحبت ضرر به خود شخص نیست، اینجا ضرر به اجتماع است. اگر کسی علناً معصیت کرد و تو هم متعرّضش نشدی و هیچ چیز نگفتی، اینجا به اجتماع ضرر وارد می­شود.
بعد در ذیل روایت دارد: «قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ علیه­السلام» امام صادق (علیه‌السلام) خودشان در ذیل فرمایشات پیغمبر، فرمودند: «وَ ذَلِکَ أَنَّهُ یُذِلُّ بِعَمَلِهِ دِینَ اللَّهِ» چرا به عامه مردم و اجتماع ضرر می‌زند؟ چون او با ترک امر به معروف و نهی از منکر، دین خدا را خوار می‌کند. حالا هر معصیتی می‌خواهد باشد، اگر امر به معروف و نهی از منکر نکردی، اینجا دین خدا را خوار می‌کنی. «وَ یَقْتَدِی بِهِ أَهْلُ عَدَاوَةِ اللَّهِ»[7] و به بی‌دین­ها جرأت می‌دهی که بیایند و غلبه کنند.
این روایت همان چیزی است که امام حسین(علیه‌السلام) می‌گوید، ترک این واجب موجب می‌شود که آرام آرام باید فاتحه اسلام را خواند. معاویه داشت همین کار را می‌کرد و امام حسین عاقبت کار را می‌دانست، همه پشت صحنه را می‌دانست، اینها را هم می‌شناخت. قیام امام، یک بحث شخصی نبود، کسانی که می‌آیند این مسایل را می‌گویند، یا واقعاً نمی‌فهمند، یا نعوذ بالله مغرضند. این حرف­ها یعنی چه؟ امام حسین می‌گفت: اسلام دارد از بین می‌رود، من می‌خواهم اسلام را  نگه دارم، صحبت ریاست بنده و شما نیست.
«سیّد الشهدا» کیست؟!
روایتی در ارتباط با همین مسأله است که بیان می­کنم، کسی که در مقابل ستمگرانِ تاریخ و افرادی که به دین ضربه می‌زنند، بایستد و حرف حق بزند و به حسب ظاهر او را بکشند و از بین برود، یک لقب خاص الهی دارد، من می‌خواهم روایتی را از عامه نقل کنم، اصلاً به نقل شیعه هم کاری ندارم.
این در صحیح ترمذی هست و حاکم هم نقل می‌کند، حتی تصریح می‌کند که سندش هم صحیح است، می‌گوید این روایت صحیح الاسناد است. دارد که پیامبر فرمود: «سید الشهداء حمزة بن عبدالمطلب» پیغمبر فرمود: آقای شهیدان، حمزه عموی من است. شاید یک نفر بگوید: کلام حضرت در اینجا جنبة شخصی دارد؟ امّا نه؛ حضرت در ادامه دامنه این عنوان را بیان می­کند و به ما می‌فهماند که حضرت حمزه مصداق آن عنوان است. حضرت سراغ عنوان می‌رود و می‌گوید: «و رجلٌ قام الی امامٍ جائرٍ فأمره و نهاه فقتله» و شخصی که در مقابل حاکم ستمگر قیام کند و او را به معروف امر کند و او را از منکر نهی کند و بعد آن ستمگر او را بکشد، او هم سیّدالشهدا است. حضرت یک قاعده کلّی را بیان کردند.
بنابراین نام­گذاری امام حسین، یک نامگذاری شخصی نیست. این درست است که هر کدام از شهدا از نظر منزلت دارای مراتب هستند، امّا کسانی که برای اقامه دین قیام کنند و شهید شوند، سیّدالشهدا هستند و چون امام حسین این­طور بود و بزرگترین مقابله را با سلاطین جائر داشت، حساب جدایی دارد. با آن شرائط و وضعی که امام حسین قیام کرد و در تاریخ نظیر نداشت، باید گفت که او «سیّد سیّدالشهداها» است.
ذکر مصیبت وداع امام حسین(علیهالسلام) با اهل حرم
شب عاشورا است، به سراغ توسلمان برویم. در مقاتل می‌نویسند که امام حسین در روز عاشورا وقتی نگاه کرد و دید هیچ کسی از اصحاب و یاران و خاندانش باقی نمانده است، تصمیم گرفت خودش به میدان برود. صدایش بلند شد و این جملات را گفت: «یَا سُکَیْنَةُ یَا فَاطِمَةُ یَا زَیْنَبُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ» شروع کرد یکی یکی این بی‌بی‌ها را صدا زد، چون دیگر مردی باقی نمانده بود. فرمود: «عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامُ» عرب در خداحافظی می‌گوید: سلامٌ علیکم. «خداحافظ! از همه‌تان خداحافظی می‌کنم». می‌نویسند: این بی‌بی‌ها از خیمه‌ها بیرون ریختند. آمدند و اطراف حسین‌(علیه‌السلام) را گرفتند. هر کدام چیزی می‌گویند. در این میان نازدانه سکینه، دختر حسین جلو آمد.
بیایید ببینیم او با پدر چه طور صحبت می‌کند! رو به پدر کرد و گفت: «فَنَادَتْهُ سُکَیْنَةُ یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْت؟!» بابا! آیا تن به مرگ دادی؟! آری؟! حضرت رو به دخترش کرد و گفت: چرا تن به مرگ ندهم؟ چه­طور می­شود تن به مرگ ندهد آن کسی که یار و یاوری ندارد؟! وقتی سکینه این جمله را شنید، رو به پدر کرد و گفت: «رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا»[8] حالا که این­طور است، اوّل ما را به مدینه ببر و آنجا بگذار و خودت بیا! امام حسین با کنایه به او گفت: راه برگشت برای حسین نیست! این دختر شروع کرد به گریه کردن. پدر این دختر را به دامن گرفت، اشک­هایش را پاک می­کرد، این جملات را می‌گفت: «سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی؛ منک البکاء إذا الحمام دهانی؛ لا تحرقی قلبی بدمعک حسرة؛ ما دام منی الروح فی جثمانی»[9] سکینه جان، با این اشک­های چشمت دل پدر را آتش نزن! تا من زنده هستم تو گریه نکن! نمی‌دانم چه طور حسین(علیه‌السلام) از این دختر جدا شد.
بعد حضرت به سراغ خواهر آمد و فرمود: «یا اختاه ایتینی به ثوب عتیق»! خواهرم آن پیراهن کهنه من را بیاور. آن را زیر زره پوشید، به سمت میدان حرکت کرد. حسین دارد می‌رود، امّا می‌بیند که دارد صدای آشنایی می‌آید. زینب دارد صدایش می‌زند: «مهلاً مهلاً!... یابن الزهراء!...»

 


[1]. بحارالأنوار، ج97، ص79
[2]. سوره مبارکه توبه، آیه71
[3]. بحارالأنوار، ج97، ص7
[4]. من مطلب را خیلی ساده کردم تا همه متوجّه آن بشوید.
[5]. من بعضی‌ها را دیده‌ام که فقط از یک طرف می‌روند! این خیابان دو طرفه است، ‌یک طرفه نیست! فقط راجع به نحوه مصرفش نگو، بلکه راجع به شیوه گرفتنش هم بگو!
[6]. البته این گناه غیر از آن است که کسی در اجتماع باشد و نماز نخواند؛ مثلاً اگر مردم از صبح تا غروب ببینند که یک نفر نماز نمی­خواند، این گناه علنی است.
[7]. بحارالأنوار، ج97، ص78
[8]. بحارالأنوار، ج45، ص47
[9]. المناقب، ج4، ص109


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی