سفارش تبلیغ
صبا ویژن







یکم: اگر مقطع فتنه88 ام الاوامر رهبر انقلاب «بصیرت» بود، نزدیک 2 سال است که ولی امر در کنار بصیرت، همگان را توصیه به «وحدت» و «آرامش» می کنند. مراعات وحدت و آرامش اما فقط مختص سران قوا و دست اندرکاران نیست و بالطبع شامل حال هر آنکه در هر فضایی اعم از حقیقی و مجازی، صاحب رسانه است نیز می شود. ناظر بر این امر «آقا»، خیلی جاها از نیش قلم کاسته ام و به نوبه خود سعی کرده ام قلمی در راه تخریب فضا نزنم و قدمی من باب تشنج و شلوغ کاری، ولو شلوغ کاری آرمان خواهانه برندارم. به هر حال هر عقل سلیمی قبول می کند که روزگار فتنه شر و شور خاص خودش را داشت. فتنه آتش بود و ما ناچار بودیم به آتشین مزاجی. فی الحال اما هر جمله ای که می نویسم، علاوه بر بصیرت، هم با آرامش محکش می زنم، هم با وحدت. بدیهی است قلم گاهی از دست آدمی درمی رود، لیکن به وسع خود، مراقبم کلمه ها را، نیز چینش جمله ها را که مبادا بر خلاف بصیرت، وحدت و آرامش باشد. نوشته های این 2 سال اخیرم اگر به نسبت روزگار فتنه 88 آرام تر به نظر می رسد، از همین روست. جز امر ولی امر، عقل هم بر این صحه می گذارد که خرج گلوله قلم باید متناسب با فضا کم و زیاد شود. قطعا اقتضای روزگار را باید درک کرد. امروز، دیروز نیست که علیه قوه قضائیه تند بنویسیم، ولو تندی عدالت طلبانه! امروز، دیروز نیست که علیه صدا و سیما تند قلم برانیم، ولو تندی آرمان خواهانه! امروز باید درک کرد؛ چرا رهبر عزیز مدام توصیه به وحدت و آرامش می کنند. عاقبت ما را به تذکرات علمدار انقلاب می سنجند، نه طعنه فلانی که چرا محافظه کار شده ای؟! یا نیش بهمانی که چرا محتاط؟!

دوم: این نکته را اما در طول نکته اول بخوانید. رهبر از ما «آرامش» خواسته، نه «سازش». رهبر از ما «وحدت» خواسته، نه «سکوت». ما نه دلال فتنه ایم و نه دلال انحراف، اما لال هم نیستیم که هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم، هی تحمل کنیم و حرف نزنیم. نیک اگر بنگری، بصیرت، یکی هم یعنی قیل و قال، نه انفعال! نه اینکه «آتشفشان بصیرت» هر چه دلش خواست بگوید، ما اما هیچ نگوییم که «آقا» گفته وحدت! نه اینکه آقازاده های عالیجناب، حتی از داخل زندان، علی الدوام خط خطا و نشان اغتشاش بکشند، ما اما هیچ نگوییم که «آقا» گفته آرامش! باورم هست اگر بچه حزب اللهی روزی به بهانه تذکرات «آقا» بخواهد محتاط و محافظه کار شود، اولین منتقد چنین وضعی خود ایشان خواهد بود. اتفاقا زیاده از حد که سکوت می کنی، سر و کله معصومه ابتکار در رسانه ملی، آنطور آفتابی می شود! و بابت آن همه فتنه یک چیز هم طلبکار می شود! به هر مفلوکی «شهید» می گوید و به هر فتنه گری «سلام» می دهد! و همین طوری هاست که علی مطهری از آیت الله جنتی می خواهد؛ موسوی و کروبی را هم مادام که محاکمه نشده اند، بگذارید در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شوند! و باز همین طوری هاست که «ف. ه» از همان داخل زندان نامه می نویسد و رسما به پایین و بالای دستگاه قضایی مظلوم ما می خندد؟!… و حیف! حیف و صد افسوس و آه -حیف نه، همان آه!-  که امر ولی امر مبنی بر «آرامش» است، و الا خطاب به جناب آملی لاریجانی می نوشتم؛ «جناب قاضی القضات! آنجا که باید موضع بگیری اینجاست، نه آنجا که من در فتنه علیه بی عدالتی نوشتم»… و می نوشتم؛ «آقای آملی! آیا واقعا مطمئن اید آقازاده های مجرم آقای هاشمی را به زندان اوین فرستاده اید که آنطور علیه حاج سعید قاسمی رجز خواندید؟! نکند اشتباهی ایشان را رهسپار هتل اوین کرده باشید؟! نکند فکس و ایمیل و وبلاگ و سایت و سرعت اینترنت زندان اوین از هتل اوین هم هتل تر است؟! » و حتی، آری! «حتی» می نوشتم؛ «این پلیس فتا و متا و چی چی… چطور است که هیچ وقت درباره مجرمین کله گنده احیانا -حالا قرنی یک بار!- مرتکب اشتباه نمی شود؟! این دست سنگین بعضی از بازجو مازجوها، چرا توی صورت فلان وبلاگ نویس بدبخت جنوب شهری که فحش و صلواتش علی السویه است، بلد است اشتباهی فرود بیاید، اما هرگز یکی درست نمی خواباند توی گوش «م. ه»؟! و چرا حتی در کارهای اشتباهی نیز تبعیض؟! و چرا آقازاده های هاشمی هرگز متناسب با اعمال شان مجازات نمی شوند؛ حالا یا درست یا احیانا اشتباهی؟! و چرا به بچه های عالیجناب که می رسد، «مرگ طبیعی» کارکرد خود را از دست می دهد؛ حالا یا درست یا احیانا اشتباهی؟!»

سوم: نه! چنین نباید نوشت. تند است و عدول از امر «آقا». البته شدنش می شود نوشت، اما نباید نوشت! شدنش می شود هم الان به جای نامه، ضد نامه ای بنویسم علیه مهندس ضرغامی که؛ «چرا خود خاتمی را دعوت نمی کنید «دیروز، امروز، فردا»؟! چرا در آستانه انتخابات، مشتی تر جذب حداکثری نمی کنید؟! چرا آقازاده ها را به رسانه ملی دعوت نمی کنید که ندا آقاسلطان را «شهیده» خطاب کنند؟! اصلا چه اشکالی دارد و مگر چه اهمیتی دارد که کلمه مقدس «شهید» وجه المصالحه آشتی ملی شود؟! چرا معصومه ابتکار نماینده جنبش دانشجویی محسوب بشود، اما زهرا رهنورد، نه؟! اگر قرار است معصومه ابتکار، سهم این سوی و آن سوی میدان فتنه را پنجاه پنجاه بخواند، -یعنی 50 درصد رهبر انقلاب مقصر بود و 50 درصد هم نتانیاهو و اوباما!- چرا رهنورد نیاید و این تخفیف را هم به حزب الله ندهد؟! مگر چه می شود در تکمیل «سمفونی عجوزگان»، شیرین عبادی هم بیاید صدا و سیما و رسما سپاه قدس را بابت فجر 5 محاکمه کند؟! و یکی هم محکم بخواباند در گوش وصیت نامه شهید حسن طهرانی مقدم؟!»… نه! فی الحال وقت چنین ادبیاتی نیست، گیرم که ادبیات غیرت باشد. گیرم که خار در چشم و استخوان در گلو… فقط باید در اوج نجابت، از جناب ضرغامی بخواهیم؛ ای عزیز! 3 سال بعد از یوم الله 9 دی، لطف می کنی اگر ما را برنگردانی به فضای ماقبل 9 دی! که تازه فکر کنیم ببینیم لیلی زن بود یا مرد؟! فتنه، یکی هم به برکت همین «دیروز، امروز، فردای یامین پور» به 9 دی رسید. لطفا با «دیروز، امروز، فردای ضبط صوت»، احیایش نکن! عیبی ندارد اصلاح طلبان را دعوت کنی، اما 2 تا خط قرمزی، چند تا منعی، چند تا تذکری! به خدا گناه اینکه الان 6 ماه قبل از انتخابات است، گردن کلمه مظلوم «شهید» نیست! به خدا این رسم جذب حداکثری نیست که 3سال بعد از فتنه، حسین غلام کبیری در رسانه ملی جمهوری اسلامی سانسور باشد و هیچ کس، حتی هیچ عماری جرئت نکند کلام خود را با سلام بر شهید امیرحسام ذوالعلی شروع کند، اما از آن سو…! امان از آن سو! حال که ما به خاطر روی گل امر «آقا»، به حداقل ها بسنده کرده ایم، لیکن این نمی گویی، آن هم نگو! فتنه را وجه المصالحه انتخابات نکن! فتنه را احمدی نژاد و موسوی نکن! نگو… نگذار بشنویم در کربلای فتنه، پنجاه درصد حسین (ع) و پنجاه درصد یزید! چرا؟ چون قاسم بن الحسن (ع) یکی را زیرکی کرد و کشت!

چهارم: جناب آملی لاریجانی! این چند ماه اخیر آنقدر از قوه قضائیه و کارهای نیکش در راه تحقق عدالت و رفع تبعیض، تعریف و تمجید نوشته ام که حق این چند سئوال محترمانه برایم محفوظ باشد. آنقدر خوب شما را نوشته ام که برخی می گویند؛ بسته ای با دستگاه قضا! اما به راستی اینک وقت چند پرسش است؛ شما اخیرا گفته اید که مجازات حاملین سلاح سرد و گرم، محاربه است و حکم محارب هم اعدام. قطعا باید در این باب از شما و دستگاه قضا دفاع کرد، چرا که دشمن دنبال فضای رعب و وحشت است، یکی هم با همین درگیری های خرد خیابانی توسط اراذل و اوباش. این کار شما درست، ما هم پشت تان ایم، اما انصافا حامل آن سلاح سرد که جوانی را در کنج فلان خیابانی مضروب کرده، بیشتر محارب است یا گل سرسبد خاندان آقای هاشمی که با پدر و مادر به محاربه با نظام آمده و هر روز فایلی نو از اصوات این انکرالآقازاده رونمایی می شود؟! من، نه حقوق خوانده ام و نه قضا می دانم. شما پاسخ دهید سئوالم را. کدام محارب ترند؟! شما برای ما وقتی بگذار؛ تا کی باید شرمنده شهدا باشیم که هر روز از فایلی جدید پرده برداری شود؟! که هر روز باید بشنویم و تحمل کنیم فشار از هر طرف را به ولی فقیه؟! که هر روز باید یادمان بیاید وصیت نامه شهدا را که جز ولی فقیه نبود؟! که هر روز باید صبر کنیم؟! آقای لاریجانی عزیز! ما تا کی باید سکوت مان را اینگونه توجیه کنیم که شان «آقا» از این حرف ها و این درگیری ها بالاتر است؟! شما یک وقتی برای ما معین کن! و به ما بگو؛ «م. ه» دقیقا چه کار کند به مجازات اعمالش می رسد؟! منهای مسائل سیاسی، کی به جرایم مالی این فرد رسیدگی می شود؟! کی به جرایم اخلاقی اش رسیدگی می شود؟! یعنی دقیقا باید چه کار کند که  به اشد مجازات برسد؟! اصلا به چه کسی و چرا محارب می گویند؟! چرا «م. ه» مجبور شد از لندن به دبی فرار کند؟! چرا نام این «فرار» را «سفر» گذاشتند؟! چرا از پرونده مالی و اخلاقی «م. ه» در لندن، کسی پاسخی به افکار عمومی نمی دهد؟! گور بابای لندن، بفرمایید چرا دولت کانادا از «م. ه» پرونده ای قضایی، به بزرگی پرونده اش در ایران دارد؟! اگر می گویید مصلحت، اصلا چرا «م. ه» را تحویل دولت کانادا نمی دهید که مصلحت سنجی های شما را ندارد؟! و چرا همه چیز پرونده سعید تاجیک را همه باید بفهمند، اما همه چیز پرونده های این آقازاده را نه؟! آخر ما چه گناهی کرده ایم که ایشان در هتل اند و ما باید در این جنگ روانی دشمن، تاوان زندانی بودن شان را پس بدهیم؟! آیا همه زندانی ها هم می توانند نامه امروز «ف. ه» را بنویسند و به ریش همه بخندند؟! آیا حق این اظهار نظرها برای فلان زندانی یک فقره چک 500هزار تومانی هم محفوظ است؟! من از شما آخرین سئوالم این است: حال که چنین است، اصلا آقازاده های آقای هاشمی را آزاد کنید، سنگین تر نیست؟!

جوان/ 27آذر 1391



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی