سفارش تبلیغ
صبا ویژن







در این جنوب شهر، نمی دانم چه رمز و رازی هست، چه سری، چه هویتی، چه افتخاری، چه غرور باشکوهی، و چه عشق نابی که از بازیکن و بازیگر، فوتبالیست و سینماگر، سیاستمدار و طبیب، استاد و اهل فن، هر که اثاث کشی می کند شمال شهر، دست آخر خودش را جنوب شهری می خواند؛ من هنوز بچه نازی آبادم، بچه ناف خانی آبادم، بچه 400 دستگاهم، بچه سه راه آذری ام، بچه جوادیه ام، بچه پایین خطم، بچه میدان خراسانم، بچه مهرآبادم و… بچه یافت آباد. لابد اصالت جنوب شهر، اصالت مضاعفی است که آدمی، صرف نظر از محل فعلی سکونتش، دوست دارد خود را به جنوب شهر وصل کند.

شنبه اما یکی از جراید زنجیره ای نقل قولی نوشت از فاطمه هاشمی رفسنجانی با این مضمون؛ «پدرم می گوید: ما انقلاب نکردیم که زعفرانیه بشود جنوب شهر، انقلاب کردیم که جنوب شهر بشود زعفرانیه».

آقای هاشمی است دیگر! صد سال یک بار هم وقتی سخن بر مدار عدالت می راند، از آن بیشتر بوی «توسعه» به مشام می رسد تا «پیشرفت و عدالت».

برای فهم بهتر تفاوت میان «پیشرفت و عدالت» با «توسعه»، چه بسیار که مطالب نظری بیان شده و ذیل علوم انسانی، مقاله های خوبی نوشته شده. در همین باب، یکی از پیشقراولان، بی شک سیدمرتضی آوینی است. «سید شهیدان اهل قلم» در کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب»، ناظر بر زمان نگارش مقاله های کتاب، خیلی خوب از پس بیان تفاوت های توسعه و عدالت برآمده و سئوالات اساسی پرسیده که اغلب هنوز هم بی جواب مانده اند. در نقد این کتاب، توسط روشنفکران، زیاد دیده و زیاد خوانده ام که مثلا سطح کتاب پایین است و دلایل سست اقامه شده، اما این قبیل نقد کردن ها و نق زدن ها، قطعا نمی تواند منکر تفاوت های بنیادین عدالت و توسعه شود. آوینی اگر در کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» برای ما فقط از بیان این تفاوت ها و نقاط افتراق پرده برداشته باشد، کارش را گمانم به خوبی انجام داده است.

اما خب! گاه هست که با یک مثال عینی، خیلی راحت تر از مجادلات نفس گیر نظری، می توان به فهم درست مسائل رسید. اگر حال کتاب خواندن نداریم و تورق در آثار علوم انسانی و تعرق در نظریه پردازی های جدید و قدیم، برای بعضی از ما سخت و دشوار می نماید، کافی است حرف آقای هاشمی به فرزندش را با دقت بیشتری از نظر بگذرانیم! برای دانستن شایسته و بایسته تفاوت میان عدالت و توسعه، این توصیه در حکم یک راه میان بر است! آقای هاشمی به جای اینکه به فرزندش بگوید؛ «ما انقلاب نکردیم که فاصله میان فقیر و غنی بیشتر شود، انقلاب کردیم که این فاصله کم شود»، می گوید؛ «ما انقلاب نکردیم که زعفرانیه بشود جنوب شهر، انقلاب کردیم که جنوب شهر بشود زعفرانیه». آن جمله اول که هاشمی نگفت، رایحه عدالت می دهد، اما این جمله دوم که هاشمی گفت، بوی توسعه دارد.

اصلا و اصولا چه کسی گفته که ما انقلاب کردیم تا جنوب شهر بشود زعفرانیه؟! کی و کجا خمینی و خامنه ای همچین هدفی از انقلاب برای ما ترسیم کرده اند؟! ارزش بیشتر زعفرانیه و نیاوران و فرمانیه و کامرانیه و آجودانیه، نسبت به 13 متری حاجیان و امام زاده معصوم و خیابان پیروزی و عبدل آباد و احمدآباد مستوفی دقیقا در کجاست که جنوب شهر باید زعفرانیه بشود؟! و آیا بعد از زعفرانیه شدن جنوب شهر، جنوب شهری ها هم باید زعفرانیه ای بشوند؟! کم و کسری جنوب شهری ها دقیقا چیست که جز با این تغییر نام و مرام، جبران نمی شود؟!

جمله آقای هاشمی به فرزندش، البته بیشتر به تعارف شبیه است. من فکر نکنم حتی زعفرانیه شدن جنوب شهر هم مشکل اصلی خاندان سرگشاده –بخوانید مشکل توسعه!- را حل کند. مروری بر رفتار و گفتار این خاندان در همه این سالیان به خصوص مقطع فتنه 88 نشان می دهد منظور دقیق تر آقای هاشمی از زعفرانیه شدن جنوب شهر، قربانی شدن جنوب شهر و جنوب شهری ها پای اشراف و اشرافیت است. فقط از صدقه سر همین دیدگاه است که نامه سرگشاده علیه رای توده ها علت وجودی خود را پیدا می کند! آقای هاشمی و جمله خاندان اشراف، بیش از آنکه با فقر در جنوب شهر مشکل داشته باشند، با اسلام پابرهنه های حضرت امام عداوت دارند، و برای تخریب همین اسلام عدالت محور است که جنوب شهر باید زعفرانیه شود. «توسعه» فقط در ظاهر بر وزن «توطئه» نیست. توسعه، همه جا و همیشه بر وزن توطئه است تا از عدالت، یک کاریکاتور پست مدرن بکشد. از همین زاویه هاست که انتقادات تند و تیز پایین شهری ها به دولت سازندگی و در ادامه، دولت اصلاحات معنی پیدا می کند. تو وقتی به پیشرفت و عدالت، می گویی توسعه، فقط این نیست که یک اسم را جا به جا کرده باشی. آئین و رسوم را نیز به هم می زنی، و کاری می کنی که مهم ترین قربانی توسعه، اول عدالت باشد و بعد پیشرفت. از همین مناظر است که در جنوب شهر، بوستان ولایت ساخته نمی شود در دولت سازندگی. و پل جوادیه ساخته نمی شود در دولت اصلاحات. چرا که نگاه، نگاه توسعه محور است؛ جوادیه یا باید زعفرانیه شود، یا اگر ممکن نیست زعفرانیه شود، باید نیست و نابود شود!

زعفرانیه اما زعفرانیه است و نازی آباد، نازی آباد. هیچ کدام قرار نیست جای هم را بگیرند! من ضمن اینکه اصلا نمی خواهم منکر شمار کثیری از شمال شهری های عزیز و با اصالت شوم، باید بگویم؛ خاندان اشراف حتی به شمال شهر هم رحم نکرده اند! و با سکونت در شمال شهر تهران، مسبب پاره ای قضاوت های ناصحیح، اما ناگزیر شده اند! چه اینکه؛ این روزها بوی باغ پسته توسعه، بیش از روستاهای رفسنجان، از کوچه پس کوچه های نیاوران به مشام می رسد!

من از اهالی اغلب شریف شمال شهر تهران عذر می خواهم، اما مجبورم ادامه نوشته را این چنین بنویسم؛ اگر شمال شهر یعنی زندگی به سبک خاندان تبعیض، زنده باد کوچه های تنگ جوادیه. اگر شمال شهر یعنی زندگی با وثیقه های 10 میلیاردی، زنده باد خانه نمور مادر شهید چهاردانگه ای. اگر شمال شهر یعنی باندبازی آقازاده ها، زنده باد جانبازی رزمنده های اتوبان آهنگ. اگر شمال شهر یعنی شورش علیه آرای پابرهنه ها، برج، کاخ، توسعه، فایل صوتی، انواع و اقسام مفسده های رنگارنگ، کوچه های بی شهید، یکی به نعل انقلاب زدن و یکی به میخ ضد انقلاب، زد و بند، خانه تیمی قیطریه در فتنه سال هشتاد و اشک، ساخت و پاخت، بریز و بپاش و هزار و یک کوفت و زهرمار دیگر، جنوب شهر نخواهد و افتخار ندهد که زعفرانیه شود، چه کسی را باید ببیند؟! اگر شمال شهر یعنی «م. ه» و جنوب شهر یعنی «برادران دستواره»، اگر شمال شهر یعنی نامه سرگشاده و جنوب شهر یعنی «وصیت نامه شهید عاشقلو»، ما جنوب شهری ها نخواهیم و افتخار ندهیم زعفرانیه ای بشویم، چه کسی را باید ببینیم؟!

هر چند در 2 دولت سازندگی و اصلاحات، عمل بر مبنای توسعه، -تا همان حد که حضرات توانستند!- سد راه عدالت شد و قرائت نادرستی از پیشرفت ارائه داد، لیکن در نظام مقدس جمهوری اسلامی، بی آنکه نیاز باشد جنوب شهر، زعفرانیه شود، چه بسیار حلبی آبادهای زمان شاه که جای خود را به پارک و بوستان و کتابخانه و ورزشگاه و محله های مناسب برای زندگی داد. در جمهوری اسلامی، کم کردن فاصله فقیر و غنی، آنقدر موضوعیت دارد که بسیاری از پروژه های عمرانی، در مناطق غیر برخوردار شهرهای بزرگ انجام می شود. در تهران، همین دیروز منطقه 19 شاهد افتتاح چندین و چند پروژه عمرانی بود. آیا امروزه روز، جنوب شهر تهران با جنوب شهر رژیم پهلوی قابل قیاس است که تا این حد نگران شده اند آقای هاشمی؟! طرفه حکایت اینجاست؛ گاهی بعضی اهالی شمال شهر تهران، گلایه می کنند که چرا فقط به جنوب شهر رسیدگی می شود؟! آیا فقط جنوب شهری ها بوستانی به بزرگی بوستان ولایت نیاز دارند؟!

خانم فاطمه هاشمی! به استحضار ابوی برسانید؛ اگر نگران عدالت اند، در جمهوری اسلامی همواره کم کردن فاصله جنوب شهر و شمال شهر، یک اولویت قطعی است که می بینیم بسیار هم موفق بوده. لذا نگرانی بی خود دارند، لااقل در این باب از موضوع عدالت. آنجایی از بی عدالتی و تبعیض باید نگران کند ایشان را که پای «م. ه» در میان است. بی عدالتی آنجاست که به قوه مظلوم قضائیه ما، متاثر از رفتار و گفتار خاندان سرگشاده، همیشه 2 جور فشار وارد می آید؛ یک فشار برای آزادی، و یک فشار برای عدالت! اما گناه این قوه، ایضا گناه منادیان عدالت چیست که قطر گردن مصلحت بعضی ها، حتی از قطر پرونده شان نیز بیشتر است؟! اما به استحضار ابوی برسانید؛ جوادیه جنوب شهر، این همه شهید و این همه کوچه های چند شهید نداده که بشود زعفرانیه! بعضی خانه ها گیرم 60 متر، باکلاس تر از بعضی کاخ هاست. و لابد یک چیزی هست که «من بچه نازی آبادم»، پز ناتمام دارد. به ابوی سلام برسانید و بگویید؛ توسعه بر وزن توطئه است، اما «پیشرفت و عدالت» دقیقا بر وزن «بوستان ولایت» است. پس ما به جوادیه، جوادیه می گوییم، به زعفرانیه، زعفرانیه. ما در جنوب شهر، حال خوشی داریم. برای همسایه های شما در شمال شهر، اما دل مان می سوزد. دیوار به دیوار خانه «ننه علی» خیلی راحت تر می توان زندگی کرد تا دیوار به دیوار خاندان تبعیض. جنوب شهر، هیچ خانه ای، هیچ ماشینی «پلاک سیاسی» نیست، اما از سفر جنوب، هنوز پلاک بعضی خانه ها برنگشته. باورم هست آنکه باید تغییر کند، آقای هاشمی است، نه نام زیبای «جنوب شهر». وطن امروز/ 4 دی 1391



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی