سفارش تبلیغ
صبا ویژن







قصور رسانه های ما به خصوص صدا و سیما در معرفی دقیق تر و شناساندن عمیق تر اساتید مسلم اخلاق، سر جای خود محفوظ، اما لااقل درباره حاج آقا مجتبی تهرانی، باید سخن از شهرت گریزی ایشان گفت. عالم عاملی که آزادانه، گمنامی اختیار کرده بود و خیلی اهل تظاهرات رسانه ای نبود. آنقدر هست که «رسانه» و «سیر و سلوک» چندان نسبتی با هم ندارند. رسانه یعنی تلاش برای تماشا، سیر و سلوک یعنی تمنا برای گمنامی. رسانه یعنی خود، سیر و سلوک یعنی خدا. این وسط ببین چقدر سخت است کار آنها که می خواهند «رسانه اخلاقی» داشته باشند، یا «اخلاق رسانه ای» را در ژورنالیسم مراعات کنند! البته از تجمیع رسانه و اخلاق، حرف های روزنامه پر کن زیادی می توان زد، لیکن در مقام عمل، کار آنقدر سخت و دشوار است که بعضی ها رسانه را ذاتا ضد اخلاق می خوانند. رسانه اما خواه فطرت شیطانی و غیر اخلاقی داشته باشد، خواه نه، محل بحث ما نیست. بگذریم که این بحث، عمدتا از مباحث بی فرجام است. ساده انگاران، رسانه را ظرفی می خوانند که در آن هم می توان صدق و صفا ریخت، هم دروغ و جفا، اما از آن سو، هستند جماعتی که رسانه را مثل ظرف شراب می دانند که اختیارش بیش از دوست، دست دشمن است و اساسا دشمن ساخته است و چه ممتنع می نماید نوشیدن شربت نذری امام حسین (ع) در ظرفی که حتی شیشه اش بوی سکر می دهد!

از آن دید تفریطی، تا این دیدگاه افراطی، صدها منزل میانه وجود دارد، لیکن رسانه حتی اخلاق مدار هم که باشد، مخل منش اصحاب گمنامی است. رسانه یعنی اسم، و حاج آقا مجتبی دنبال نام نبود. رسانه یعنی امضا، و حاج آقا مجتبی دنبال امضا نبود. رسانه یعنی دیدن و دیده شدن، و حاج آقا مجتبی شهره بود به گمنامی. رسانه یعنی دوربین، و حاج آقا مجتبی فراتر از قاب بود. رسانه یعنی عکس، و حاج آقا مجتبی، برعکس، فراری بود از جلوه های دنیایی.

این نوشته قطعا در صدد تخفیف علمای اخلاقی که با رسانه رابطه نزدیک دارند، نیست، لیکن مشی حاج آقا مجتبی پرهیز از عوالم رسانه بود. طرفه حکایت اینجاست که معلم اخلاق فقید، خود با کمک یک رسانه، درس اخلاق می گفت. نام این رسانه، «منبر» است. عجبا که رسانه انقلاب اسلامی، همین «منبر» است. و باز هم عجبا! اگر «سنت» ملاک باشد، قدمت و قیمت و غنیمت هیچ رسانه ای به گرد پای منبر نمی رسد، و اگر «مدرنیته» ملاک باشد، باز هم ویژگی هایی متمایز منبر، رسانه رسول خدا (ص) را از اغلب رسانه ها ممتاز و صاحب بیشترین امتیاز کرده است. از تلویزیون گرفته تا سینما، و از روزنامه گرفته تا سایت، اگر چه نمی توان منکر ویژگی های خاص هر کدام شان شد، اما «معجزه منبر»، اعجاز آن رسانه ای است که برای ارتباط، نه محتاج کاغذ روزنامه است، نه نیازمند صفحه تلویزیون، و نه حتی پهنای باندی در بیابان اینترنت! اگر مدرنیته در تمنای زدودن فاصله هاست، کدام رسانه، بهتر از منبر، فاصله صاحب رسانه را از مخاطب، کاهش داده است؟! بهتر از رسانه منبر، کدام رسانه دنیای مدرن، تا این حد می تواند مستقیم، نزدیک، سینه به سینه، شفاف و بی واسطه باشد؟!

القصه! آن شب شلوغ نیویورکی، وقتی گفت و گوی دکتر احمدی نژاد و فرید زکریا تمام شد، دقایقی کوتاه با سردبیر نیوزویک حرف ها زدیم تند و آتشین. دکتر الهام بود و گمانم جناب مهمان پرست هم. به علاوه حضرت مترجم. بازار تکه پرانی داغ بود. از آن سیه چهره هندی تبار پرسیدم؛ «غرب با این همه رسانه، چه می خواهد از جان جمهوری اسلامی؟! وقتی تجارت اسلحه، بیشترین داد و ستد شماست، وقتی اسرائیل تان آن همه کلاهک هسته ای دارد، دست رئیس جمهور جمهوری اسلامی دنبال کدام بمب هسته ای می گردید؟! و آیا رئیس جمهور دموکرات شما هم اجازه می دهد من 4 تا سئوال ازش بپرسم؟!»

جواب فرید زکریا رفت در فاز سیاستمداران! خندیدم و گفتم: «پرزیدنت رفت بخوابد، راحت باش!» خندید. متاثر از سئوال بودارش از احمدی نژاد، گفتم: «امام خمینی اما با یک منبر چوبی، مچ همه پروپاگاندای غرب را خواباند. شاه و آمریکا را با هم از ایران بیرون کرد. همان منبر، هنوز هم رسانه رهبر انقلاب اسلامی، امام خامنه ای است». اندکی تامل کرد و گفت: «پس باید می گفتی؛ انقلاب اسلامی با منبر، چه از جان آمریکا و اسرائیل می خواهد؟!» خندیدم و گفتم: «خیلی چیزها، عجالتا قدس شریف!» بلند خندید و جواب داد: «من البته برتری منبر را نسبت به سایر رسانه های دنیای مدرن قبول دارم!»

آن شب در قلب غرب، از اعتراف عنصر رسانه ای آمریکا نسبت به قدرت منبر، مسرور و متحیر شدم، اما این روزها در فراق حاج آقا مجتبی، مظلومیت رسانه منبر آزارم می دهد. اگر دیروز منع معلم اخلاق جمهوری اسلامی، سبب شده بود آن منبر مشهور اخلاق، در عین همه شهرتش، گمنام بماند، اینک اما بر همه رسانه های ما به خصوص صدا و سیما فرض است که بُرد آن منبر گرانقدر را فزونی دهند. لااقل انتشار جلساتی که فیلم شان موجود است، فرصت مغتنمی خواهد بود.

من اعتراف می کنم که هرگز مخاطب حرفه ای و ثابت آن درس منور اخلاق نبوده ام، -و این حسرت، برایم همیشه موجب تاسف خواهد بود- لیکن همان چند باری که لیاقت حضور در کلاس اخلاق حاج آقا مجتبی را داشتم، مبهوت می ماندم از آن همه تنوع مخاطب مجلس ایشان. اصلا «وحدت ملی» بود، نه کاریکاتورش، که سیاسی ها می خواهند بکشند! ما تا «منبر» داریم، «وحدت ملی» مان بر مدار «ولی فقیه» مستقر است. پای منبر حاج آقا مجتبی، فرش وحدتی بی مثال پهن بود از همه آدم هایی که جاذبه رسانه رسول خدا (ص) و جذبه شاگرد مکتب اسلام، حول محور ولایت فقیه، متحدشان کرده بود. از این فرش دستباف، دگر بار باید رونمایی شود. به خدا در این فضای سیاست زده و مملو از سیاه نمایی، به درس اخلاق حاج آقا مجتبی نیاز مبرم داریم. حیف! که با وجود چنین فرش دستبافی، گاهی سراغ اخلاق از فرش ماشینی های زمخت می گیریم؛ اخلاق مجازی! عرفان مجازی! قرب الی الله در 2 دقیقه! اتصال بچه بازی!

حاج آقا مجتبی اگر چه مسافر اربعین شد، اما آب اخلاق ناب او هم چنان در کوزه است. باورم هست اغلب بی خود گرد جهان می گردیم!

رسانه منبر، در این مقام، رسانه منبر معلم اخلاق جمهوری اسلامی، نعمتی است که شکر آن به جا نمی آید الا با انتشار مجدد. این خاطره اگر «تجدید» شود، ما در اخلاق، «رفوزه» نمی شویم.

*** *** ***

ناظر بر جملات ابتدایی این نوشتار، ماه رمضان سال 90 مزاحم اوقات شریف حاج آقا صدیقی شدم، با این سئوال اساسی: «حاج آقا! در کار روزنامه نگاری و تنظیم خبر و مقاله نویسی، اغلب حرف از این و آن است. چه کنیم که هم کارمان را انجام داده باشیم و هم مرتکب غیبت و دروغ و تهمت و ناسزا نشویم؟! واقعا می ترسم هزینه حرفه ای شدن در کارم، چیزی جز آتش جهنم نباشد».

حاج آقا صدیقی اندکی صبر کرد و آنگاه گفت: «واقعا در کار رسانه، رعایت مرز حلال و حرام، از اغلب کارها دشوارتر است و مرز تنظیم فلان خبر با عدم ارتکاب بهمان حرام، باریک تر از تار مو. شما هم باید افشاگری کنید و هم باید مراقب آبروی افراد باشید که احیانا غیبتی نکرده باشید، تهمتی نزده باشید. واقعا کار سختی است. من الان نمی دانم فی المجلس چه توصیه ای باید بکنم، اما هر چند کلمه ای که نوشتی، برگرد عقب، دوباره بخوان، ببین احیانا دروغی نباشد، تهمتی نباشد، حرامی ننوشته باشی. و هر پاراگراف را دوباره بخوان، ببین خودت را می بینی یا خدا را».

با حاج آقا صدیقی خداحافظی کردم و داشتم می رفتم که صدایم زد. برگشتم. گفت: جلسات حاج آقا مجتبی را زیاد برو. خیلی برایت خوب است.

*** *** ***

یکی دو شب بعد، وسط سخنرانی حاج آقا مجتبی بود که رسیدم مسجد بازار. داشتم وضو می گرفتم که صدای معلم اخلاق در گوشم خوش نشست؛ «ببین جنس ات را داری به مشتری می فروشی، یا ایمان ات را؟!» وطن امروز/ 18 دی 1391

دو متن آخر صفحه «06 : 20» وبلاگ «قطعه 26»

- اربعین؛ عرفات آخرین/ کیهان

- 2متن تقدیم به دکتر دستجردی/ وطن امروز



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی