سفارش تبلیغ
صبا ویژن







یادتان هست نماز جمعه های ایام دفاع مقدس را؟ قبل از خطبه ها، هم شعارهای فارسی خودمان بود، هم شعارهای عربی اسرای عراقی! که آخرای جنگ، تعدادشان زیاد شده بود و شکوه فریادشان دیدنی تر! با چه شوری «الموت لامریکا» و «الموت لاسرائیل» می گفتند… با چه شوری «الله اکبر» می گفتند… با چه شوری «قائدنا خمینی» می گفتند.

باید ذهن خود را به آن فضا ببرید تا متوجه شوید چنین حرکتی، چقدر برای رسانه های غربی، سخت و ملال آور بود. اولش هاج و واج مانده بودند! سپس مدعی شدند؛ این جماعت، عرب زبانان داخل خاک ایران هستند، نه اسرای عراقی!

جمعه بعد از این ادعای دروغ، اسرای عراقی که خون شان به جوش آمده بود، بیشتر و بیشتر شعار دادند! خطیب، رئیس جمهور وقت، یعنی «حضرت آقا» بود. ایشان که خوب می دانستند این شعارها چه بلایی سر پروپاگاندای غرب می آورد، خطبه را دیرتر شروع کردند و اجازه دادند اسرای عراقی هر چه دل تنگ شان می خواهد علیه امریکا و اسرائیل بگویند!

شگفتا! مردم نیز که خود از نزدیک شاهد این شور بی مثال بودند، بنا کردند همراه اسرای عراقی، شعار عربی سر دادن! حجم صدا که ناگهان، دو صد چندان شد، اسرای عراقی برگشتند عقب را نگاه کردند، ببینند چه خبر است؟! آنگاه هم شعار می دادند و هم اشک شوق می ریختند! «آقا» آن روز، خطبه را به شکل ویژه، بر مدار وحدت ملل مسلمان قرائت کردند و در فرازی از سخنان شان -نقل به مضمون- گفتند: «از این پس، استکبار، مهمترین فریادی که از مسلمانان خواهد شنید، فریاد علیه امریکا و اسرائیل است». نماز جمعه ای شد آن روز… هنگام دعای وحدت آخر مراسم، کمتر چشمی بود بارانی نباشد!

رسانه های دشمن را می گویی؟!… خورشید جمعه هنوز غروب نکرده بود که عصبانی و درب و داغان، ادعای دیگری مطرح کردند؛ «جمهوری اسلامی، اسرای عراقی را با زور به نماز جمعه تهران می آورد تا اگر علیه امریکا و اسرائیل شعار ندادند، شکنجه شوند»!

معلوم بود که شعار اسرای عراقی، رسما روی مخ استکبار پیاده روی می کرد! غربی ها البته بعدها پیشرفت کردند و حماسه حضور در صحنه و شعارهای ناب ملت را گره زدند به زلف کیک و ساندیس!

خب… تا همین جا هم سیلی جمهوری اسلامی، سرخ کرده بود صورت شیطان بزرگ را. با این همه، خبرنگاران روزنامه های کیهان و اطلاعات، رفتند سراغ اسرای عراقی تا نظرشان را درباره یاوه سرایی بوق های طاغوتی جویا شوند. یکی از اسرا اما از همه بهتر جواب داد؛ «گیرم شعارهای ما متاثر از زور جمهوری اسلامی باشد، اما اشک شوق زوری هم مگر می شود؟! به غربی ها باید بگویم که خمینی برای همه جهان اسلام در حکم امام است».

این همه را گفتم تا اشاره کنم به 2 نکته:

یک: نظامی مثل جمهوری نازنین اسلامی را هرگز نمی توان به نقض حقوق بشر متهم کرد. اگر ما ناقض حق و حقوق بشر بودیم، اسیرمان این چنین شیدای پیام انقلاب اسلامی نمی شد.

دو: هیچ صیدی، بی خود و بی جهت، عاشق چشم و ابروی صیاد نمی شود، مگر اینکه… «کربلای5 از بس اسیر گرفته بودیم، تا بیایند و برشان گردانند عقب، نگهداری شان برای مان سخت شده بود. در آن هرم آتش، هم باید می جنگیدیم، هم باید مراقب اسرا می بودیم. دست یک نوجوان بسیجی، اسلحه ای دادم که حواست به این اسرا باشد. گفت: چشم! چند ساعت بعد، برگشتم سمت کانال، ببینم اوضاع اسرا از چه قرار است. عاقبت، یک بسیجی 15ساله بود و 50 اسیر عراقی!! و تفنگی که فقط 2 گلوله داشت!!… از همان دور دیدم نوجوان بسیجی دارد به اسرای عراقی آب می دهد! جالب اینکه ما خودمان تشنه بودیم! به آن نوجوان گفتم: این همه آب، حالا از کجا گیر میاری؟! گفت: این ور و آن ور می روم و می گردم، از بین شهدایی که زمین افتاده اند، آیا ته قمقمه شان، هنوز آبی مانده یا نه؟! مانده بود، می آورم و می دهم به این اسرا… این را گفت و دوباره به کارش مشغول شد… 3 روز بعد، در همان محور، دیدم یک بسیجی، افتاده پایین خاکریز و شهید شده! صورتش را نگاه کردم! همان نوجوان بود! ناخودآگاه دستم رفت سمت قمقمه اش. دیدم پر آب است! قمقمه را دست گرفتم و رفتم کمی آن طرف تر که چند تایی اسیر گرفته بودیم. دادم بهشان و گفتم: بیایید! این چند جرعه سهم شماست…».

حالا باز گیر بده؛ چرا نوشتی؛ «جمهوری نازنین اسلامی»؟!

جوان/ 26 دی 1391



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی