سفارش تبلیغ
صبا ویژن







مطلبی از "وبسایت برادر بزرگوارمان حمید بنا"

اون روز توی کتابفروشی سرگرم تماشای کتابها بودم که عکس روی جلد یکی از اونها ضربان قلبم رو برد بالا. ذوق زدگی و خوشحالی سبب شد تا از لحظ? دیدن کتاب تا خریدنش چند ثانیه ای بیشتر طول نکشه.

توی راه برگشت به خونه مدام به عکس سیاه و سفید آقاسید مرتضی آوینی نگاه می کردم. چشمهای آقاسید تمام توجهم رو به خودشون جلب کرده بودن. انگار که نگاه عمیق ایشون می خواست با من حرف بزنه! اولش برای من که چیز زیادی از قواعد نشر کتاب و ادبیّات نمی دونم جای سوال بود که چرا از بین عکس های استاد، نویسنده این تصویر رو انتخاب کرده. اون هم برای کتابی که چاپش چهاررنگه! اما بعد از اینکه به عنوان کتاب دقّت کردم به حسن انتخاب آقای محمدعلی صمدی پدیدآورند? اثر آفرین گفتم. روی جلد کتاب با یک رسم الخطّ ساده نوشته شده بود: « تکرار یک تنهایی » جستارهایی از حیات سیدمرتضی آوینی.

کتاب متعلق به انتشارات یا زهرا( سلام الله علیها ) بود و از توشیح بالای طرح جلد می شد فهمید که یازدهمین شماره از یک مجموعه ای است با عنوان یاران ناب. خیلی سریع تمام کتاب رو تورّق کردم. اولین چیزی که نظرم رو جلب کرد عکسهای رنگی اون بود. تقریباً تمام صفحات سمت راست این کتاب 120 صفحه ای با تصاویر استاد شهید آراسته شده بود. با اینکه هنوز یک خط هم ازش نخونده بودم ولی از خریدنش احساس رضایت می کردم.

خوب یادم هست که توی اون لحظات حال و هوای نگاهم عوض شده بود. شاید تأثیر خیره شدن به عکس آقاسید بود و شاید هم مرور ثانیه های تلمّذ در محضر آثار ایشون. سید شهیدان أهل قلم تو یکی از مقاله هاشون میگن: « مردمان مسافر کاروان مرگند، اما خود نمی‌دانند. مرگ کاروان‌دار سفر زندگی است. کجاوه ثابت می‌نماید، اما کاروان در سفر است ». دیگه طاقت نداشتم و صبرم تموم شده بود. کتاب رو باز کردم تا بخونمش.


شدّت علاقه به آقاسید مرتضی باعث شد تا خوندن کتاب خیلی طول نکشه. وقتی که تموم شد دلم می خواست با سر برم توی دیوار. کاری به هوش بالای صمدی ندارم که هم زیر عنوان اصلی کتاب و هم توی مقدّمه از زیر بار مسئولیت شونه خالی کرده تا کسی نتونه بهش ایراد بگیره. به نظر بند? حقیر این کتاب در شأن مقام و جایگاه آقاسید مرتضی نیست.

نویسنده در مقدم? اثر با گفتن « قصدم زندگی نگاری و سرگذشت نویسی نبوده »، خیال خودش را راحت کرده و ما را ناراحت. یکی نیست به این دوست عزیز ما بگه: آقاجون روضه خونی برای خودش قاعده و قانون داره. اگه یک جوون دبیرستانی یا دانشجو کتاب شما رو بخونه و اشک بریزه چه سودی به حال فرهنگ این مملکت خواهد داشت.

حرف از کسی است که می گفت: « در رسانه های همگانی فرهنگ نوعی کالاست که مطلوب ذائقه مصرف کنندگان تولید می شود. کافی است فی المثل به ازاله معنوی کلمه « ایثار» در رسانه های همگانی در طول این چند سال بعد از اتمام جنگ نظر کنیم. ایثار در حقیقت امری خلاف آمد عادت است که پرتوی از خورشید ذات انسان را تجلی می دهد. در سال های جنگ، این کلمه می توانست به راستی بر مدلول حقیقی خویش دلالت کند، اما از آن هنگام که این کلمه در کف رسانه ها افتاد و آنها تلاش کردند تا آن را در «مکانیسم تولید فرهنگی » خویش معنا کنند، «ایثار» رفته رفته از معنا تهی شد و اکنون از آن جز پوسته ای ظاهراً سالم اما تهی از مغز باقی نمانده است. رسانه های همگانی می کوشند که فرهنگ را فرموله کنند و فرموله کردن فرهنگ مفهومی جز تبدیل فرهنگ به ضدّ فرهنگ ندارد. «عادت» نه تنها عمل را از معنا تهی می کند بلکه در برابر تعالی و تحول معنوی نیز می ایستد. عادت انسان را به ایستایی می کشاند حال آنکه تعالی در تحول و پویایی است ».

انتشارات یا زهرا( سلام الله علیها ) و آقای صمدی عزیز! شما در جایگاه پدیدآورنده و مولف نسبت به فرهنگ جامعه مسئول هستید. بیان شفاف تاریخ حرف قشنگیه و بجای خودش ضروری هم هست اما چقدر خوب بود که شما اثر شما علاوه بر رونمایی از مظلومیت آقاسید مرتضی، عظمت شخصیت ایشون رو هم به مخاطبتون معرفی می کردین.

کاش ارادتمندان به سید شهید، یادشون باشه که نشر افکار ایشون میتونه یک نسل رو از مشکلات فرهنگی نجات بده. باید این نکته رو هم اضافه کنم که قلم روان و یک دست صمدی بخوبی حال و هوای مصاحبه ها رو به خواننده منتقل می کنه و این یکی دیگه از ویژگی های خوب این کتاب بود.

بنده قصد نقد ادبی یا فنّی کتاب رو ندارم و اصولاً کارم این نیست ولی سید شهیدان أهل قلم اونقدر به گردن بنده حق دارن که برای خدمت به ایشون حاضرم یک شبه لسان الغیب بشم و شیدایی استاد رو تغزّل کنم. راستی اگه فرصت کردید حتماً سری به آثار سید بزنید. شهید دربار? شعر هم نظرات خوندنی و جالبی دارن. مثلاً اونجایی که فرموده: « دل « خانه جنون » است. پس ریشه شعر و تغزل نیز در دل است؛ در اعماق دل. اما دل نه آنچنان است که هر چه به عمق آن فرو روی از خود دورتر شوی؛ دل در عمق خویش به اصل وجود می رسد. از عمق دل راهی به آسمان ها گشوده اند ». بخدا قسم که سید شهید ما از عمق دلش به آسمان ها رسیده بود.

به نظر میرسه نویسنده سعی داره به نوعی برداشت خودش از آقاسید شهید رو به مخاطب القاء کنه. به بیان بهتر ایشون بطور هنرمندانه ای شهید رو به نفع نظرات خودش مصادره کرده که بی شک اینکار صحیحی نیست. خالی بودن جای برخی دیگر از یاران سید در میان خاطره گوها، این گمانه زنی ما رو تقویت می کنه که البته شاید این مورد اخیر صمدی خیلی مقصر نباشه.

به هر حال خوانندگان اثر یادشون باشه اگه این کتاب رو خوندن و با خیانت ها و جنایت های آقایون آشنا شدن این رو هم یادشون باشه که این مرد بزرگ می گفت: « ما به هنری بی‌درد و مدعیان آن اعتنایی نداریم، آنچنان که به هنر باسمه‌ای ایدئولوژیک مخالف با اسلام رنگ پذیرفته است. امید ما تماماً به هنرمندان مؤمن متعهد است و معتقدیم که هنر به معنای حقیقی خویش، جز در آینه مصفای روح مؤمن تجلی نخواهد یافت و جز هنر متعهد به اسلام، هرچه هست، نه تنها هنر نیست، بلکه عین بی‌هنری است ».

نکت? پایانی اینکه تألیف در عصر ما کاری است دشوار و بطی ولی تا دلتان بخواهد نقد امری است سهل و آسان. این چند خطی که نوشته شد نه به قصد تخریب بود و نه از روی عناد. هر چه هست دلواژه هایی است عامیانه از یک نفر عاشق و شیدای سید شهید. والله العالم.




  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی