سفارش تبلیغ
صبا ویژن







نقدی بر فیلم کلاس هنر پیشگی؛ ساخته علیرضا داوودنژاد

داود نژاد در فیلم کلاس هنرپیشگی با آوردن پشت صحنه به جلوی صحنه و جمع کردن اعضای خانواده اش قصد دارد تا فیلم و واقعیت را به هم نزدیک کند. شاید می خواهد نشان دهد این دعواها و نزاع هایی که در سراسر فیلم شاهدش هستیم اگرچه دروغین و نمایشی است ولی واقعاً می تواند خانواده های ما را دچار خود کند. تقریباً تمام آدم های فیلم عصبی هستند. آنها با اینکه اعضای یک خانواده اند نمی توانند با یکدیگر گفتگو کنند. از ابتدا تا انتهای فیلم فقط سر هم داد می کشند. گاهی هم با دهن کجی یکدیگر را مسخره می کنند. دعوای آنها سر مادیات و ارث و میراث است. سهم ارث شان را از مادری می خواهند که هنوز زنده است. تمام آدم های فیلم در حال حرص زدن هستند. داوودنژاد باید خداوند را شاکر باشد که اینها همه اش نمایش بود و الا مخاطب احساس می کرد تمامی اعضای خانواده داوودنژاد نیاز به مراجعه به روان شناس دارند.

بالا رفتن قیمت طلا آنها را به صرافت انداخته تا خانه مادری را بفروشند و سرمایه گذاری کنند. اما در این میان یک دختر و پسر جوان خارج از گود این دعواها خاطرخواه یکدیگرند. پدر دختر به دلیل مشکلات مالی می خواهد دخترش را به یک پسر ثروتمند از فرنگ برگشته بدهد. با نگاهی به سبک زندگی و نوع دکوراسیون خانه و اتومبیل ها و لباس های این خانواده متوجه می شویم که آنها از قشر ضعیف جامعه نیستند. پدری که می خواهد دخترش را پسر ثروتمند از فرنگ برگشته بدهد کارخانه دار است و بقیه هم ظاهرا اوضاع مالی خیلی بدی ندارند. جالب است که با این وضعیت آنها این قدر از وضعیت اقتصادی جامعه آشفته اند. تمام داستان در فضای شمال و خانه های ویلایی می گذرد.

دختر و پسری که یکدیگر را می خواهند کلید حل این معضل می شوند. کلیت فحوای فیلم همین است و داودنژاد با دیالوگی که در انتهای فیلم در زبان مادر می گذارد به صراحت این منظور را افشا می کند. "عشق، عشق، عشق. عشق همه مشکلات را حل می کند." تمام اعضای خانواده که از ابتدا تا انتهای داستان فقط سر هم داد می زدند و یقه یکدیگر را می گرفتند به ناگاه با دیدن عشق این دختر و پسر به خود می آیند و دعواهای خانوادگی را به یکباره کنار می گذارند. گذشته از شعاری بودن سکانس نهایی که کل فیلم طولانی کلاس هنرپیشگی میخواهد پیامش را با آن بدهد باید پرسید نسخه ای که کارگردان برای مخاطب می پیچد چقدر کارساز است؟

شکی نیست که عشق و محبت بنای استحکام روابط خانوادگی و اجتماعی است. هیچ کس نمی تواند با عشق دشمنی کند. عشق تأثیر خودش را می گذارد و دل ها را نرم می کند. اما سوالی که در پس داستان مخفی می ماند این است که آیا عشق تنها همین تمنایی است که میان دختر و پسر شکل می گیرد؟ فروکاهش مفهوم عشق به حسی که میان مذکر و مونث پدید می آید معضلی است که همواره در سینمای سکولار وجود داشته است. از آن فراترسوال اصلی این است که آیا عشق واقعی مقدمه و ملزوماتی نمی خواهد؟ آدم هایی که از اساس دنیاطلب و خودخواه اند چگونه می توانند عاشق شوند؟ عشقی که در این اثر می بینیم در بهترین حالت می تواند در نقش یک تسکین بخش عمل کند. درمان قطعی جراحی حرص و آز و طمع است. کارگردان برای حل مشکلات خانوادگی و دور شدن آدم ها از یکدیگر از معضل اصلی که همان انانیت و خودخواهی است غفلت کرده است. راه حل ما این نیست که با دیدن تمنای یک دختر و پسر در خواستن یکدیگر به یکباره دعواها و اختلافات را کنار بگذاریم. تا زمانی که اسیر دنیاطلبی و خودخواهی هستیم اساساً امکان عشق منتفی است. 

این یادداشت در فارس نیوز منتشر گردید.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی