سفارش تبلیغ
صبا ویژن







تازه مسلمان»
87/8/3 9:21 ع

الامام جعفر الصادق(علیه السلام): احب الاعمال الی الله عز وجل الصلاة و هی اخر وصیا الانبیاء _  محبوبترین  کارها نزد خدای عز و جل  نماز است و ان اخرین سفارش پیامبران می باشد _ الفقیه ج1 ص 210

شهادت امام صادق علیه السلام را خدمت امام زمان عج و تمامی شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام تسلیت عرض می کنیم. امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که ذره ای از محبت اولی و دومی (ابوبکر و عمر) را به دل داشته باشد استحقاق بهشت ندارد. (تفسیر عیاشی ج1ص156 – بحارالانوار ج30ص215)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

دو همسایه که یکى مسلمان و دیگرى نصرانى بود، گاهى با هم راجع به اسلام سخن مى گفتند. مسلمان که مرد عابد و متدینى بود آن قدر از اسلام توصیف وتعریف کردکه همسایه نصرانیش به اسلام متمایل شد و قبول اسلام کرد.

شب فرا رسید، هنگام سحر بود که نصرانى تازه مسلمان دید در خانه اش را مى کوبند، متحیر و نگران پرسید: کیستى ؟

از پشت در صدا بلند شد: من فلان شخصم و خودش را معرفى کرد، همان همسایه مسلمانش بود که به دست او به اسلام تشرف حاصل کرده بود.

در این وقت شب چکار دارى ؟

زود وضو بگیر و جامه ات را بپوش که برویم مسجد براى نماز!

تازه مسلمان براى اولین بار در عمر خویش وضو گرفت و به دنبال رفیق مسلمانش روانه مسجد شد. هنوز تا طلوع صبح خیلى باقى بود. موقع نافله شب بود، آن قدر نماز خواندند تا سپیده دمید و موقع نماز صبح رسید. نماز صبح را خواندند و مشغول دعا و تعقیب بودند که هوا کاملاً روشن شد. تازه مسلمان حرکت کرد که برود به منزلش ، رفیقش گفت : کجا مى روى ؟

مى خواهم برگردم به خانه ام ، فریضه صبح را که خواندیم دیگر کارى نداریم .

مدت کمى صبر کن و تعقیب نماز را بخوان تا خورشید طلوع کند.

بسیار خوب .

تازه مسلمان نشست و آن قدر ذکر خدا کرد تا خورشید دمید. برخاست که برود، رفیق مسلمانش قرآنى به او داد و گفت : فعلاً مشغول تلاوت قرآن باش ‍ تا خورشید بالا بیاید و من توصیه مى کنم که امروز نیت روزه کن ، نمى دانى روزه چقدر ثواب و فضیلت دارد؟

کم کم نزدیک ظهر شد. گفت : صبر کن چیزى به ظهر نمانده ، نماز ظهر را در مسجد بخوان .

نماز ظهر خوانده شد. به او گفت : صبر کن طولى نمى کشد که وقت فضیلت نماز عصر مى رسد، آن را هم در وقت فضیلتش بخوانیم !

بعد از خواندن نماز عصر گفت : چیزى از روز نمانده . او را نگاه داشت تا وقت نماز مغرب رسید. تازه مسلمان بعد از نماز مغرب حرکت کرد که برود افطار کند. رفیق مسلمانش گفت :

 یک نماز بیشتر باقى نمانده و آن عشا است . صبر کن تا در حدود یک ساعت از شب گذشته ، وقت نماز عشا (وقت فضیلت ) رسید و نماز عشاء هم خوانده شد. تازه مسلمان حرکت کرد و رفت

شب دوم هنگام سحر بود که باز صداى در را شنید که مى کوبند، پرسید: کیست ؟

من فلان شخص همسایه ات هستم ، زود وضو بگیر و جامه ات را بپوش که به اتفاق هم به مسجد برویم

من همان دیشب که از مسجد برگشتم ، از این دین استعفا کردم . برو یک آدم بیکارترى از من پیدا کن که کارى نداشته باشد و وقت خود را بتواند در مسجد بگذراند. من آدمى فقیر و عیالمندم ، باید به دنبال کار و کسب روزى بروم .

امام صادق بعد از اینکه این حکایت را براى اصحاب و یاران خود نقل کرد، فرمود:

به این ترتیب ، آن مرد عابد سختگیر، بیچاره اى را که وارد اسلام کرده بود خودش از اسلام بیرون کرد. بنابراین ، شما همیشه متوجه این حقیقت باشید که بر مردم تنگ نگیرید، 

 اندازه و طاقت و توانائى مردم را در نظر بگیرید تا مى توانید کارى کنید که مردم متمایل به دین شوند و فرارى نشوند، آیا نمى دانید که روش سیاست اموى بر سختگیرى و عنف و شدت است ،

 ولى راه و روش ما بر نرمى و مدارا و حسن معاشرت و به دست آوردن دلهاست

 منبع: داستان راستان اثر : استاد شهید مرتضى مطهرى



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی