سفارش تبلیغ
صبا ویژن







دعای عرفه»
87/9/18 1:0 ص

هنوز در عرفات چشمانت  به انتظارم

به یاد غربت جدم همیشه نوحه خوانم

دوسه کلام بیش زبان حال زارم نیست

بیا که تاب دوریت در توانم نیست

سر از افق هر صبح و شام میکشم

به آن امید که شاید بیابم نشان یارم

 به لبیک  تو یک روز جان خواهم داد

نگارا هر چه گویی آن خواهم داد

چه سخت شد تحمل این انتظار فریاد

ببین که چگونه  به انتظارمیکشم فریاد

دلم  عرفات شده و جانم چو سایبانت

بیا و بخوان دعای فرج میان یارانت 

 

==================

درودسپاس و ثنا بر پروردگار آ مرزنده مهربان

و سلام بر دوازدهمین برج امامت یوسف فاطمه عج چه زیبا فرا می رسد این طلوع صبح عرفه

و چه با شکوه ظهر عرفه را در زیر بام الهی برگزار میکنند

 کلاس خودشناسی،یاد وذکرخداوند را در کلاس درس عرفه و برای اوست کهدلها ارامش می یابد

و دیدار با معبود و پیمان بستن  بنده گان هم نوا با حسین ابن علی ع

زیبا لحظاتی است از جنس پرسنیدن و ذوب شدن و ارام گرفتن در بستر اقیا نوس کرم الهی

و رشد سبزه های پاکی بر پیکر مومنین خدا جو و منتظرین منتقم خون مظلومترین بندگان خدا غاز میگردد

شستشوی جانها در گرمابه گرم الهی از هر رنگ تعلق به غیر ایزد منان پس ای جان و ای دل زنگار بسته بپا خیز خود را پا ک کن ،

صدایش کن و بخوان او را و برای همیشه در اغوش رحمتش ارام بگیر

وصحرای عرفات...محل تجمع حجاج بیت الله الحرام،میعادگاه عاشقان الهی است.

روزعرفه؛ انتظاری به وسعت همه نیازو پناهگاهی برای جلوس به نزد بزرگ پروزدگار هستی بخش

روز بازگشت به خود و روز تمنای هر چه خوبی است

 و روز عهد بستن با امام شهدا و روز حرکت کردن در مسیر قافله شهدای کربلا

عرفه زنگ خبر بخشودگی و زلال شدن در صافی الهی

عرفه میعادگاهی است که توباید درزیر آسمان آبی رحمت الهی اعتراف

به گناهان خود بنمایی تا  پروردگارت تورابیامرزدوثواب و توشه عرفات رادر میان دستانت جای دهد.

وخوشابه حال آن کسانی که دراین روزبزرگ باخالصانه ترین حال وذکر

به دیداریارنائل می شوند.

اکنورن که دست تضرع ونیازبه سمت معبود بی  نیازبلندنموده ای ازخدابخواه که

همه مظلومان عالم را از رقید وبند ظلم ستمگران ظالم  نجات یابند و با فرج منجی بشریت

 وعذاب الهی شامل حال ستمگران ظالم بخصوص

اسرائیل وسردمداران بلاد کفر و کینه بشود.

به امید آنکه هردعای من وتو کلید حل مشکل هرمظلوم باشد

به امید رهایی و نجات مظلومین فلسطین مردم غزه و همه مظلومین در همه گیتی...ازچنگال ظالمین

 و با ارزوی طلوع فجر ظهور یوسف فاطمه و مولای بی قرینه حضرت حجه ابن الحسن عج

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا آَصُنْعِهِ

ستایش خاص خدایى است آه نیست براى قضا و حکمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند

ساخته اش

هنوز در عرفات چشمانت  به انتظارم

به یاد غربت جدم همیشه نوحه خوانم

دوسه کلام بیش زبان حال زارم نیست

بیا که تاب دوریت در توانم نیست

سر از افق هر صبح و شام میکشم

به آن امید که شاید بیابم نشان یارم

 به لبیک  تو یک روز جان خواهم داد

نگارا هر چه گویی آن خواهم داد

چه سخت شد تحمل این انتظار فریاد

ببین که چگونه  به انتظارمیکنم فریاد

دلم  عرفات شده و جانم چو سایبانت

بیا و بخوان دعای فرج میان یارانت 

==================

اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَیْسَ لِقَضآئِهِ دافِعٌ وَلا لِعَطائِهِ مانِعٌ وَلا آَصُنْعِهِ

ستایش خاص خدایى است آه نیست براى قضا و حکمش جلوگیرى و نه براى عطا و بخششش مانعى و نه مانند

ساخته اش

صُنْعُ صانِعٍ وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ فَطَرَ اَجْناسَ الْبَدائِعِ واَتْقَنَ

ساخته هیچ سازنده اى و او است بخشنده وسعت ده آه آفرید انواع گوناگون پدیده ها را و

بِحِکْمَتِهِ الصَّنائِعَ لا تَخْفى عَلَیْهِ الطَّلایِعُ وَلا تَضیعُ عِنْدَهُ الْوَدائِعُ

به حکمت خویش محکم ساخت مصنوعات را طلایه ها

(ى عالم وجود) بر او مخفى نیست و امانتها در نزد او ضایع نشود

جازى آُلِّ صانِعٍ وَرائِشُ آُلِّ قانعٍ وَراحِمُ آُلِّ ضارِعٍ وَمُنْزِلُ

پاداش دهنده عمل هر سازنده و سامان دهنده زندگى هر قناعت پیشه و مهربان نسبت به هر نالان ، فروفرستنده

الْمَنافِعِ وَالْکِتابِ الْجامِعِ بِالنُّورِ السّاطِعِ وَ هُوَ لِلدَّعَواتِ سامِعٌ

هر سود و بهره و آن آتاب جامع آه فرستادش بوسیله نور آن نور درخشان و او است آه دعاها را شنواست

وَلِلْکُرُباتِ دافِعٌ وَلِلدَّرَجاتِ رافِعٌ وَلِلْجَبابِرَةِ قامِعٌ فَلا اِلهَ غَیْرُهُ وَلا

و گرفتاریها را برطرف آند و درجات را بالا برد و گردنکشان را ریشه آن سازد پس معبودى جز او نیست و

شَىْءَ یَعْدِلُهُ وَلَیْسَ آَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُاللَّطیفُ الْخَبیرُ

چیزى با او برابرى نکند و چیزى همانندش نیست و او شنوا است و بینا و دقیق و آگاه

وَهُوَ عَلى آُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ اَللّهُمَّ اِنّى اَرْغَبُ إِلَیْکَوَاَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَکَ

و او بر هرچیز توانا است خدایا من بسوى تو اشتیاق دارم و به پروردگارى تو گواهى دهم

مُقِرّاً بِاَنَّکَ رَبّى وَ اِلَیْکَ مَرَدّى اِبْتَدَاْتَنى بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ اَنْ اَآُونَ

اقرار دارم به اینکه تو پروردگار منى و بسوى تو است بازگشت من آغاز آردى وجود مرا به رحمت خود پیش از آنکه باشم

شَیْئاً مَذْآُورا وَخَلَقْتَنى مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْکَنْتَنِى الاْصْلابَ آمِناً

چیز قابل ذآرى و مرا از خاک آفریدى آنگاه در میان صلبها جایم دادى و ایمنم ساختى

لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِنْ

از حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سالها و همچنان همواره از

صُلْبٍ اِلى رَحِمٍ فى تَقادُمٍ مِنَ الاْیّامِ الْماضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخالِیَةِ لَمْ

صلبى به رحمى آوچ آردم در ایام قدیم و گذشته و قرنهاى پیشین

تُخْرِجْنى لِرَاْفَتِکَ بى وَلُطْفِکَ لى وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فى دَوْلَةِ اَئِمَّةِ

و از روى مهر و راءفتى آه به من داشتى و احسانت نسبت به من مرا به جهان نیاوردى در دوران حکومت پیشوایان

الْکُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَآَذَّبُوا رُسُلَکَلکِنَّکَ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

آفر آنان آه پیمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب آردند ولى در زمانى مرا بدنیا آوردى آه

سَبَقَلى مِنَ الْهُدَى الَّذى لَهُ یَسَّرْتَنى وَفیهِ اَنْشَاءْتَنى وَمِنْ قَبْلِ ذلِکَ

پیش از آن در علمت گذشته بود از هدایتى آه اسبابش را برایم مهیا فرمودى و در آن مرا نشو و نما دادى و پیش از

رَؤُفْتَ بى بِجَمیلِ صُنْعِکَ وَسَوابِغِ نِعَمِکَ فابْتَدَعْتَ خَلْقى مِنْ مَنِىٍّ

این نیز به من مهر ورزیدى بوسیله رفتار نیکویت و نعمتهاى شایانت آه پدید آوردى خلقتم را از منى

یُمْنى وَاَسْکَنْتَنى فى ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَدَمٍ وَجِلْدٍ لَمْ

ریخته شده و جایم دادى در سه پرده تاریکى

(مشیمه و رحم و شکم ) میان گوشت و خون و پوست

تُشْهِدْنى خَلْقى وَلَمْ تَجْعَلْ اِلَىَّ شَیْئاً مِنْ اَمْرى ثُمَّ اَخْرَجْتَنى لِلَّذى

و گواهم نساختى در خلقتم و واگذار نکردى به من چیزى از آار خودم را سپس بیرونم آوردى بدانچه

سَبَقَ لى مِنَ الْهُدى اِلَى الدُّنْیا تآمّاً سَوِیّاً وَحَفِظْتَنى فِى الْمَهْدِ طِفْلاً

در علمت گذشته بود از هدایتم بسوى دنیا خلقتى تمام و درست و در حال طفولیت و خردسالى

صَبِیّاً وَرَزَقْتَنى مِنَ الْغِذآءِ لَبَناً مَرِیّاً وَعَطَفْتَ عَلَىَّ قُلُوبَ

در گهواره محافظتم آردى و روزیم دادى از غذاها شیرى گوارا و دل پرستاران را

الْحَواضِنِ وَآَفَّلْتَنى الاُْمَّهاتِ الرَّواحِمَ وَآَلاَْتَنى مِنْ طَوارِقِ الْجآنِّ

بر من مهربان آردى و عهده دار پرستاریم آردى مادران مهربان را و از آسیب جنیان

وَسَلَّمْتَنى مِنَ الزِّیادَةِ وَالنُّقْصانِفَتَعالَیْتَ یا رَحیمُ یا رَحْمنُ حتّى

نگهداریم آردى و از زیادى و نقصان سالمم داشتى پس برترى تو اى مهربان و اى بخشاینده تا

اِذَا اسْتَهْلَلْتُ ناطِقاً بِالْکَلامِاَتْمَمْتَ عَلَىَّ سَوابغَ الاِْ نْعامِ وَرَبَّیْتَنى

آنگاه آه لب به سخن گشودم و تمام آردى بر من نعمتهاى شایانت را و پرورشم دادى

زایِداً فى آُلِّ عامٍ حَتّى إ ذَا اآْتَمَلَتْ فِطْرَتى وَاعْتَدَلَتْ مِرَّتى اَوْجَبْتَ

هرساله زیادتر از سال پیش تا آنگاه آه خلقتم آامل شد و تاب و توانم به حد اعتدال رسید واجب آردى

عَلَىَّ حُجَتَّکَ بِاَنْ اَلْهَمْتَنى مَعْرِفَتَکَ وَرَوَّعْتَنى بِعَجائِبِ حِکْمَتِکَ

بر من حجت خود را بدین ترتیب آه معرفت خود را به من الهام فرمودى و بوسیله عجایب حکمتت به هراسم انداختى

وَاَیْقَظْتَنى لِما ذَرَاْتَ فى سَمآئِکَوَاَرْضِکَ مِنْ بَدائِعِ خَلْقِکَ

و بیدارم آردى بدانچه آفریدى در آسمان و زمینت از پدیده هاى آفرینشت

وَنَبَّهْتَنى لِشُکْرِکَ وَذِآْرِکَ وَاَوجَبْتَ عَلَىَّ طاعَتَکَ وَعِبادَتَکَ

و آگاهم آردى به سپاسگزارى و ذآر خودت و اطاعت و عبادتت را بر من واجب آردى

وَفَهَّمْتَنى ما جاَّءَتْ بِهِ رُسُلُکَ وَیَسَّرْتَ لى تَقَبُّلَ مَرْضاتِکَ وَمَنَنْتَ

و آنچه رسولانت آورده بودند به من فهماندى و پذیرفتن موجبات خوشنودیت را برایم آسان آردى

عَلَىَّ فى جَمیعِ ذلِکَ بِعَونِکَ وَلُطْفِکَ ثُمَّ اِذْ خَلَقْتَنى مِنْ خَیْرِ الثَّرى لَمْ

و در تمام اینها به یارى و لطف خود بر من منت نهادى سپس به اینکه مرا از بهترین خاآها آفریدى

تَرْضَ لى یا اِلهى نِعْمَةً دُونَ اُخرى وَرَزَقْتَنى مِنْ اَنواعِ الْمَعاشِ

راضى نشدى اى معبود من آه تنها از نعمتى برخوردار شوم و از دیگرى منع گردم بلکه روزیم دادى

وَصُنُوفِ الرِّیاشِ بِمَنِّکَ الْعَظیمِ الاْعْظَمِ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ الْقَدیمِ

از انواع

(نعمتهاى ) زندگى و اقسام لوازم آامرانى و این بواسطه آن نعمت بخشى بزرگ و بزرگترت بود بر من و آن

احسان دیرینه ات بود

اِلَىَّ حَتّى اِذا اَتْمَمْتَ عَلَىَّ جَمیعَ النِّعَمِ وَصَرَفْتَ عَنّى آُلَّ النِّقَمِ

نسبت به من تا اینکه تمام نعمتها را بر من آامل آردى و تمام رنجها و بلاها را از من دور ساختى

لَمْ یَمْنَعْکَ جَهْلى وَجُرْاءَتى عَلَیْکَ اَنْ دَلَلْتَنى اِلى ما یُقَرِّبُنى

باز هم نادانى و دلیرى من بر من جلوگیرت نشد از اینکه راهنماییم آردى بدانچه مرا به تو نزدیک آند

اِلَیْکَ وَوَفَّقْتَنى لِما یُزْلِفُنى لَدَیْکَ فَاِنْ دَعَوْتُکَ اَجَبْتَنى وَاِنْ سَئَلْتُکَ

و موفقم داشتى بدانچه مرا به درگاهت مقرب سازد آه اگر بخوانمت پاسخم دهى و اگر بخواهم از تو

اَعْطَیْتَنى وَاِنْ اَطَعْتُکَ شَکَرْتَنى وَاِنْ شَکَرْتُکَ زِدْتَنى آُلُّ ذلِکَ

به من عطا آنى و اگر اطاعتت آنم قدردانى آنى و اگر سپاسگزاریت آنم بر من بیفزایى و همه اینها

اِآْمالٌ لاِنْعُمِکَ عَلَىَّ وَاِحْسانِکَ اِلَىَّ فَسُبْحانَکَ سُبْحانَکَ مِنْ مُبْدِئٍ

براى آامل ساختن نعمتهاى تو است بر من و احسانى است آه نسبت به من دارى پس منزهى تو، منزه از آن رو آه

آغازنده

مُعیدٍ حَمیدٍ مَجیدٍ تَقَدَّسَتْ اَسْمآؤُکَ وَعَظُمَتْ الاَّؤُکَ فَاءَىَُّ نِعَمِکَ ی ا

نعمتى و بازگرداننده و ستوده و بزرگوارى بسى پاآیزه است نامهاى تو و بزرگ است نعمتهاى تو پس اى

اِلهى اُحْصى عَدَداً وَذِآْراً اءَمْ اَىُّ عَطایاکَ اءَقُومُ بِها شُکْراً وَهِىَ یا

معبود من آدامیک از نعمتهایت را بشماره درآورده و یاد آنم یا براى آدامیک از عطاهایت به سپاسگزارى اقدام آنم در

صورتى آه آنها

رَبِّ اَآْثَرُ مِنْ اَنْ یُحْصِیَهَا الْعآدّوُنَ اءَوْ یَبْلُغَ عِلْماً بِهَا الْحافِظُونَ ثُمَّ

اى پروردگار من بیش از آن است آه حسابگران بتوانند آنها را بشمارند یا دانش حافظان بدانها رسد سپس اى خدا

ما صَرَفْتَ وَدَرَاءْتَ عَنّى اَللّهُمَّ مِنَ الضُرِّ وَالضَّرّآءِ اءَآْثَرُ مِمّا ظَهَرَ لى

آنچه را از سختى و گرفتارى از من دور آرده و باز داشتى بیشتر بوده از آنچه برایم آشکار شد

مِنَ الْعافِیَةِ وَالسَّرّآءِ وَاَنَا اَشْهَدُ یا اِلهى بِحَقیقَةِ ایمانى وَعَقْدِ

از تندرستى و خوشى و من گواهى دهم خدایا به حقیقت ایمان خودم و بدانچه تصمیمات یقینم بدان بسته است

عَزَماتِ یَقینى وَخالِصِ صَریحِ تَوْحیدى وَباطِنِ مَکْنُونِ ضَمیرى

و توحید خالص و بى شائبه خود و درون سرپوشیده نهادم

وَعَلائِقِ مَجارى نُورِ بَصَرى وَاَساریرِ صَفْحَةِ جَبینى وَخُرْقِ

و رشته هاى دید نور چشمانم و خطوط صفحه پیشانیم

مَسارِبِ نَفْسى وَخَذاریفِ مارِنِ عِرْنینى وَمَسارِبِ سِماخِ سَمْعى

و رخنه هاى راههاى تنفسم و پرده هاى نرمه بینیم و راههاى پرده گوشم

وَما ضُمَّتْ وَاَطْبَقَتْ عَلَیْهِ شَفَتاىَ وَحَرَآاتِ لَفْظِ لِسانى وَمَغْرَزِ

و آنچه بچسبد و روى هم قرار گیرد بر آن دو لبم و حرآتهاى تلفظ زبانم و محل پیوست آام

حَنَکِ فَمى وَفَکّى وَمَنابِتِ اَضْراسى وَمَساغِ مَطْعَمى وَمَشْرَبى

)

فک بالاى ) دهان و آرواره ام و محل بیرون آمدن دندانهایم و محل چشیدن خوراک و آشامیدنیهایم

وَحِمالَةِ اُمِّ رَاءْسى وَبُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى وَمَا اشْتَمَلَ عَلیْهِ تامُورُ

و رشته و عصب مغز سرم و لوله

(حلق ) متصل به رگهاى گردنم و آنچه در برگرفته آن را

صَدْرى وَحمائِلِ حَبْلِ وَتینى وَنِیاطِ حِجابِ قَلْبى وَاءَفْلاذِ حَواشى

قفسه سینه ام و رشته هاى رگ قلبم و شاهرگ پرده دلم و پاره هاى گوشه و آنار

آَبِدى وَما حَوَتْهُ شَراسیفُ اَضْلاعى وَحِقاقُ مَفاصِلى وَقَبضُ

جگرم و آنچه را در بردارد استخوانهاى دنده هایم و سربندهاى استخوانهایم و انقباض

عَوامِلى وَاَطرافُِ اَنامِلى وَلَحْمى وَدَمى وَشَعْرى وَبَشَرى

عضلات بدنم و اطراف سر انگشتانم و گوشتم و خونم و موى بدنم و بشره پوستم

وَعَصَبى وَقَصَبى وَعِظامى وَمُخّى وَعُرُوقى وَجَمیعُِ جَوارِحى وَمَا

و عصبم و ساقم و استخوانم و مغزم و رگهایم و تمام اعضاء و جوارحم و آنچه بر اینها

انْتَسَجَ عَلى ذلِکَ اَیّامَ رِضاعى وَما اَقلَّتِ الاْرْضُ مِنّى وَنَوْمى

بافته شده از دوران شیرخوارگیم و آنچه را زمین از من بر خود گرفته و خوابم

وَیَقَظَتى وَسُکُونى وَحَرَآاتِ رُآُوعى وَسُجُودى اَنْ لَوْ حاوَلْتُ

و بیداریم و آرمیدنم و حرآتهاى رآوع و سجود من

(گواهى دهم ) آه اگر تصمیم بگیرم

وَاجْتَهَدْتُ مَدَى الاْعصارِ وَالاْحْقابِ لَوْ عُمِّرْتُها اَنْ اءُؤَدِّىَ شُکْرَ

و بکوشم در طول قرون و اعصار بر فرض آه چنین عمرى بکنم و بخواهم شکر

واحِدَةٍ مِنْ اءَنْعُمِکَ مَا اسْتَطَعْتُ ذلِکَ اِلاّ بِمَنِّکَ الْمُوجَبِ عَلَىَّ بِهِ

یکى از نعمتهاى تو را بجا آورم نخواهم توانست جز به لطف خود آه آن خود واجب آند بر من

شُکْرُکَ اَبَداً جَدیداً وَثَنآءً طارِفاً عَتیداً اَجَلْ وَلوْ حَرَصْتُ اَنَا

سپاسگزاریت را دوباره از نو و موجب ستایشى تازه و ریشه دار گردد آرى و اگر حریص باشم من

وَالْعآدُّونَ مِنْ اَنامِکَ اءَنْ نُحْصِىَ مَدى اِنْعامِکَ سالِفِهِ وَ انِفِهِ ما

و حسابگران از مخلوقت آه بخواهیم اندازه نعمت بخشیهاى تو را از گذشته و آینده

حَصَرْناهُ عَدَداً وَلا اَحْصَیناهُ اَمَداًهَیْهاتَ اءنّى ذلِکَ وَاَنْتَ الْمُخْبِرُ فى

به حساب درآوریم نتوانیم بشماره درآوریم و نه از نظر زمان و اندازه آنرا احصاء آنیم

! هیهات ! آجا چنین چیزى میسر

است

آِتابِکَ النّاطِقِ وَالنَّبَاءِ الصّادِقِ وَاِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها

و تو خود در آتاب گویا و خبر راست و درستت خبر داده اى آه

((اگر بشمارید نعمت خدا را احصاء نتوانید آرد((

صَدَقَ آِتابُکَ اْللّهُمَّ وَاِنْبآؤُکَ وَبَلَّغَتْ اَنْبِیآؤُکَ وَرُسُلُکَ ما اَنْزَلْتَ

خدایا آتاب تو و خبرى آه دادى راست است و رساندند پیمبران و رسولانت هرچه را بر ایشان از وحى خویش

فروفرستادى

عَلَیْهِمْ مِنْ وَحْیِکَ وَشَرَعْتَ لَهُمْ وَبِهِمْ مِنْ دینِکَ غَیْرَ اءَنّى یا اِلهى

و آنچه را تشریع آردى براى آنها و بوسیله آنها از دین و آیین خود جز اینکه معبودا

اَشْهَدُ بِجَُهْدى وَجِدّى وَمَبْلَغِ طاعَتى وَوُسْعى وَاءَقُولُ مُؤْمِناً

من گواهى دهم به سعى و آوششم و به اندازه رسائى طاعت و وسعم و از روى ایمان

مُوقِناً اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً فَیَکُونَ مَوْرُوثاً وَلَمْ یَکُنْ لَهُ

و یقین مى گویم ستایش خدایى را سزاست آه نگیرد فرزندى تا از او ارث برند و نیست برایش

شَریکٌ فى مُلْکِهِ فَیُضآدَُّهُ فیَما ابْتَدَعَ وَلا وَلِىُّ مِنَ الذُّلِّ فَیُرْفِدَهُ فیما

شریکى در فرمانروایى تا با او ضدّیت آنند در آنچه پدید آورد و نه نگهدارى از خوارى دارد تا آمکش آند در آنچه

صَنَعَ فَسُبْحانَهُ سُبْحانَهُ لَوْ آانَ فیهِما الِهَةٌ اِلا اللّهُ لَفَسَدَتا وَتَفَطَّرَتا

بوجود آورد پس منزه باد منزه آه اگر بود در آسمان و زمین خدایانى جز او هر دو تباه مى شدند و از هم متلاشى مى

گشتند

سُبْحانَ اللّهِ الْواحِدِ الاْحَدِ الصَّمَدِ الَّذى لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ

منزه است خداى یگانه یکتاى بى نیازى آه فرزند ندارد و فرزند آسى نیست و نیست

لَهُ آُفُواً اَحَدٌ اَلْحَمْدُ لِلّهِ حَمْداً یُعادِلُ حَمْدَ مَلاَّئِکَتِهِ الْمُقَرَّبینَ وَاَنْبِی آئِهِ

برایش همتایى هیچکس ستایش خداى را است ستایشى آه برابر ستایش فرشتگان مقرب او و پیمبران

الْمُرْسَلینَ وَصَلَّى اللّهُ عَلى خِیَرَتِهِ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِیّینَ وَآلِهِ

مرسلش باشد و درود خدا بر بهترین خلقش محمد خاتم پیمبران و آل

الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ الْمُخلَصینَ وَسَلَّمَ پس شروع فرمود آن حضرت در سؤ ال و

پاک و پاآیزه و خالص او باد و سلام

* * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اهتمام نمود در دُعا و آب از دیده هاى مبارَآَش جارى بود پس گفت

: اَللّهُمَّ اجْعَلْنى خدایا چنانم

اَخْشاکَ آَانّى اَراکَ وَاَسْعِدْنى بِتَقویکَ وَلا تُشْقِنى بِمَعْصِیَتِکَ

ترسان خودت آن آه گویا مى بینمت و به پرهیزآارى از خویش خوشبختم گردان و به واسطه نافرمانیت بدبختم مکن

وَخِرْلى فى قَضآئِکَ وَبارِکْ لى فى قَدَرِکَ حَتّى لا اءُحِبَّ تَعْجیلَ ما

و در سرنوشت خود خیر برایم مقدر آن و مقدراتت را برایم مبارک گردان تا چنان نباشم آه تعجیل آنچه را



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی