سفارش تبلیغ
صبا ویژن







شب توبه است کاش از غفلت هامان تو به کنیم

کاش می فهمیدیم که فرصت از دست می رود

حسین جان الان هم صدای هل من ناصر تو را می شنویم

اما چرا دست و پا بسته شده ایم؛ حسین وای  حسین

یا لطیف

به او که آزادی را در نگاه حسین(ع) به اسارت کشید!

در این قفس محدود بودن اسیر است و در فغان گردش یک لحظه چشمان حسین(ع) ، تا به آتش کشد نیزه زار شوریده دلش را ، تا غرق شود در هبوط بخشش حسین(ع) ...

دلش با دسته ای بسته ، رهگذر کوی مهربانی او شد ...تا کنوندریده ای رهگذری با چشمی نابینا و دلی خسته مالک بندگی عشق او شود؟! آنکه خود را آزاد بر بندگی و اسارت عشق می کند ... و چه چیز در اوست؟!

امشب دل زنگار گرفته ات را آینه ای در برابر آینه خویش کن تا ابدیت عشق حسین(ع) را در آن به سیر بنشینی ... و توبه کن بر آنچه هستی ات را به خاموشی نفهمیدن و ندیدن می کشاند ... آنگونه توبه کن ه حر را به بزرگی بودنش به کمال رسانی ...

آنگونه که امشب تو حر حسین باشی.

آنچه سنگین است بر غم دلم ، نگاه پر محبت توست یا حسین(ع) کهمرا بیچاره ماندن می کند. مرا آسمانی کن. تاب ماندن بر زمین نیست.

مرا در بودن خودت سیراب کن ، آنگونه که حر را ...

شهید مسیحی

- دهه ، این دیگه کیه؟

- هیس هیچی نگو ، فرمانده گردان آوردتش ، از مشهد دستشو گرفته همین جوری آوردتش.

- بابا ، این سوسوله رو برای چی آورده؟ نگاه یه صلیب طلایی هم گردنشه.

- آره ، آخه  مسیحیه. اسمش هم فریک .... هست.

- عجبی! آخه چه جوری جور شده؟!

- هیچی بابا! این یارو روزهای اول جنگ با فرمانده گردان همین جوری میان ده روز منطقه و می رن ، فریک می خواسته جنس از اهواز بخره. شنیده اهواز جنس ارزونه.

حالا دوباره فرمانده اونو تو مشهد دیده ، توی اغذیه فروشی .گفته : بازم بیا بریم. اونم همین جوری اومده ، نه پرونده ای ، نه اعزامی.

روزها می گذشت ، فریک با هیچ کس حرف نمی زد. روی تختش توی آسایشگاه می نشست ، زل می زد به بچه ها ، به نماز جماعت خوندنشون ، به سینه زنی هاشون ، به نماز شباشون ، به صمیمیتشون و خلاصه همه چیزشون.یواش یواش صلیبش رو برداشت. دیگه می یومد وضو می گرفت ، وامیستاد ، تو صف درد دلاشم به محسن می گفت.حسابی محسن روگرفته بود سرکار.محسن هم سنگ تموم گذاشت ، صبح تا شب باهاش بود.  حالا دیگه برای خودش هم قبر داشت.  اسمشو گذاشت مجتبی.از وقتی مداح ، روضه تشییع جنازه امام مجتبی(ع)را خونده بود اسمشو عوض کرد.میگفت:تشییع جنازه من همین طوری میشه؛خانواده فاسد، مسیحی(مثلا) و ضد انقلابم.تابوتم رو با تیر می زنن. اینارو تو راه عملیات برای محسن گفته بود.

کربلای 8 بود،صبح امدن سر شماری. انجوی: حاضر. محسن: حاضر.مجتبی:.... تا گفتن مجتبی؛همه نگاهها رفت ظرف محسن. آخه با هم بودن.سرش رو انداخت پایین،آروم گفت:اولش تیر خورد،نیومدعقب!بعد ترکش خورد ؛ بازم نیومد عقب.آخرش هم رفت رو مین خلاصه چیزی ازش نموند!!

پودر شد!....دیگه مجتبی غصه تابوتش رو نمی خورد.هم روحش پرید و هم جسمش!و فریک شد مجتبی... و اینجاست دانشگاه واقعی! همین!

ذکر نیزه

ای کسانی که ایکان آورده اید،توبه کنید و به سوی خدا باز گردید،توبه ای که بعد از آن بازگشتی به سوی غیر خدا نباشد!

آیه 8/سوره تحریم

از زبان دوست

امام حسین (ع): هرکسگره ای از مشکلات مومنی باز کند و مشکلش را بر طرف نماید،خدا وند متعال مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح نماید.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی