سفارش تبلیغ
صبا ویژن







همکاری دارم که از آن روزهایی که در اتاق شیشه‌ای طبقه آخر روزنامه وطن امروز می‌نشست و گاهی برای سر زدن به او - و البته انتقاد از برخی رویه‌های وطن امروز- به نزدش می‌رفتم، تا امروز که در روزنامه جوان است، محال است همدیگر را بینیم و یادی از نوشته جدید یا خاطره‌ای از حسین قدیانی نکند. (

با این وصف‌های دوستم به شخصیت وی علاقه‌مند شده بودم. از وقتی فهمیدم که وبلاگی راه انداخته است، گاه و بیگاه به وبلاگش سر می‌زنم. آخرین نوشته‌اش با این تیتر بود "پسر همت پسر نوح نیست؛ نزدیک سی سال است بی پدری کشیده است"

مطلبش طولانی است، اما حرف دل من نیز بود. خواستم نظرم را در کامنتی زیر آن مطلب بنویسم، خطا داد و نپذیرفت و چند پاراگراف نظرم پرید. بار دوم با حاشیه بیشتر، ابتدا در ورد نوشتم تا کپی کنم و اگر باز خطا داد، زحمتم به هدر نرود. دیدم طولانی شد و از قواره یک نظر خارج، گفتم شاید با چنین مقدمه‌ای روی وبلاگ خودم بگذارم، بهتر باشد:

پسر شهید همت را زیاد نمی‌شناسم، فقط یکبار ده دوازده سال پیش او را با پسر شهید باکری دیدم، با سلیقه آن روزهایم تیپ ساده اما تین ایجریش را خیلی نپسندیدم ولی وقار و ادبش آنقدر بود که تصویری روشن در ذهنم بگذارد.

در عوض احسان باکری را خوب می‌شناسم. درست است، همان را می گویم که چند روز پیش خانه‌اش میزبان میرحسین موسوی بود و خبر ساز شد. شاید راضی نباشد به مصداق بگویم، اما حداقل در طول 14 سال گذشته بارها او را از خودم که مدعی هستم، در عمل ولایت‌مدار تر یافته ام. نه تنها از خودم که خیلی ولایتمدارتر از برخی مدعیان ذوب در ولایت.

احسان و مادرش هر سال برای سردار شهید "حمید باکری" و دو عموی شهیدش علی و مهدی در خانه خودشان یا یکی از نزدیکانشان سالگرد می‌گرفتند. یادم نیست که در سالهایی که رفتم، موسوی هم به خانه‌شان آمده بود یا نه، اما شهادت می‌دهم که بسیاری از چهره‌های شاخص سبزها در تمام این سالها، به خانه آنها می‌آمدند. از مدعیان ذوب در ولایت نمی‌پرسم چندبار مثل امام خامنه‌ای سرزده و بدون پوشش رسانه‌ای به خانواده شهدای کمتر مشهور سر زده‌اند (اگرچه به خاطر رسانه‌ای نشدن ممکن است مردم ندانند، اما آنها که می‌دانستند، نه؟) سوالم این است چند بار با هماهنگی قبلی با رسانه‌ها و برای بهره‌برداری‌های سیاسی خود، به خانواده شهدای مشهورتر، امثال همین همت و باکری سر زده‌اند؟

آنها که به راحتی ادعا می‌کنند که "مهدی همت" و "احسان باکری" پسر نوح هستند، همانها که دکتر برایشان تجویز کرده بود که گلوله برای قلبشان ضرر دارد، آیا در طی سی سال گذشته، هیچ گاه به فکر این افتادند که در برابر کار حسینی پدارن اینها "کاری زینبی کنند"؟

گیریم آنها پسر نوح و گمراه، آیا نباید در ازای روزهایی که در سایه امنیت فرماندهی باکری‌ها و همت‌ها در جبهه‌ها به وکالت و وزارت مشغول بودند، به این فکر می‌کردند که باید همچون نوح که با پسرش احتجاج کرد، در جای خالی آن سرداران با فرزندان آنها احتجاج کنند؟

نه، اصلا گیریم مسئولیتی در برابر فرزند آنها نداشتند، کاش آقایان کلاهشان را قاضی کنند و بگویند فرزند خودشان بیشتر شبیه پسر نوح است یا آن فرزند شهیدی که از سر سوز - و البته به اعتقاد یقینی من به اشتباه- به حمایت از میرحسین پرداخت؟

شنیده‌ام (امیدوارم اشتباه باشد) که هاشمی در جمع خبرگان گفته است نسل اول انقلاب را اداره کرد، نسل دوم جنگ را، اما از نسل سوم نباید چنین انتظارهایی را داشت. کاری به جهادی که نسل سوم پس از انتخابات برای حفظ نظام در برابر فتنه‌ها کرد (بخصوص در نبرد سایبری)، ندارم. جهادی که نخبگان بی‌بصیرت از آن جا ماندند. اما کاش هاشمی حداقل بحث‌های طولانی من با احسان باکری را می‌شنید و می‌فهمید که امثال او هم که در جبهه مقابل ما بودند با عنوان دفاع از انقلاب از میرحسین حمایت کردند.

---

پ.ن1: اینکه چرا آنها به خانه باکری می‌رفتند، از سر اخلاص بود یا برای مقاصد دیگر را نمی‌دانم و قصدم قضاوت مثبت یا منفی نسبت به آنها نیست. اما می دانم آنها که خود را پیروان نوح می‌دانند، چنین نکردند.

پ.ن2: این متن به هیچ وجه در راستای دفاع از عملکرد امثال "احسان باکری" و موجه جلوه دادن رفتارهای حمایتی آنها از موسوی نیست. اما چگونه می‌توان کسی که برای رسیدن به حق تلاش کرده و - به زعم ما - راه را به اشتباه رفته است و کسی که برای منافع خود از حق چشم پوشیده را برابر دانست؟



  • کلمات کلیدی : فرزند شهید، سبز، آقازاده
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی