سفارش تبلیغ
صبا ویژن







بی لیاقت ترین شیعیان علی کسانی هستند که نمی توانند سیدعلی را مدح کنند. محبت به خامنه ای عین بصیرت است. ماه نیازی به محبت ما ستاره ها ندارد اما ما برای ورود به خیمه حسین برای حسینی شدن برای عاشورایی شدن محتاج به ابراز ارادت خود به خامنه ای هستیم. منتظر خورشید اگر ماه را ستایش نکند، اصلا دل ندارد. دوستان! اسیر افرادی نشوید که در بصیرت از دانشگاه هاوایی دکترا گرفته اند. خامنه ای باید هم خود را غلام قنبر علی بداند، چنان که علی می گفت: “انا عبدک الضعیف”. علی و سیدعلی یک رسالتی دارند و ما یک وظیفه دیگر. این ماه پاره علوی تبار، نائب بر حق امام زمان است. چنانکه علی، شیر خدا بود؛ به اسدالله قسم، خدا به هر کسی لیاقت و سعادت مدح خامنه ای را نمی دهد. ما بصیرت را بدون محبت و معرفت را بی عشق نمی خواهیم. هیچ کس چون آن 72 پروانه عاشق، مدح حسین را نگفتند. محبت ما به خامنه ای عین بصیرت ماست. ما اتفاقا عاشق چشم و ابروی رهبرمان هستیم. محبت به خامنه ای عین بصیرت است؛ به کوری چشم هر آنکه تاب دیدن ندارد، تا می توانیم زیباتر در وصف مولا و مقتدای خود، خامنه ای عزیز، سروده می سراییم. ما بی محبت، بی عشق، بدون ابراز محبت به خامنه ای، بصیرت نمی خواهیم. ما از2دیده، اشک می ریزیم وقتی خامنه ای را می بینیم؛ چنان که علی اکبر، حسین را سیدالشهدا را می دید. بصیرت ما از جنس عاشوراست. ما با چشم باز و نه کورکورانه -کورکورانه، چونان چشمِ حسودانِ این عشق خدایی- خامنه ای را مدح می کنیم. در بصیرتش شک کند، آن کس که خدا محروم ساخته دلش را از محبت ارباب. خامنه ای ارباب ماست؛ چون پرچم حسین دست اوست. خامنه ای ارباب ماست؛ چون علم عباس دست اوست. این دفعه گفتم “ارباب”، دفعه بعد، این عشق، سنگر دیگری فتح می کند. 



ردیف عشق مقدس

کار حجت کفاشی از وبلاگ منتظران ظهور:

“چو نیلوفر عاشقانه چنان می پیچم به پای تو” آقای علیرضا افتخاری اما تقصیر خودت است. تو زمانه شناس نیستی. تو هم باید با صدای آمریکا گفت و گو می کردی تا نظام برای مراقبت از جانت برای تو محافظ می گذاشت. احمدی نژاد کیلویی چند است؟ تو هم می رفتی و با سران فتنه فالوده می خوردی. نان را باید به نرخ روز خورد. از این کشور برو. هر جا بروی بیشتر از ما تحویلت می گیرند. تو استاد آوازی و ما هم استادیم در شکستن دل هنرمندان مان. تو زمانه شناس نیستی. حق دارند سبزها به تو فحش بدهند. ما هم حق داریم محل سگ تو نگذاریم. هی آقای چهچهه! الان دیگر دوره سبیل نیست. تو باید سبیلت را مثل شجریان بتراشی و بر سبیل غرب آواز بخوانی. فرانسه که سهل است؛ افغانستان بروی، بیشتر تو را تحویل می گیرند. تو اگر دختر خوشگلی بودی، من به اسم مسافرکشی تو را سوار ماشین می کردم اما تو سبیل داری و بلد نیستی هنگام رقص معشوقه بیل کلینتون برایش باباکرم بخوانی. از این کشور برو. چو نیلوفر عاشقانه کسی اینجا به پای هنرمند متعهد نمی پیچد. تو از من که حزب اللهی تر نیستی. تازه تو اگر فقط سبیل داری، من ریش هم دارم و گاهی مسجد ارک هم می روم. سایت بالاترین به من دارد به خاطر دفاع از بسیجی ها فحش ناموس می دهد و همین بسیجی ها دارند کف دستم می گذارند مزد زحمتم را. دشمن دارد به من به خاطر دفاع از خامنه ای، فحش خواهر و مادر می دهد و اینجا هم تندرو ترین هواداران قطعه ??  که نه، بلکه تندروترین فداییان خامنه ای در فضای سایبر، پاسداری من از حریم ولایت را بازی با برچسب خامنه ای می دانند و آنقدر شرف ندارند که لااقل موقع کوبیدن من از جملات خودم از “حضرت ماه” از “ستاره ها” از “پیله” از “کرم” از “پروانه” استفاده نکنند و آنقدر حریت ندارند که حداقل به این حرف خود پایبند باشند و ? ساعت بعد دوباره زبان به مدح من باز نکنند. به جای پیدا کردن مخاطب برای وبلاگ شان، چه خوب سوراخ دعا را پیدا کرده اند؛ یا حسین قدیانی را بکوب و یا از او تعریف کن. در یک پست، او را بزن و در پست دیگر، به او حال بده. از یک نوشته اش تعریف کن و از دیگر نوشته اش انتقاد. به دروغ بگو حسین قدیانی خودش را آوینی دوم می خواند. دروغ از زنا بدتر نیست، حسین قدیانی از دروغ و راست و چپ و منافق و اصلاح طلب و سران فتنه و خواص بی بصیرت بدتر است.  حسین قدیانی مثل یک آدامس است که در فتنه به دهان انداختیم و از مزه قلمش استفاده کردیم، حالا گور بابای او ولو آنکه پدرش شهید باشد. گور بابای حسین قدیانی که نقشه دشمن برای تقابل فرزندان شهدا با نظام را به عاشقی یک بچه شهید با حضرت ماه بدل کرد و گفت: بابای ماست خامنه ای. او دارد آبروی رهبری را می برد با این جملاتش. برو آقای افتخاری. تو نه برای باتوم مقدس بسیج چیزی خواندی و نه برای کوچه کثیف مسجد ارک و نه برای ریش توپی و نه برای بیسیم و نه برای موتور هزار و نه برای غلام کبیری و نه برای دانیال های میدان شوش و نه برای هزار و یک در به دری و اسیری. برو آقای افتخاری. اینجا قبل از آنکه عرق کارگر خشک شود، دل او را می شکنند. این فقط طبع هدیه تهرانی و گلزار و شجریان است که لطیف است. برو. تو لااقل می توانی به فرانسه بروی اما من را افغانستان هم راه نمی دهند. بدبخت تر از تو منم که نه اسمی دارم و نه آوازی و نه آوازه ای. صدای مرا باید از ته چاه شنید. به من دشمن دارد فحش ناموس می دهد به خاطر “من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است” و اینجا برادر بسیجی من برایم کامنت می گذارد؛ تو غلط کردی خانه ات بیت رهبری است. ما از بیت رهبری خبر داریم که آقا از قلم تو ناراضی است. تو آبروی بسیج و بسیجی را بدتر از حاج کاظم برده ای. تو غلط می کنی به دروغ می گویی آقا از “نه ده” تعریف کرده. تو غلط می کنی به دروغ می گویی آقا گفته این نی ساندیس شما خیلی معروف شده. تو غلط می کنی بر خلاف حرف آقا ظلم می کنی به سران فتنه و به ایشان می گویی “غلط کردید بیشمارید”. برو از این کشور آقای افتخاری. من همه درها را با ظلم کردن به شهیده مظلوم نداآقاسلطان به روی خود بسته ام اما تو تا همه درها را به روی خود نبسته ای فلنگ را ببند و در رو. نان را به نرخ روز بخور. بفهم زمانه را. برو به پاریس. تو هم یک مصاحبه با بی بی سی کنی، تازه ما قدرت را می دانیم اما در مصاحبه بعدی ات با بی بی سی، می گوییم؛ به درک که رفت. اینجا چیزی که زیاد است خواننده و چیزی که از آن هم زیادتر است بسیجی. روزی مادرم گفت: تو داری اینها را می نویسی، دستت درد نکند، روح پدرت شاد اما همین بسیجی ها علیه تو می شورند و همه می شوند منتقدت. به خنده الانشان نگاه نکن پسرم. به این نگاه نکن که کل وبلاگشان دارند از مطالب تو تقلید می کنند، پس فردا به خود تو به خاطر همین حرفها گیر می دهند. امروز به نقدت به کروبی می خندند و فردا که فتنه تمام شد همین مطالبت را چماق می کنند بر سرت. الان “غلط کردید بیشمارید” را اس ام اس می کنند و فردا همین جمله را همین ها می گویند بی ادبی کردی. برو آقای افتخاری. تو چند پیراهن بیشتر از ما پاره کرده ای. برو. تو مغروری و داری خودت را با حضرت داوود مقایسه می کنی. برو. اینجا فقط برای وطن فروشها محافظ می گذارند و شجریان بمیرد شاید او را شهید حساب کنند اما آهنگران از غصه دق کند، کمیسیون پزشکی هم تشکیل نمی دهند. اینجا همه نگران جان عثمانند و انگار نه انگار که یکی دو روز دیگر علی شهید می شود. اینجا دروغ بستن به عمار ثواب دارد اما به کره خری به نام ابوموسی اشعری نباید از گل نازکتر گفت، چون که اسلام دین ادب است. چون که “آقا” گفته به احدی ظلم نکنید. آقای افتخاری! شما لااقل به احدی ظلم نکرده ای اما من در “نه ده” به همه ظلم کرده ام. حالا باید مرا به اسم دفاع از رهبری بکوبند. حقم است. من اعتراف می کنم به تندروی. من نباید “نه ده” را می نوشتم. من هم باید مثل پسر همت و دختر باکری به شان خودم فکر می کردم، نه به نی ساندیس نظام و نه به اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی. من سر پیاز بودم یا ته پیاز که داشتم برای دشمن رجز می خواندم؟ اینجا چیزی که زیاد است فرزند شهید است. من اگر “آقا” را به “ماه” تشبیه کردم، اینجا چیزی که زیاد است ستاره های خوش قلمی که حتی “آقا” را بلدند به “خورشید” تشبیه کنند. گور بابای من. برو آقای افتخاری. تو را با این پرونده ای که از خود بر جای گذاشته ای، در پاریس راه می دهند و باز اگر بمیری، جایت در قطعه هنرمندان است اما من را باید در کوههای تورابورا دفن کنند. برو. خدا به همراهت.



کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی