فرزاد جمشیدی، مجری برنامههای هنگام سحر سیما در ماه رمضان در نامه ای به رئیسجمهور اینگونه بیان نمود:
جمعهای که گذشت، نه میرزاده عشقی زنده بود و نه شهریار!
اما آنها که زیر سقف بارانی آسمان جمعه نفس کشیدند، عاشقتر از ایده آل عشقی (1)، در این اوایل گل سرخ و انتهای بهار، حسرت حیدر بابای شهریار را روایت کردند تا دور از هیاهوی سیاست، سینه آسمان از یالان دنیای غزل سرای آذربایجان سرریز شود و کتاب پر برگ ابرها، آیههای بارانی 22 خرداد را بر زمین نازل کند:
- حیدربابا ! دنیا دروغ است مگر اینکه مردمش به هم راست بگویند!
دست باران، صورت تهران را شست خیابانهایی که چندین شب از همهمه رنگها، بی خواب شده بودند مقدم باران ـ این مهمان بی رنگ ـ را گرامی داشنتد دیوارهایی که از تپش تبلیغات، به لکنت آمده بودند، از شعر خیس باران زبان گرفتند. حرفهای درشتی که از دهان هواداران نامزدهای انتخاباتی درآمده و زمین گیر شده بودند، مثل یک حباب، کلاه از سر برداشتند و تا چهار نامزد پست ریاست جمهوری از خط پایان بگذرند، لشکر باران پایتخت ایران را فتح کرد. روز نبود، شب بود اما خبر آنها که دلشان را در دست گرفتند تا وطنشان زنده بماند آفتابی تر از آن بود که برای انتشار، منتظر روزنامهها بماند! آخر خبر مهمی است اینکه 40 میلیون نفر در جمعه 22 خرداد پیش شماره چهار سال مسئولیت رئیسجمهور ایران را روی دکه دلها گذاشتند!
جمعه 22 خرداد سرزمین من با هزاران ریه روشن امیدواری نفس کشید، چیزی از جنس نشاط، انگار برف بی تفاوتی را آب کرد و قصه زندگی، دور از صدای سیاست، در سینه این فلات گسترده تازه شد.
جمعه «سهراب» زنده نبود تا ببیند «قطار سیاست » چندان هم خالی نمی رود، وقتی مردم خوب میدانند آنچه از صندوقها بیرون میآید فقط یک انتقال قدرت نیست، بلکه واگذاری «خلعت خدمت» است.
جمعه «اخوان» زنده نبود تا بداند برادرانه تر از این نمی شد، «این کهن بوم و بر» را دوست داشت و پای این سند دوستی را با سبابه حق انتخاب مهر کرد.
جمعه «سیاوش کسرایی» زنده نبود اما آرشهایی که با هر رای «تیر توفیق» یک نامزد را به پرواز درآوردند، «زندگی زیباست» را از لب صندوقهای رای پر آوازه کردند.
جمعه بارانی جای خود را به شنبه آفتاب داد ! «مجریان خبر » پر مشتری تر از همیشه با اعلام هر برگ رای، شادی را به اردوگاه کاندیداها آوردند. نمی دانم چه کسی «پر پیامکها» را چیده بود ولی هر رادیو و تلویزیون، یک گنجه پر از کبوتر خبر شد تا بالاخره همای اقبال بر دوش یک نفر نشست:
محمود احمدی نژاد
***
آقای رئیسجمهور! سلام
من امروز تصمیم گرفتم با جوهر جمعهها برای تو نامه بنویسم. یادت هست چه جمعههایی را از سر گذرانیده ایم؟
ادامه مطلب...
نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]