در پست قبل بسیار کوتاهتر از آنچه که شاید و باید، به دموکراسی پرداختیم و تنها به طرح این سوال اکتفا نمودیم که آیا دموکراسی با معنای مورد قبول عامّ آن، در نظامی مبتنی بر مردمسالاری دینی قابل تحقق است یا خیر؟!
از بحث واژگانی و تحلیل کلامی واژهی "دمو" و "کراسی" که بگذریم، آنچه در نظر تمام حامیان دموکراسی پذیرفتنی است، آن است که حق انتخاب در همه حال با خود مردم باشد تا نهایتا آنچه حقیقتا مورد قبول مردم است، و مردم آن را میپذیرند، حادث شود و این خود بدان معنی است که نهایت الامر، چیزی اتفاق بیافتد که برای مردم بهتر است...
اما هرگز در هیچ کجای دنیا الگویی ارائه نشد که بتوانیم بگوئیم به معنای واقعی، تنها و تنها منجر به چیزی شد که مورد خواست بیشترین مردم قرار گرفته شده باشد و یا بهترین گزینه برای مردم بوده باشد. مگر در زمان پیامبر اسلام (ص) که در مورد آن شاید باید استثناءی قائل شد.
در زمان حاضر، برای تحقق دموکراسی، معیارهائی قائل شدهاند که مدعیاند با تحقق این شروط، یک حکومت به دموکراسی دست یافته است و بدون آن، هیچ حکومتی دموکراتیک نیست! اما این که تا چه حد این شروط، واقعی هستند و تا چه میزان این ادعا صحیح است سوال بحث این هفتهی ما است.
شروطی که برای دموکراسی قائل شدهاند عبارتند از: 1- قانونمداری 2- آزادی و حقوق بشر 3- برگزاری انتخابات 4- رسانه آزاد و آزادی در بیان. اما آیا این معیارها همان اثری را دارند که ادعا میشود؟
در این زمینه بحثهای زیادی مطرح شده و در مورد هر یک از این اصول، نقدهای زیادی ارائه شده است. این که قانون، همیشه به دست کسانی نوشته میشود که در چارچوب جستجوی منافع شخصی خود، وارد دستگاه قانونگذاری میشوند، و اینکه تا چه میزان قانون، و دستگاه اجرای قانون، متاثر از قدرتمندان است؟! این که آزادی چیست و حقوق بشر چه؟! و آیا باید بپذیریم که هرگونه آزادی جنسی نیز حقوق بشر است و باید محقق شود؟! این که چه انتخاباتی قابل قبول است و چرا انتخاباتی که نظام را در ایران انتخاب میکند معتبر نیست اما انتخاب بوش به ریاست جمهوری امریکا که نتیجهاش در دادگاه به تصویب رسید، دموکراتیک است؟!
اما شاید در مورد هیچ یک به اندازهی رکن چهارم دموکراسی یعنی رسانه بحث نشده است. این که تخلف از قانون و آزادی و تقلب در انتخابات، همگی با رسانه توجیه میشود، و همهچیز در دنیای امروز با در اختیار گرفتن رسانه قابل حل است...
موضوع این است که دموکراسی با این بیان، تنها به معنای راضی نگاه داشتن مردم است و نه رساندن مردم به آنچه شایستهی آن هستند، و یا آنچه حقیقتا میخواهند و به نفعشان است. شاید به همین دلیل است که در جوامع به شدت دموکراتیک مثل امریکا، رئیس دولت با رای یک چهارم واجدین شرایط انتخاب میشود.
کاملا مشخص است که در راضی نگاه داشتن مردم، رسانه نقش بسیار بزرگی دارد و البته از آن مشخصتر است که سرمایه و تامین مالی، نقش انکار ناپذیری در اداره و توسعهی رسانه دارد. اصولا رسانه مقولهی پرخرجی است و این نیز مشخص است که هیچ گربهای برای رضای خدا موش نمیگیرد...
نمیخواهم بحث را آنقدر گسترش بدهم که در دامان گفتگو حول روزنامههای زنجیرهای و امثال آن بیفتیم، و همچنین نقش آن در ایجاد طیفهای سیاسی، و القاء باورهای التقاطی و تفاسیر نادرست و حداقلی از دین که امروز شاهد آثارش هستیم، و نخواهم بگویم از اینکه این گربهها هم برای رضای خدا موش نمیگرفتند و منبع درآمدشان...
تاکید من امروز بر گسترش رسانه، از روزنامه و تلویزیون به اینترنت و ماهواره و توئیتر و فیسبوک است که همگی ابزاری شدهاند برای جهت دادن به افکار در راستای اهداف آنان که صرفا به دنیای خود میاندیشند...
و آنقدر این ابزارها متکی به حمایتهای مالی سرمایهمداران است که برایشان بسیار دشوار است باور وجود این همه وبلاگ حامی نظام، اما مستقل از هرگونه حمایت مالی... و آنقدر سلطهشان وابسته است به تغذیه چنین ابزارهائی که بر این باورم که اگر یک روز رسانه نداشته باشند، فردائی برایشان قابل تصور نخواهد بود... و چقدر آنها که مبلّغ آزادی رسانه هستند میهراسند از این که رسانهای حقیقتا آزاد باشد...
چه زیبا گفت وحید جلیلی در برنامه رو به فردا که عدالت رسانهای مهمتر از آزادی رسانه است و بسیار مظلومتر، چرا که مستضعفین و فقرا صدایشان به جائی نمیرسد و بیست و چهار میلیون نفر بدون اینترنت، امروزه ضعیفترند از یکصد نفر با اینترنت...
و چه زیباتر در چهاردهم خرداد هشتاد و نه، رهبرمان به این نکته اشاره فرمودند که: "یک نوع دیکتاتوری، دیکتاتوری سرمایهداران در نظامهای به ظاهر دموکراتیک است"
وقتی دموکراسی فقط راضی نگاه داشتن مردم است، اما مسیرش در راستای تعالی مردم نیست، آیا نباید به ساختاری فکر کنیم که در آن علیرغم حفظ رضایت مردم، که ضامن دور ماندن از دیکتاتوری است، مردم را به سوی تعالی و منافع حقیقیشان رهنمون شویم؟! چیزی که من اسمش را میگذارم...ولایت...
پ.ن.:
1- این بحث را ادامهای خواهد بود انشاءالله با توضیحی اندک راجع به حقیقت ولایت و فاصلهای که امروزه اندیشهی ما از آن دارد...
2- به خدا با آقا هماهنگ نکرده بودم. من چه تقصیری دارم که دقیقا در همین هفته آقا همان حرفی را زد که من این هفته میخواستم بزنم؟!
3- از تمامی عزیزان میخواهم در مورد مطالب اینچنینی حقیقت محض، اگر بیان حقیر را شایسته میپندارند، آن را تبلیغ کنند. من این مطلب را برای همسوها ننوشتم! پس به گوش غیر همسوها هم برسانید! یادمان باشد مسیر رسیدن به حقیقت محض تنها با حضور همه! طی خواهد شد!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]