سفارش تبلیغ
صبا ویژن







 

مطلب ذیل گرفته شده از وبلاگ شخصی برادر مهدی خوشنویس یکی از نویسندگان سابق پایگاه میباشد

آقای پور محمدی مدیر شبکه سه سیما دست مریزاد!!!

آقای ضرغامی خسته نباشید!!!

مگر رهبر انقلاب نفرمودند که با دستمال کثیف نمی شود شیشه را پاک کرد،آیا جیرانی تمیز است و باعث پاک شدن سینما خواهد شد؟

این یک نقد نیست،نوشته ای از روی بغض و دلشکستگی هم نیست که در سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و در آستانه سی و چهارمین سال آن،جماعتی معاند در برنامه ای به نام «هفت» تریبون، با همه امکانات نظام را در دست بگیرند و عقده گشائی کنند.

این یک هشدار هم نیست،این یک التیماتوم است که اگر امروز بابت آن از مردم عذرخواهی نکنید، بدون شک تبعات بسیار بدی را برای خود رقم زده اید.

 

چرا؟

فریدون جیرانی با همه سوابق منفی گذشته پیش از انقلاب،حین انقلاب و پس از آن،مجری برنامه ای شده است که تمام همّ و غم خود را برای ترویج فرهنگ سکولار و اعتبار بخشیدن به یک مشت آدم نمای بی اعتبار به کار بسته است و در لابی های پنهان پیش از برنامه،با همه عناصری که در برنامه صحبت میکند،قرار و مدارهای خود را گذاشته است و همه آنها می دانند که نقشه چیست و نفر بعدی که باید با الفاظ آنها کوبیده شود کیست و مسیر برنامه به کدام جهت در حرکت است.

این وسط می ماند آن فرد نگون بختی که قرار است کوبیده شود و خود از همه این ماجرا بی خبر است که همیشه هم یکی از همین بچه مذهبی های سینماست.

ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    Men and women of faith (Martyrs)

    در آستان جانان راه شما راه صبح است

    وبر دیوار کوی جانان نقش زیبای عشق شماست

    که چشم حق جویان را برای همیشه به دنبال دارد

    ای مرغان پرو بال شکسته می بینم تان که هنوز با قلمی بردست

    و بیرقی بر دوش ، بیرقی با نام و نشان جان نثاری

    چه عاشقانه روزهای سخت را تحمل می کنید

    شما که دل های عارفتان به نازکی پر پروانه هاست

    و نگاه پر فروغتان به بلندای اوج آسمان هاست

    می خواستم از بزرگواریتان بنویسم اما قلمم شرمنده شد

    می خواستم تبلور نفس های پراز حیات شما را به جهان هدیه کنم

    اما جهان طاقت بهره بردن نداشت و نسیمی از این نفحه را تنها گرفت

    وقتی یاد می کنم از روزهای سخت ؛تنها آسانی دردهایی را به یاد می اورم که،

    در تن تکه تکه شده شماچرخ می خورد ولی صدایی از گلایه از شما نشنیدم

    چه بسا در کنار شما بودم ولی نتوانستم حقیقت وجود تهذیب شده شما را بشناسم

    کاش مرا علمی بود که با آن در سیرو سلوک با شما کسب توشه ای برای روز مبادا می کردم

    و همه اینها قسمتی خواسته این سر شوریده است

    وای همه دریا ها از سخاوت شما در حیرت

    و ای بیدار دلانی که هنوز چشم غیرت باز نگه داشته ایدو به پاس داری از ارکان دین می پردازید

    شما همه حجت بودن و ماندن انقلاب اسمانی ما هستید

    با دستان سخاوتمندو چشمان همیشه بیدار تان ما را حمایت کنید

    و بمانید تا آنکه ما نیز هدایت شویم

    آخر کجایند آنان که در پیچ و تاب روزگار تنها با استهزاء مارا از راه شما و شهدا می هراسانند

    نه!! ما دیری است که پیمان بسته ایم که به دنبال این قافله راه را بر گیریم

    شاید که بتوان قدم بر زمین پاک باورنهیم

    پر شور ترین درود ها و بلند ترین سلام ها تقدیم شما باد ای شهدا

     

     



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم

    بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم

    اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد

    به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

    چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق

    که در هوای رخت چون به مهر پیوستم

    بیار باده که عمریست تا من از سر امن

    به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم

    اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو

    سخن به خاک میفکن چرا که من مستم

    چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست

    که خدمتی به سزا برنیامد از دستم

    بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت

    که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم 

    گل من گر چه داس کینه سرو این بستان را دروید ... اما... تو بدان و بمان که زین بن سرو.. هزاران سرو قامت خواهند رست.

    چگونه فریاد نزنم بغض فرو بسته  ات را ای مادر!!!!!

    چگونه  خاموش بنشینم ز غم دل خدایی ات ای خواهر!!!؟

    چگونه چشم بندم از این همه فداکاری ات ای همراه و همراز شهیدان؟!!چگونه؟

    تنها هدیه من و تنهابضاعتم فریاد و خروشی است که به پاس از این همه عزت واقتدارتان بر سر دشمنان خواهم برآورد ..

    و شما ای مولای آدینه ها و ای امام و رهبر م با شما عهد می بندم که تا جان در بدن دارم پیام آور زینبیان و قافله شهدای عشق و ایمان و علم بمانم

    چگونه سرزه خجلت برآورم بر دوست // که خدمتی به سزا برنیامد از دستم

     سلام به عظمت و شکوه و ایثار و سلام به مقاومت و از خودگذشتگی تان

    و درود  بی پایان من به مادران و اسطوره های حجاب و عفاف و زلال نجابت و احسنت بر این همه ایستادگی تان

    و سلام و درودی  به گرمی آفتاب ایمانتان  وتحسین فرشتگان سزای دامان قهرمان پرور مادر و همسران و خواهران شهدای عرصه علم و ایمان و عمل

     سزاست بهترین نشانه های شجاعت و اسطورگی برقام شما زینبیان زمانه 

     خواستم از حال و هوای این روزهای خود برایتان بنویسم که چطور خود را شریک از دست دادن عصاره و میوه درخت  زندگیتان میدانم و چطور هر نوبت

       در قنوت هایم برایتان صبر از خداوند میخواهم ... اما خوب که نگاه میکنم سرمشق از دفتر استواری و صبر شما میگیرم و خداوند را شاکرم که در مکتب ما 

    اینچنین الگو هایی را میتوان یافت.

    گوش به صحبته های مادر شهید مصطفی احمدی روشن که کردم یاد روایاتی افتادم که ام وهب رادر کرب و بلا توصیف میکند و او چگونه سر فرزند شهیدش را به

     میدان برمیگرداند. بر خود واجب میدانم که از راه دور بر دستان ایشان بوسه مهر زده و از خداوند عمری با برکت و سلامت مستدام ایشان و مادران دیگر شهدا را خواستار باشم

    و به حق که زنان ما باید از این گنجینه های با ارزش کمال استفاده  و بهره را برداشت کنند. به شما مادر عزیز قول خواهم  داد  درسی که شما  به ما آموختید

     را در دفتر جان و روح ثبت کنم تا  باشد و بماند این گنجینه برای استفاده          آنان که اکنون را درک نکرده اند.

    من گوشه چادر شمارا بر چشم میسایم تا شفای چشمانم را در راه بصیرت      در دین و ولایت به دست بیاورم.

    ازسفره رنگین ایمان و عمل همسران شهدا توشه بر ی چینم برای روز مبادای این اشفته بازار زندگی ام

    خواهر عزیزم همسر شهید رضا یی  نزاد خانم پیرانی محکمی اراده و ایمان شما را در ادامه دادن راه

    شهید داریوش رضایی نزاد را میستایم و برای شما ارزوی موفقیت و سر بلندی در این راه دارم

    خواهر بزرگوارم  همسر شهید  مصطفی احمدی روشن  بجق که انتخاب خوب و شایسته شما برای همراهی در یک مسیر خدایی با شهید عزیز شایسته شماست 

    و بر این انتخاب  باید افرین ودرود فرستاد.

    خواهر بزرگوار و همیشه قهرمان استاد متعهد و دانشمند خواهرقاسمی عزیز همسر مهربان شهید شهریاری  ؛الحق که شمارا نمونه بارز دسترنج جمهوری اسلامی در بعد معنوی و علمی باید دانست

     شما شهد  میوه انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هستید پا گرفته و رشد و نمو کرده در گلستان علم و فرزانگی مکتب انقلاب اسلامی به شکوفه نشسته اید.

      برای من که پر از واژه های تردیدم

        تو آیه آیه یقینی، نشانه ای بانو...

    دشمنان چه بخواهند و چه نخواهند ای نمونه وجود با برکت شما در ایران اسلامی بسیار خواهد بود که با کارو تلاش و سر زنده گی خود  دهان دشمنان این مرز و بوم

     رابا مشت و سلاح علم و ادب خود در هم خواهند کوبید.حقا که شایسته فرمایشات رهبر معظم  انقلاب و ولی فقیه زمانه خویش هستید. با  عشق و با تمام احترام

     به دستان همسر شهید علیمحمدی این همراه و همراز و یاور دانشمند فقید و از خود گذشته و استاد مهربان مومن وخدا جورا میفشرم و بوسه مهر به سپاس از 

    ایثارو از خودگذشتگی و تربیت دسته گلها گلستان زندگی با برکت شهید علیمحمدی میزنم باشد که ر وزی شفاعت و  تو صیه شما عزیزان نزد پروردگارمان گره از

     ریسمان آرزوی ما نیز باز شود و دستان ما برای پرواز باز شود.

    وقتی فرزندانم هر دو با امضاءبیانیه درخواست حضور در نیروگاه را امضا کردندالبته  همراه چند هزار امضاء دیگر دانشجویان؛ به این فکر میکردم که در صورت اتفاق

     مشابه ترور دانشمندان برای فرزندانم چقدر توان و صبر و استقامت خواهم داشت؟

    و در یافتم حتی فکر کردن به این موضوع سخت خواهد بود.چه بزرگوارانه رهبرم برای دلجویی شما عزیزان به خانوده هایتان  سرکشی کردند.  و چه عارفانه و عاشقانه از

     پیوند گل روحتان با شهیدان گفتید و به حق زینبیان زمانه  خود هستید چرا که ایشان دربزرگترین غم عالم فرمودند ما رایت الا جمیلا و کاخ ستم گران را به لرزه در اورد.

    برای شما و خانواده های محترمتان اجر جزیل و صبر جمیل وموفقیت  و سلامتی آرزومندم

    و برای دشمنانان  و قاتلان شهدای عزیزمان, نابودی وخف و خواری و رسوایی بیش از پیش  آرزو مندم

    و در پایان برای تحقق آرمانهای بحق  و مشروع شهدا به درگاه الهی و طول عمر مقام ولایت به درگاه الهی دعا  میکنیم  



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    بدون شرح  



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    سلام علیرضا کوچولوی با مزه
    خوبی؟
     حالت چطور است؟
     می دانم هر وقت به کسی رسیدی سراغ بابا را ازاو گرفتی
    از من چیزی نپرس!
    بابا به جنگ اژدها رفته است -من اژدها را به اسراییل تشبیه می کنم، پس
    اگر این را به علیرضا بگویید در واقع حقیقت را به او گفته اید اما به
    صورت پیچیده-
    علیرضا کوچولو دوست داری به کمک بابا به جنگ اژدها برویم، از همین فردا
    شمشیر و کلاهت را آماده کن. تا وقتتی بزرگ شدی با هم به جنگ برویم فیزیک
    هسته ای بخوانیم. من با پشتیبانی  دوستان و آشنایان و فامیل ها  نه  کل
    ایران به کمکت می آیم.
    می دانی که ایران چقدر بزرگ است منظورم از کلاه و شمشیر  درس خواندن است
    مانند پدرت که با سلاح علم به جنگ تاریکی جهل رفت.

    کاش یک لحظه ام که شده جای تو بودم و رهبر را می دیدم.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    <      1   2   3   4   5   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی