استفاده از نمادهای رنگی برای مقاصد سیاسی محدود به دوره تاریخی کنونی نیست. بررسی های تاریخی نشان می دهد استفاده از نمادهای رنگی در صدر اسلام نیز رایج بوده است.
یکی از این رنگها که در تاریخ اسلام توسط دوست و دشمن از آن استفاده شده است، رنگ سبز میباشد. در تاریخ اسلام معاویه اولین کسی است که از این نماد رنگی استفاده کرد. او در جنگ صفین به 4000 نفر از سربازانش دستور داد تا لباس سبز بپوشند و از پشت به سپاه امام علی(ع) حمله کنند، و سپاه اصلی از رو به رو حمله نهایی را آغاز کند.
اما مالک اشتر، فرمانده غیور سپاه امام(ع) نیز به قبیله ربیعه و همدان گفت تا به مقابله «سبزجامگان» برخاسته و توطئه این گروه را خنثی کنند. شاید دلیل استفاده از این رنگ، تمایز آنها از سربازان امام علی(ع) است تا در حمله اصلی سربازان معاویه به اشتباه نیفتاده و سپاهیان خود را نکشند (فرمانده سپاه سبز اموی، عبیدا... بن عمر پسر خلیفه دوم بود که به جرم قتل دو نفر انسان بیگناه محکوم به قصاص شده بود و برای فرار از قصاص به معاویه پناهنده شده بود.) نصربن مزاحم نویسنده کتاب معروف «پیکارصفین» در ص 452 آن ماجرا را اینچنین توصیف میکند:
«آن شب معاویه چهارهزار سوار و پیاده سبز جامه آماده کرد و به آنها فرمان داد که از پشت به علی علیه السلام حمله کنند، ولی همدانیان دریافتند و با آنان روبهرو شدند و در برابر آنها استوار ایستادند، و آن شب تا صبحدم به پاسداری و نگهبانی در ایستادند، و علی علیه السلام ضمن رفت و آمدهایی که در میان سپاه خود میکرد، گذرش به منطقه اردوگاه ربیعه افتاد و در میان آن قبیله ماند.»
او در صفحه 621 همان کتاب به رجزهایی که سپاه سبزپوش معاویه در مقابل سپاه موج آسا و زرهپوش علی(ع) میکردند اشاره میکند و مینویسد:
«یک بار که نجاشی نیز با ایشان بود برخوردی چنین روی داد و وی رجراجه (سپاه موج آسا)ی علی، و خضریه (سپاه سبزینه پوش) معاویه را مقایسه کرد و هر یک از دو طرف به سپاه خود افتخار مینمود. شامیان گفتند: (نیروی) خضریه نیز همچون (نیروی) رجراجه (یا موج آسا) خوانده میشدند و فرماندهی آنها را که همگی دارای سلاح و شمشیر و زره بودند سعید بن قیس برعهده داشت، و خضریه (یا سبزینه پوشان) نیز چهارهزار تن به فرماندهی عبیدا... بن عمر بن خطاب بودند که نشانه سبز داشتند.»
پینوشت:
یه چند وقت توفیق قلم زدن تو فصل انتظار رو نداشتم ولی اگه خدا بخواد سعی میکنم مستمر فعالیت کنم.
این ایام برا فرج آقا(عج)، سلامتی رهبر و برا همدیگه دعاااااااا فراموش نشه...
نقش «سبز اموی» در نبرد صفین»
89/6/3 12:48 ع
نامه نویس خارج نشین ، بچه ی صیغه یک روزه»
88/10/20 10:0 ص
پس از اراجیف و لجن پراکنی مخمل باف!! در حمله سازماندهی شده به مقام مقدس ولایت که با توهین فتنه گران در روز عاشورا همراه بود بد نیست مراجعه ای به زندگی ....بار این عنصر خود فروخته داشته باشیم.
مخملباف پس از تازیدن بر اخلاق و انسانیت و اعتبار ایران و ایرانی در خارج از کشور ، اکنون ماموریت حمله به رهبر معظم انقلاب را نیز به عهده گرفته است.
می توان امیدوار بود تا زمانی که کارگزار حمله به رهبر معظم انقلاب اینچنین افرادی باشند دشمن راه به جایی نبرد.
اما نگاهی به سوابق مخملباف بعنوان مسئول ستاد تبلیغاتی موسوی در خارج از کشور و البته مجری طرح های هنری ستاد مخملی ها میتواند راهگشا باشد.
بنا بر اعتراف خود مخملباف، پدرش شخصی دائم الخمر بوده که در محل زندگی به عنوان فردی میگسار شهرت داشته است. پس طبیعتا وی حامل برخی از مشکلات و عقده های شخصی است که بخوبی می توان آنرا در اثارش مشاهده کرد.
همسر وی بصورت مشکوکی که هنوز هم ابهامات زیادی در آن موجود است بر اثر خودسوزی فوت می کند که برخی بر این باورند که مخملباف در مرگ وی دخالت مستقیم داشته است.ارتباط نامشروع و غیر اخلاقی مخملباف با همسر فعلی اش در زمان حیات همسر اولش هم میتواند در ترسیم چهره واقعی این روشنفکر و فیلسوف و سکسولوژیست در سینمای ایران مفید به فایده باشد.
وی کارنامه آشفته ای هم در سینما دارد و البته فرزندانش نیز در ارتباط با بنیادهای شبه روشنفکری در خارج از کشور و حمایت و هدایت بی درغی سازمان های جاسوسی و فرهنگی دست به تولید اثار متعددی با موضوع حمله به جامعه ایران زده اند.ادامه مطلب...
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]
افروغ که بود؟؟ افروغ که هست؟؟»
88/5/24 1:34 ع
کار به جای جالبی رسیده است. عده ای برای هجویات سیاسی اصلاح طلبانی مانند «مهدی کروبی» فلسفه می بافند و نظریه های جامعه شناختی سرهم می کنند که آخرین مدل آن، آراء آقای «عماد افروغ» در روزنامه «اعتماد ملی» است. ایشان نوشته که قدرت های خارجی هیچ گونه توطئه ای را برای «کودتای مخملی» در ایران برنامه ریزی و اجرا نکرده اند و در نوشتاری دیگر نیز، از مردم خواست تا مسئولانی را که زمینه محاکمه «محمدعلی ابطحی» و «محمد عطریانفر» را فراهم کرده اند، مجازات کنند! این گفتارها از سوی رسانه های اپوزیسیون با عنوان «دیدگاه های یک اصول گرا» و «جامعه شناس» بازتاب یافت، اما آقای افروغ نه ریشه در «اصول گرایی» دارد و نه گفتارهایش مستند به «رهیافت های علمی» است. چرا چنین قضاوت می کنیم؟!
نقد آراء سیاسی آقای افروغ نه مهم است و نه جذاب، اما ضرورت دستیابی به یک «الگوی آسیب شناسانه» درباره این چهره ها که دعوی «اصول گرایی» نیز دارند، سبب ورود به چنین حیطه ای است. این کار البته دشوار است؛ چه اینکه طی 20 سال گذشته آن قدر «مرام فکری» آقای افروغ دستخوش «دگرگونی های بنیادین» گشته که بدون بازخوانی کارنامه ایشان، نمی توان به قضاوت درباره عقایدش نشست. دهه 1360، آقای افروغ از اعضاء «دفتر سیاسی سپاه پاسداران» در شیراز به شمار می رفت و در زمره منتقدان سیاست های «میرحسین موسوی» جای داشت، اما پایان این دهه، آغاز نقل مکان او به «اردوگاه موسوم به چپ» بود. افروغ، شیفته تحلیل های «احمد اشرف» (نظریه پرداز مجله «ایران نامه» و بنیاد اشرف پهلوی» شد و به ترجمه و تبلیغ آراء سیاسی وی پرداخت، چنانچه واکنش انتقادی نشریه دفتر سیاسی سپاه را برانگیخت. در امتداد همین روند، به «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» نزدیک شد و در هفته نامه «عصر ما» آغاز به کار کرد. از رهگذر این ارتباط، سال 1372 با مدرک فوق لیسانس جامعه شناسی، به جایگاه مدیریت گروه اجتماعی «مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری» رسید! افروغ با حمایت «محمد موسوی خوئینی ها» در کنار «بهزاد نبوی»، «حسین بشیریه» و ... فعالیتش را روی پروژه اصلاحات و جامعه مدنی متمرکز ساخت و سپس، سر از روزنامه «سلام» درآورد. تا ابتدای دهه 1380 را در «اردوگاه اصلاحات» به سر برد، اما در بهمن 1382 نام «عماد افروغ» ناگهان در لیست نامزدهای اصول گرای مجلس هفتم ظاهر شد و به پارلمان راه یافت؛ در حالی که سیر گذار او از «اصلاح طلبی» به «اصول گرایی» آغشته به انواع ابهامات و اقسام سوالاتی بود که همواره بی جواب ماندند. با تشکیل دولت نهم، افروغ می پنداشت که باید او را بر صدر وزارت فرهنگ یا وزارت علوم بنشانند. وقتی «رویای وزارت» را بر باد رفته دید و هنگامی که اسمش از لیست اصول گرایان برای انتخابات مجلس هشتم خط خورد، هوس رجعت به همان «اردوگاه خودی»! را کرد؛ گرچه زمان حضورش در مجلس هفتم، به بهانه کار آکادمیک با اصلاح طلبانی مانند «هاشم آغاجری»، «حاتم قادری»، «علی محمد حاضری» و «غلامعباس توسلی» در تعامل بود. سرانجام سال 1387، افروغ با پیوستن به حامیان «میرحسین موسوی» برای سومین بار تغییر اردوگاه سیاسی اش را اعلام کرد.ادامه مطلب...
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]
موسوی اسم حزبش رو چی بذاره؟!!»
88/4/23 2:0 ص
گویا حزب جدیدی در شرف تأسیس است. قدم نو رسیده مبارک!!! اینجانب به نوبه خود در این امر خیر شریک میشوم!!! و نامهای پیشنهادی خود را برای حزب ایشان با ذکر دلیل ارائه منمایم باشد که مقبول افتد:
1. حزب قانونمندان: این نام به سبب پایبندی خیلی زیاد ایشان به قانون تبلیغات انتخاباتی و عدم اهانت به رقیب و عدم مقاومت در برابر قوانین جاری کشور و نیز عدم انجام راهپیمایی بدون مجوز، پیشنهاد میشود. یعنی یه جورایی این اسم برازنده ایشون و حزبشونه!
2. حزب باادبان: دلیل پیشنهاد این نام، شعارهای انتخاباتی ایشان و طرفدارانشان است. به دو نمونه توجه کنید:
هر کی که ناموس داره موسوی رو دوست داره
یه هفته دو هفته ..... حموم نرفته
انسانم آرزوست (توضیح آنکه مصرع کامل این شعار در شعری است از اقبال لاهوری که میگوید: از دیو و دد ملولم انسانم آرزوست. که البته جناب آقای مهندس میرحسین موسوی اصلاً قصد اهانت به رقیب رو نداشتن!)
3. حزب ناموس: وقتی که احمدی نژاد در حرکتی وقیحانه، کپی مدرک تحصیلی زن جناب آقای مهندس میرحسین موسوی را به ایشان نشان داد و با این کار رگ گردن همه ما را قلمبه کرد؛ استارت پیشنهاد این نام زده شد. پیشنهاد میکنم چون جناب آقای مهندس میر حسین موسوی، خودشان کلی پوستر و بنر چاپ شده از همسرشان را روی در و دیوار مشاهده کرده بودند و رگ غیرتشان قلمبه نشده بود؛ این بار هم ضمن مراقبت کامل از رگش غیرتشان، تصاویر عیال مربوطه خودشان را به عنوان نماد حزب انتخاب کنند .(البته ایشان جای مادربزرگ ما حساب میشوند ولی خب به هرحال بنده از طرف همه طرفدارانشان قول میدهم به چشم خواهری به عکس ایشان نگاه شود.)
4. حزب لب کارون: به یاد دارید شبی را که جناب آقای مهندس میرحسین موسوی در مناظره با کروبی، داشت با رعایت عدالت، احمدی نژاد را میکوبید؛ ضمن تکان دادن یک عدد دستمال کاغذی سعی کرد حرکت نشان دادن مدرک زنش را توسط احمدی نژاد، در ذهن بینندگان بازسازی کند؟ همون زمان بود که چارتا آدم منحرف مثل من یهو با این حرکت ایشان یاد اون بابایی افتادن که یه زمانی میخوند:
لب کارون/چه گل بارون/ خوش . . . (لطفاً جنبه داشته باشید و دستمالهایتان زمین بگذارید و آرام بنشینید ادامه مطلب را بخوانید!!!)
5. حزب نازداران: با عرض شرمندگی به دلیل وجود خواهران بدحجاب! ! ! و پسران ابرو برداشته در میان دلایل پیشنهاد این نام، جهت پیشگیری از خدشه دار شدن عفت عمومی، از ذکر آنها معذوریم. البته افراد مذکور هرگز در ستادهای جناب آقای مهندس میرحسین موسوی حضور فیزیکی و شمیایی و غیره نمیداشته اند! ! !
6. حزب پولداران: ببخشید اشتباه شد. آخه این بنده خدا و طرفداراش پول ندارن؛ پولای نفت هم که همش دست دولت احمدی نژاده( که خدا انشا الله خودش هدایتش کنه). به جون خودم نباشه به جون شما راس میگم.
7. حزب مسجدیاران: پس از مشاهده مسجد سوخته لولاگر که در جریان تظاهرات آرام روز سی ام تیر آتش گرفت؛ (پیش آمد است دیگر؛ پیش می آید) احساس کردم این اسم به درد حزب ایشان میخوره.
8. حزب بانکداران: نه به سبب طرفداری صاحبان بانک های خصوصی از ایشان، بلکه به دلیل علاقه وافر بعضی ها به شکستن شیشه بانک ها، این اسم را پیشنهاد میکنم.( در همین جا و از همین تریبون اعلام میکنم که شیشه بانک ها را پلیس شکسته و بسیج. در حین وقوع این اتفاقات نیز حامیان مظلوم جناب آقای مهندس میر حسین موسوی بدون هیچ گونه چشم داشتی فقط نسبت به پاکسازی کف خیابان ها از شیشه خورده اقدام کرده اند و لاغیر. در ضمن هرکی که دروغ بگه و فکر کنه این کارا توسط طرفداران جناب آقای مهندس میرحسین موسوی انجام شده، ایشالا که شقاقولوس بگیره، بمیره! الهی آمین)
9. حزب گلدکوئیست : گویا برای جلب هوادار در تبلیغات سیاسی در ستاد جناب آقای مهندس میرحسین موسوی از روشی شبیه روشهای مرسوم در شرکت های هرمی استفاده شده است. به همین دلیل این اسم برای حزب ایشان پیشنهاد میگردد.
10. حزب خیالبافان: این نام را پیشنهاد میکنم نه به دلیل تخیلات کودکانه و معصومانه ایشان در باب تقلب و پیروزی در انتخابات بلکه به دلیل نشریات چاپ شده بوسیله فرهنگستان هنر!
ایشان وقتی مسئول فرهنگستان هنر بودند نشریاتی را با این نامها منتشر کرده اند: فصلنامه خیال، ویژهنامههای نقش خیال، طرح خیال، نوای خیال، سایه خیال، تصویر خیال، تندیس خیال، معراج خیال، اقلیم خیال، جوانه خیال، آوای خیال، صور خیال، فصلنامه خیال شرقی، ماهنامه آیینه خیال. هر کی باورش نمیشه بره این اسامی رو تو گوگل جستجو یا به قول بعضیا سرچ!! کنه ببینه جدی گفتم یا شوخی.
11. حزب "چیز" داران: چیه؟ واسه این اسمم دلیل میخواین؟
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]
ذکر شیخ بانو «فائزه هاشمی» - حفظه الله - !»
88/4/7 2:22 ع
آن که مرد نیست، آن زن با گرایش فمنیست، آن مخالف دادن هرگونه سوتی، آن عروس حجتالاسلام لاهوتی، آن عاشق خوردن غذا به همراه نان، آن رئیس فدراسیون ورزشی بانوان، آن عاشق ماشین ون، آن مدیرمسوول روزنامه زن، آن عاشق شستن ظرف با مایع جام، آن برای مدتی مقیم بیرمنگام، آن عاشق بچههای شیطون و شر، آن دانشجوی رشته حقوقبشر، آن عاشق گردن و بال، آن دانشجوی دانشگاه لیسویال، آن جگر گوشه مامان، آن لایق آزاد کردن دوچرخهسواری بانوان، آنکه دائم مشغول دادن تزه، آن در سیاست معروف به فائزه، آن عاشق کشیدن چک، آن متولد سال 41، آن گیرنده دست افراد چلاق و غشی، آن دختر عفت مرعشی، آن عاشق قرار گرفتن روی سن، آن خواهر کوچیکه محسن، آن موافق قوم ماد، آن مخالف احمدینژاد، آن متنفر از آدمهای فضول، آن درگذشته ساکن سه راه امینحضور، آن در سیاست اهل نبرد، آن رفیق زهرا رهنورد، آن عاشق دید و بازدید از شهر رم، آن نماینده تهران در مجلس پنجم، آن عاشق نشستن زیر درخت بید، آن همسر لایق حمید، آن عاشق کلهپاچه و ران، آن عضو ارشد حزب کارگزاران، آن دارای یک دفترچه یادداشت، آن دو، سه روز در بازداشت، آن شکننده قند با تیشه، آن زن سیاستپیشه، آن در سیاست مخالفت القائات، آن در انتخابات حامی اصلاحات، آن عاشق به دنیا آوردن فرزند ششمی، شیخ بانو «فائزه هاشمی» ـ حفظهالله ـ ! از گنده نسوان اهل سیاست عصر خویش بودی و موافق اجباری نشدن گذاشتن ریش بودی و با این همه یکسره در جزیره کیش بودی!
و سخن اوست که: دوچرخه بانوان آزاد باید گردد، جامعه با میرحسین آباد باید گردد!
نقل است که روزی به مجلس شد. پس راست نشست و با چپهای مجلسی سلام و علیک بکرد و چون علت این کار را از وی همی پرسیدند، پاسخ بداد: راست همی نشستم که چون راستها سالهاست که به قدرت نشسته باشندی و بلند همی نشوند؛ پس با چپها سلام و علیک بکردمی که شاید چپها نیز در رفراندومی ـ چیزی به پیروزی همی برسندی. شیخ بانو مکثی بکردی و ادامه چونین بدادی: فیالواقع یکی به نعل و دیگری به میخ همی بزدم!
شیخ بانو فائزه ـ رضیالله عنه ـ! روایت بکردی که روزی بابا را بدیدم که 48 ساعت به گوشه عزلت و انزوا برفتی و لام تا کام حرفی نزدیی. پس وی را بگفتم: بابایی! چرا سکوت کرده و حرفی همی نزنی؟! پس بابا مرا بگفتی: فائزه! برو و با بنده حرف همی نزن! پس بابا را گفتم: اگر با من علت سکوت خویش را نگویی شال و کلاه همی کرده و بر سبیل قهر به بیرمنگام همی بروم! پس بابا اکبر ـ الهی قربونش ـ ! تسلیم بشدی و بگفتی: سکوت من به این دلیل باشدی که از برای آزادی کرباسچی و عبدالله نوری رایزنی کردمی و لذا نمیخواهم هوار بزنمی و حرف بزنمی!ادامه مطلب...
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]
گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]