کمی تشویش اذهان عمومی...
امروز قاصد پیامکی فرستاد که "کارگردان ظهور بسیار نزدیک است بازداشت شد". دلم ریخت و پریشان شدم. فیلم را دیده ام. آماتور است و پر است از ایراد. معلوم است که هیچ نهاد یا سازمان رسمی یا اراده ی ویژه ی سیاسی پشت پرده ندارد. علاوه بر اینکه برخی دست اندر کارانش را می شناسم. جوان هایی هستند که در محیط طلبگی از سر احساس تکلیف و با نیت خیر دست به کار شده اند و احتمالا در خواب هم نمی دیدند که ظرف چند هفته نیروهای غیبی(!) میلیونها نسخه از کار را تکثیر و توزیع کنند و بشوند مساله اول کشور!
کار به صحت و سقم ادعاهایش ندارم که کار علماست هرچند همین حرف ها بارها و بارها در یادداشت ها و منبرها و سی دی ها و کتاب های مختلف به انحاء دیگر گفته شده بود و این عکس العمل شدید و سخت را برنیانگیخته بود. با این وجود من هم معتقدم در دورانی که همه چیز کالا می شود نباید مقدس ترین معتقدات دینی برود توی سی دی و بیافتد دست هرکسی و نقل محافل شود تا درباره اش مثل نقل و نبات اظهار نظر کنند. این حرفها درست و غلطش حرفهایی نخبگانی است نه آجیل خورده ریزه ی سر فرشی.
اما بازداشت عواملش واقعا اتفاق تلخی است برای من. به این فکر میکنم که بازهم چند جوان متدین بدون پشتوانه سیاسی افتادند وسط میدان و خواستند کاری بکنند... که نفله شدند. مثل همان جوانکهایی که در شیراز بخاطر اعتراض به زمین خواری بازداشت شدند، مثل طلبه سیرجانی، مثل چندین جوان حزب الهی دیگری که چند روز پیش جلوی کنسولگری عربستان در مشهد بازداشت شدند، مثل جوانی که چندی پیش در جلسه سخنرانی یکی از مسوولین مملکتی در قم بازداشت شد، مثل احضار حسین قدیانی و کاوه اشتهاردی و مسسول بسیج امیرکبیر، مثل خیلی های دیگه که فقط بخاطر دغدغه های انقلابی آمدند وسط و اولش به به و چه چه شنیدند و دست آخر شدند "جوان خام و افراطی" و ممنوع التصویر شدند یا احضار شدند به دادگاه یا از دانشگاهشان اخراج شدند و ...
واقعا اگر قرار است کسانی را که به اعتقادات مردم لطمه میزنند و احساسات عمومی را جریحه دار می کنند و رفتارهای فرهنگی توهین آمیز داشته اند بازداشت کنیم الان نمی بایست تهمینه میلانی را بخاطر حرفهای چند شب پیشش در برنامه هفت و معلم را برای تقدیر از آنجلیناجولی و بهروز افخمی را بخاطر خراب کردن تنها اثر سینمایی راجع به امام(ره) و علی عطشانی را بخاطر "دموکراسی تو روز روشن" و اصغر فرهادی را بخاطر درباره الی و جدایی نادر از سیمین و حرفهای موهن اخیرش در فرانسه و مسوول پخش چندین فیلم امریکایی مخرب در ایام نوروز از تلویزیون جمهوری اسلامی و بهرامیان را برای سریال مخرب ساعت شنی و... را بازداشت می کردند؟!
 و البته این لیست برای صدها نفر جا دارد از سینماگرهای غربزده که میلیاردها تومان سرمایه فرهنگی را ریختند پای جشنواره های صهیونیستی تا آقازاده هایی که صبح توی دیزین اسکی روی برف دارند و عصر در کیش اسکی روی آب تا بازیکن های میلیونی فوتبال که دم به دقیقه در پارتی های شبانه رویت می شوند تا هنرپیشه هایی که سی دی هایشان نقل و نبات مجالس خاله زنکی است تا برخی مدیران رسانه ملی و مدیرمسوولان نشریات زرد وخیلی های دیگر که بجایشان ... میگذارم.
کاری به قوه محترم قضائیه ندارم که بخاطر رشته ام می دانم با چه مصیبت هایی در مسیر اجرای عدالت و حکم خدا مواجه است. با هم سلک هایم در رسانه ها کار دارم که آنجا که باید حرف بزنند سکوت می کنند و باج می دهند و جای دیگر می شوند مدافع حریم دین و انقلاب ... . ما به اندازه ای که مسوول گفتن برخی حرفها هستیم، به همان اندازه برای نگفتن برخی حرفها هم مسوولیم.
مراجع عظام تقلید پشتوانه های این انقلاب اند. همین طلبه جوانی که این مستند را ساخته از شیوه گزارش هایی که علما داده اند به شدت گلایه کرده است. نمی دانم چه نیتی بوده است که موجی از تکذیبیه و انکار راه میافتد و دودی درست می شود تا به چشمی فرو برود. چرا وقتی وزارت فرهنگ خاتمی فرش از زیر پای سینمای ایران کشید و کتاب های کوئیلو و اوشو رو به اسم کتاب دینی ریخت توی بازار کسی نرفت تا از علما دست خط بگیرد یا به آن بزرگواران گزارش بدهد. چرا وقتی تمام سازوکار حاکمیتی دولت اصلاحات در خدمت نهادینه کردن حاکمیت دوگانه و به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و رفتار پلورالیستیک با دین و انقلاب و هضم شدن در نظم نوین جهانی و عقب نشینی از اهداف راهبردی انقلاب اسلامی و ... بود آقایان نمی رفتند تا به علما واقعیات را گزارش بدهند و مردم را روشن کنند.
می ترسم بیش از این حرف بزنم و متهم به تشویش اذهان عمومی بشوم. علاقه مند به بازداشت کسی نیستم؛ ولی حواسمان باشد که چه کسانی لابلای انبوه داد و قال ها و نگرانی ها و بگو مگوها نفله می شوند. جوان های حزب الهی مظلومند، کار به آنجا نرسد که عطای امر به معروف و نهی از منکر را به لقایش ببخشند و برای تبلیغ دین و انقلاب لاقید شوند و بروند دنبال کار اقتصادی... مثل خیلی از قدیمی ترها!


  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    دزفول من...»
    90/1/25 2:21 ع

    با علی موجودی 14سال پیش از دبیرستان طالقانی دزفول دیپلم گرفتیم. نمازمان را مسجد نجفیه می خواندیم و شب های جمعه با موتور هونداهفتاد مخصوص دزفولیها می رفتیم شهید آباد(گلزار شهدای دزفول تا علی زیارت عاشورا بخواند... علی شاعر بود و هست. از همه مهتر اینکه صریح است و پر درد. چند سالیست عضو هیات علمی دانشگاه شده ولی هنوز کله اش بوی قرمه سبزی می دهد...

    این هم آخرین نوشته اش که بدجوری خورد توی حالم... گفتم من هم منتشرش کنم تا بخورد توی حال شما:

    در موشک باران، الف، دزفول، در خاک باران هم ؟

    روزگاری صدای نامحرم رادیو عراق دیگر برای مردم شهرم دزفول تکراری بود که : «عراق ظرف 48 ساعت آینده اهداف تعیین شده در زیر را مورد هدف حملات موشکی خویش قرار خواهد داد» :
    الف – دزفول
    ب – . . .
    و اگرچه شهرهای مورد هدف در الفبای ابجد عراق تغییر می­کرد اما جایگاه الف همیشه مختص دزفول بود.

    دزفول شهری که از176موشک 2، 9و12متری و2500گلوله توپ و300راکتی که پیکر استوارش را مجروح کرد و19000واحد مسکونی و اداری اش را تخریب کرد هیچ گاه شکوه نکرد.
    حتی 2600شهیدش که در طول 2700روز مقاومت جان را فدای امام و انقلاب کردند، گمنام تر از همیشه ازپشت قاب عکس های خاک گرفته شان دنیا را به نظاره نشسته اند.

    شهری که عراقی­ها به ( بلدالصواریخ – شهر موشک ها) می شناختند و ایرانی­ها پایتخت مقاومت ایران لقبش دادند.
    جنگ تمام شد و آنچه ماند، جز آوار نبود و جز دل­های شکسته ای که داغ عزیزان را داشت و امید به فردایی روشن بود که شهرم را سرپا نگه­ می­داشت.
    اما افسوس از آنچه که باید به شهرم می­دانند تا از آوارهای فروریخته و از تل­های خاک دوباره واژه­ای به نام خانه بسازد،
    از آنچه باید به شهرم می­دادند تا قامت خمیده­اش دوباره استوار شود،
    تا پیکر مجروحش مرهم یابد و زخم­هایش مداوا شود،

    چیزی جز القاب گوناگون به شهرم نرسید.
    مردمی که گاه تکه پاره­های عزیزانشان را خودشان با دست از روی زمین بر می­داشتند و آرام می­گفتند «فدای سر امام»، مدال افتخارشان را همان لحظه گرفتند، مدال­های رنگ و وارنگ شما را می­خواهند چه کنند؟

    و امروز سال­هاست که از روزهای بارش موشک می گذرد ، اما بارش خاک امان شهرم را بریده است و این­بار نیز مثل سابق که شهرم موشک باران می شد ، آنان که در ویلاها و خانه­ های نرم و راحتشان و در خنکای بادهای مصنوعی، اکسیژن خالص تنفس می کنند ، از درد شهرم بی خبرند. مگر اینکه گاه خبرنگاری دلش به حال شهرم بسوزد و عکسی از بارش خاک برای بی خبران پخش کند و بگوید :
    امروز در شهرهای زیر بازهم خاک بارید:
    الف – دزفول
    ب-  . . .
    و آنان نیز کمی عاجزشان درد بگیرد .
    آی آنانکه خودتان بهتر می دانید !

    به داد شهرم برسید که دارد خفه می­شود.
    نه تنها خفه از بارش خاک که ازبارش باران بی امان بی عدالتی!
    اگر باز دهان شهرم را با ترفندی نبندید که چرا شکایت می کنی؟
    خاک کربلاست ! خاک نجف است ! کلاً خاک تربت است و شفا بخش!
    یا اینکه اهالی بهداشت و درمان در روبروی دوربین نگویند که : این خاک خاصیتش این است که بدنتان را در مقابل تعداد زیادی از بیماری ها واکسینه و مقاوم می کند.
    اگر این خاک توفیقی است که نصیب شهرم می شود ،

    اگر این خاک شفا بخش است ،
    چرا تا گردی از این توفیق به شهر شما رسید ، زمین و آسمان را به هم دوختید؟
    ماسک مجانی دادید و شیر و ماست در خیابان ها توزیع کردید؟
    نقطه به نقطه آمبولانس گذاشتید؟
    مگر نه آن هم تربت بود و شفا بخش؟
    شفا کجا و آمبولانس کجا؟

    و ای آنکه تجربه ای در تنفس خاک نداری ، می دانی تفاوت من با تو چیست ؟
    من هر گاه که خاک خروار خروار از آسمان ببارد ، با صورتی که با ماسک پوشیده شده است، با سری که تند و تند گیج می رود و گلویی که مدام سرفه می کند، باید سر کلاس تدریس دانشگاهم از عدالت دفاع کنم  و تو آن روز که گرد و غباری ناچیز خدای نکرده قصد کند سری به شهرت بزند ، یک روز قبل و دو روز بعدش را برایت تعطیل می کنند و عمدتاً سه شنبه و چهارشنبه است که بتوانی با توجه به قانون ( بین التعطیلین ، تعطیل) و با احتساب پنجشنبه تا جمعه ، در ویلای شمالت خوب حال کنی؟

    هنوز یادم نرفته است که شهرم 176موشک خورد وگفتند: آفرین مقاوم باش و با اولین موشک هایی که به شهرتو خورد ، جنگ تمام شد.
    پس من با الهام از آن تجربه، در غربت شهرم دعا می کنم که گردی از این غبار به شهر تو برسد تا شاید تو تنفس کنی و مزه اش را بفهمی.  شاید آنگاه گرد و غبار هم مثل جنگ تمام شود.
    علی موجودی



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    یادداشتم در اولین شماره هفته نامه "9 دی" در سال 90
    مرد ایرانی: شوهر شلخته؛ بابای ببو!
    درباره نفوذ انگاره های فمینیستی و تحقیر جایگاه پدر و همسر
    در سریال های طنز ایرانی
    فردریش نیچه گفته بود مدرنیته دوران «زنانگی» است. مردها موجوداتی دست دوم و کم مصرف (اگر نگوییم بی مصرف) اند که جز دست و پاگیری و چلفتگی خاصیتی ندارند. دوران زنانگی یا زن زدگی زمان ورود زنان به عرصه قدرت طلبی و اظهار وجود است. دورانی که تعاریف جدیدی از جنسیت ارائه می شود.
    فهم تکاپوی روشنفکران در تحقیر مرد و مردانگی و تقدیس زن و زنانگی فراتر از چند مقاله در تقبیح فمینیسم است. چه آنکه در حاشیه تقبیح فمینیسم هم شاهد رفتاری فمینیستی زنان و مردان به اصطلاح ضد فمینیسم هستیم. از همه تاسف بارتر رفتار گیج کننده رسانه ملی در پایدار کردن تصویر غربی ضد اسلامی از زن و زنانگی و تحقیر مرد است. اتفاقی که تقریبا در تمام سریال های ایرانی می توان رد پایی از آن یافت. این رخداد مخرب حتی در سریال هایی که علی‌الظاهر برای نهادینه کردن یک انگاره فرهنگی یا با هدفی تبلیغاتی ساخته می شوند هم دیده می شود. به عبارت دیگر رسانه در بسیاری از اوقات برای درست کردن ابرو، چشم فرهنگ را از جای در می آورد.
    اما این اتفاق در مجموعه های طنز به شکل کاملا آشکار قابل اشاره است و یا شاید بتوان گفت به سوژه اصلی طنزپردازان تلویزیونی بدل شده است. زنان در مجموعه های ایرانی همسران فداکار و مادران دلسوزی هستند که اغلب قربانی حماقت ها و ساده لوحی های همسران بی خاصیت خود می شوند. مردها اغلب یا «خواب آلوهای دست و پا چلفت»ی هستند که از زیر کار در می روند و یا «خپلوهای خوشگذران»ی هستند که نسبت به همه چیز و همه کس بی تعهدند. فرزندان در این میانه تحت تاثیر مادرند و می آموزند که باید «بابای ببو» ی خود را درمواقع خاص نصیحت و یا به رفتارهای سبک او عادت کنند.
    در سریال «بچه ها نگاه می کنند»، مجموعه طنز نوروزی شبکه دو سیما، شش مرد سبک عقل و دست و پا چلفتی در خانه ای که ترکیبی از خانواده های به هم ریخته، شلخته و نامتعادل است، در هماوردی با زنان تحصیلکرده و اهل فکر شکست می خورند و شکستهای پی درپی آنها دستمایه خنده مخاطبین می شود. سریال «موج و صخره» مجموعه طنز نوروزی شبکه تهران و «راه در رو» مجموعه ظنز نوروزی شبکه سه سیما نیز همین روابط سرشار از لودگی را در تحقیر مرد و ترجیح فکر، چیره دستی و تشخیص زنان در خود دارد. در تمام این سریال ها فرزندان رها شده در خانواده فقط به فکر و دوراندیشی مادران اتکا دارند و پدرانی خوب دیده می شوند که فرمانبری از زنان را به خوبی آموخته باشند. مردان «زن ذلیل» در پاره ای اوقات دستمایه طنز و هجو و خنده مخاطبین است و در پاره ای اوقات نشانی از روشنفکری و همراهی با عرف و آمد روز دنیا.
    «محبت مرد در برابر اطاعت زن» صدها سال قاعده طلایی حفظ چهارچوبهای خانوادگی بوده است و خانواده ایرانی نماد این تعادل و قاعده هنری به حساب می آمد. مردان همسران خود را دوست دارند و خود را به تامین «آسایش» خانواده متعهد می دانند، از طرفی زنان اتکا و اعتماد به مرد را می آموزند و کانون تولید آرامش خانواده اند. این خلاصه تمام آن چیزی است که در تعالیم دینی و سنتی خود آموخته ایم. تمام مطالعات معاصر در بررسی روابط میان زن و مرد نشان می دهد که تضعیف مرد و تحقیر او نه تنها به رضایت زن نیانجامیده که حتی مقدمه ای برای جدایی و درگیری های روانی را فراهم آورده است. پدران و همسران ضعیف النفس به عنوان الگوی ارائه شده در مجموعه های تلویزیونی، از بین بردن تنها الگوی قابل دسترس کودکان است.
    بر اساس تحقیقات جرم شناختی همچنین ثابت شده است که حضور موثر پدر به عنوان عامل نظارتی در خانواده یکی از موجبات کاهش تمایل جوانان به بزه کاری است و از طرفی بیش از 60 درصد مرتکبان جرایم سنگین نظیر تجاوز به عنف، نوجوانی و جوانی خود را بدون پدر سپری کرده اند.*
    از طرفی در خانواده با خنثی کردن اثر محوری مرد و متزلزل کردن جایگاه او، بی تعهدی به همسر افزایش می یابد. تحقیقات نشان می دهد بسیاری از مردان برای تسکین ناراحتی های ناشی از تحقیر به سمت زنان دیگر سوق پیدا می کنند. مردانی که کمتر از همسرانشان درآمد دارند 5 برابر بیشتر به سمت ارتباط با زنان دیگر گرایش دارند و از طرفی زنانی که به همسرانشان وابستگی مالی د ارند، تا 75 درصد بیشتر از زنان مستقل به خانواده و همسرشان وفادار می مانند.
    متاسفانه مجموعه های تلویزیونی در این خصوص وضعیت نگران کننده ای دارند. می توان گفت حتی اگر رسانه ملی اراده کرده بود که انگاره های فمینیستی را رواج دهد هم نتیجه چیزی جز این نبود. مدیران رسانه ملی باید با جدیت بیشتر سوژه های خانوادگی را در انواع آن از جمله طنز مورد نظارت قرار دهند. به نظر می رسد اکنون بیش از همه نیاز داریم ارتباط مستقیم اعتماد و اطاعت زنان از همسران با سلامت روابط میان فردی به تصویر کشیده شود و از طرفی استقلال طلبی و قدرت طلبی خودخواهانه زنان مورد انتقاد قرار گیرد. مسئولان رسانه همچنین باید مراقب باشند که اشتباها رشد زنان در ایران پس از انقلاب را با جدایی آنها از خانواده و حضور استقلال طلبانه شان در اجتماع به تصویر نکشند. این اتفاقی است که متاسفانه در برخی مجموعه های تبلیغاتی رسانه ملی رخ داده است. بطور مثال از سریال «فاکتور هشت» که چندی پیش با هدف به تصویر کشیدن خودباوری و اعتماد به نفس ملی و رشد علمی ایران به نمایش درآمد، شخصیت اول داستان بانوی محقق و فرهیخته ای بود که با زیر پا گذاشتن سنت های مالوف خانوادگی در ایران پرشسهای بزرگی را بوجود می آورد.
    سال هاست که مقام معظم رهبری مسئولان صداوسیما را به اهمیت و حساسیت حفظ بنیان های خانواده سفارش می کنند. ایشان حتی در خصوص اثر روانی بازتاب درگیری های خانوادگی در تلویزیون هشدار جدی داده اند. از آن گذشته مقوله حراست از ارزشهای خانوادگی و کارکردهای سنتی آن یکی از محورهای چهارگانه و ماموریتهای اصلی مورد اشاره در حکم تمدید شده رئیس سازمان صداوسیماست.

    * از مقاله "مردان در محاق زنان" از شماره سوم فصلنامه سمات پاییز89

    ******************************

    یاد و خاطره استاد آزاده اندیشه و هنر، شهید سید مرتضی آوینی گرامی باد.

    می دانم که در دنیا و آخرت به کمتر کسی چون او مدیون ام...

    نثار روح آسمانی اش صلوات و فاتحه ای هدیه کنید.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    سریال پایتخت»
    90/1/14 12:33 ص

    فقط حواس پرت ها نماز می خوانند!

    نقدی بر بازنمایی «نماز» در سریال پایتخت،

    مجموعه طنز نوروزی شبکه یک سیما

    من هم مثل کارگردان سریال «پایتخت»، این سریال را واجد ویژگی ها قابل اعتنایی در معرفی خانواده ای پاک، سالم صمیمی و صادق می دانم. «پایتخت»، برخلاف بسیاری دیگر از سریال های خانوادگی مولفه های برتری در معرفی زیبایی های خانواده ی ایرانی دارد و در مقابل درام های اعصاب خورد کن ایرانی که پر است از غرولندهای خاله زنکی، گرم و دوست داشتنی است.به این فکر کن که لابلای مجموعه های پر از توهین و لودگی که به نام طنز به خورد ملت داده می شود، صحنه ای را می بینی که پسری با عشق پاهای پدر پیر و پر از دردسرش را می شورد یا از اینکه دخترها و همسرش خواب راحتی دارند پر از نشاط و آرامش می شود... این همان حسی است که هنر متعهد است تا به مخاطبانش منتقل کند.  از همه چیز بگذرم... از اینکه می توانم در تلویزیون ایران سریالی ایرانی را با خانواده بنشینم و تماشا کنم و کلی هم بخندم، باید خیلی خوشحال باشم!
    این یادداشت به همه جزئیات نمی پردازد، فقط اشاره ایست به یک اتفاق نامناسب در این سریال؛ از جمله این یادداشت فعلا در دعوای بین اینکه لهجه سریال متضمن تحقیر یا توهین مازندرانی هاست، موضعی ندارد؛ هرچند خودم موضعی دارم.
    در شماره اول هفته نامه 9 دی که شنبه 20 فروردین منتشر می شود می توانید مقالات و یادداشت های بیشتری در اینباره ببینید... ان شاءالله

    اما...

    تصویر سازی نامناسب از متدینین یکی از نکاتی است که اتفاقا مورد تذکر جدی منشور برنامه سازی در صدا و سیما بوده است. با این وجود توهین به چادر و یا مردان دارای محاسن بارها و بارها در سریال ها و تله فیلم های ایرانی رخ داده است. چادری ها یا ریشوها در قاب رسانه ملی یا به شغل های پایین دستی و حاشیه ای مشغولند،یا آرایش آدم های دسته چندم و عقب افتاده از زمانه است یا مخصوص دوران بیچارگی و فلاکت است و یا سالخوردگان و از پا افتادگان.

     از طرفی علیرغم دغدغه های مستمر در خصوص تبلیغ نماز و مناسک دینی در رسانه ملی، همچنان شخصیت های موثر و دست اول قصه های تلویزیونی زندگیی بدون صبغه دینی دارند و به ندرت اثری از تقید آنها به شرعیات، بویژه نماز دیده می شود. از آن فاجعه بارتر اینکه تلویزیون هرگاه خواسته سراغ نمایش نمایشی نماز برود دست به دامن مادربزرگ های زمین گیر رفته است که فارغ از همه دنیا روی سجاده های پر از گل یاس شان می نشینند و برای فرزندان ناخلفشان دعا می کنند!

    این بار و در سریال «پایتخت» نوبت تمسخر نمازخوان ها بود. اینبار هم که سیروس مقدم می خواست حرفی از نماز در سریالش باشد آنرا به پیرمردی حواس پرت، عقب افتاده و بدریخت نسبت داد. پدر قصه پایتخت تنها کسی بود که نگران قضا شدن نمازش بود و دیگران همواره از اینکه او باید نمازش را در بدترین وضعیت می خواند کلافه بودند. «بابا پنجعلی» پیرمردی مبتلا به آلزایمر بود که دو نگرانی بیشتر نداشت: اول اینکه ناهار نخورده است و دوم اینکه نماز نخوانده است! نمازخواندن این شخصیت پرت از مرحله همیشه مایه دردسر بود و بطور آشکاری خلاف جریان جاری قصه به نمایش در میآمد.

     در این سریال هم در ادامه مجموعه های تلویزیونی و تله فیلم های محصول سیما فیلم، نماز خصلتی مربوط به گذشتگان است و حداکثر ممکن است دعای پس از آن در مواردی برای فرزندان یا نوه های جوان تر این از دنیا عقب افتاده ها، به درد بخورد.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]

    جهت اطلاع»
    89/12/15 1:27 ص

    سلام

    جهت اطلاع:

    آی دی من (هم در آدرس جی میل و هم یاهو) هک شده، لذا لطفا نه به آن آدرسها چیزی بفرستید و نه به پاسخ ها اعتماد کنید... تا اطلاع ثانوی

    عجب مردم آزار هایی پیدا میشن!

    زمان: شنبه ?? اسفند ??



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   31   32   33   34   35   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی