سفارش تبلیغ
صبا ویژن







به نام خداوند رحمتگر مهربان

شناخت و معارف و احادیث از 

حضرت فاطمه((سلام خدا بر او باد)) 

نام‏های حضرت فاطمه (س)

رسول اکرم((درود خدا بر او و خاندان او باد)):

دخترم به این دلیل فاطمه نامیده شده است که خداوند عز و جل، او و دوستدارانش را از آتش (دوزخ)به دور داشته است   .

أمالی الطوسی : 300  

امام صادق علیه السلام : فاطمه علیها السلام، در نزدخداوند عز و جل نُه اسم دارد : فاطمه ، صدّیقه ، مبارکه ، طاهره ، زکیّه ، رضیّه ، مرضیّه ، مُحدَّثه ، و زهراء   .

أمالی الصدوق : 474 / 18   .

عماره : از حضرت امام صادق علیه السلام پرسیدم چرا فاطمه را زهراء (درخشان) نامیده اند ؟ فرمود : چون وقتى در محرابش به نماز مى ایستاد ، نور او براى اهل آسمان چنان مى درخشید که نور ستارگان براى اهل زمین مى درخشد   .

معانی الاخبار :64 / 15   .

فاطمه پاره تن پیامبر

ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    همه چیز عادی است. قطارهای مترو بی وقفه مردم را جابجا می کنند. ساختمانها یکی پس از دیگری راه آسمان را در پیش می گیرند و هر روز مزونی تازه از دل مدرنیته سر بیرون می آورد.

    نمی دانم رهگذران خیابانهای زیبا و آرام این کلانشهر پر ماجرا روزهای گذشته را بیاد دارند یا خیر. آن روزهایی که هیچ چیز عادی نبود. قطارها در بدرقه احساس مادرانی شیردل بسوی اندیمشک و اهواز حرکت می کردند و آسمان در نزدیکی زمین بیتوته کرده بود. گویی این شهر بزرگ آن روزها را بیاد ندارد. روزهایی که رنگ خاکی لباس رزمندگان، آبروی این شهر بود.

    یادش بخیر! آن روزها در شهرمان فرهنگسرا نداشتیم اما کسی دلش به فرهنگهای وارداتی خوش نبود. آن روزها در شهرمان پارک آب و آتش نداشتیم اما سرداران! خود را به آب و آتش می زدند تا حرف امام روی زمین نماند.

    یادش بخیر! آن روزها تلویزیون های سیاه و سفید ما « ای لشگر صاحب زمان » پخش می کرد و روی دفترهای مشقمان نوشته بود تعلیم و تعلم عبادت است. در خیابان جمهوری خبری ار تابلوهای عریض تبلیغاتی نبود و مسیر انقلاب تا امام حسین (ع) همیشه باز بود.

    اینجا تهران است. شهر تلویزیون های مدرن. شهر گیرنده های امواج مهاجم. اینروزها در خیابان جمهوری همه بدنبال عرضه خود هستند و کسی پسوند اسلامی آن را بیاد ندارد. اینجا تهران است. شهر برج های بلند و خیابان های زیبا.

    اینروزها در تهران برج میلاد ساخته اند تا اقشار آسیب پذیر! یادشان باشد سر برج باید کلی قسط بپردازند. سرداران دیروز، سردمداران امروز بالندگی شهر هستند با این تفاوت که لباسهای خاکیشان را سالهاست که شسته اند.

    راستی چند صباحی است در شهر باغ موزه دفاع مقدس هم داریم. محلی برای انتقال فرهنگ دفاع به نسلهای آینده. هر چند در آن خبری از بسیجیان نیست اما همه بسیج شده اند تا در کارنامه خود سهمی از این باغ و بستان داشته باشند.

    یادش بخیر! نوروز امسال چند روزی میهمان بغضهای شلمچه بودیم. آنجا خبری از روسری های عقب رفته نبود. در آنجا خاله ها و عموها برای تربیت کودکان حرکات موزون اجرا نمی کردند. خاک رنگی از عشق داشت و آفتاب با همه مهربان بود.

    کاشکی در شلمچه می ماندم، بغض من وا نمی شود در شهر
    زان همه شور و حال و سرمستی، هیچ پیدا نمی شود در شهر

    کاش شهر ما هم شبیه شلمچه بود. کاش در طراحی ایستگاههای مترو جایی هم برای اقامه نماز در نظر گرفته می شد. کاش بوستان های شهر ستاد امر به معروف و نهی از منکر داشت. کاش می شد در خیابانهای تهران هم به خدا رسید.

    لهجه شهر را نمی فهمم، شهر با من سخن نمی گوید
    گفتگوها چقدر کمرنگند، کسی از درد من نمی گوید

    تهران باشد برای پارتی های شبانه و قرارهای فیس بوکی! برای مانتوهای کوتاه و تی شرتهای بدن نما! شلمچه هم باشد برای ما. کاش می شد شلمچه را به تعداد شهرهایمان تکثیر کنیم. کاش می شد نهاد ریاست جمهوری را با خاک شلمچه بسازیم. کاش می شد ...

    دوست دارم دوباره برگردم روی آن خاکهای عشق اندود 
    معصیت می چکد ز بام غروب، پیش این مردم گناه آلود

    دل من تنگ می شود اینجا، ای شلمچه مرا، مرا دریاب
    یا ز طوفان شب رهایی ده، شهر من را که می رود در خواب

    شلمچه! صدایم را می شنوی؟ اینجا کسی حرف مرا نمی فهمد. همه بدنبال ستایش و ثریا هستند و کسی نشانی آسایشگاه ثارالله(ع) را نمی شناسد. شلمچه! اینجا ما خیابان خرمشهر هم داریم اما همه آپادانا صدایش می کنند.

    شلمچه! نگران ما نباش. ما در شهرمان بهشت حضرت زهرا (س) داریم. ساکنینش را تو خوب می شناسی. محمد بروجردی، مصطفی چمران، حسن باقری، سید مرتضی آوینی، صیاد شیرازی و صدها پرستوی عاشق که راضی و مطمئن در دل آن آرمیده اند. شلمچه! نگران ما نباش. ما در شهرمان امام هم داریم. امامی از جنس فقاهت و عدالت. خنده هایش بوی خمینی(ره) می دهد و چشمانش اقیانوس آرامش و دلگرمی است. شلمچه! تمام دلخوشی ما امام خامنه ای است. تا او هست تو نگران ما نباش...

    کسی از خود چرا نمی پرسد، چیست این استخوان ترکیده
    نقش بند کدام خاطره است، این به قنداق زخم پیچیده
    من به شوق تو آمدم مادر، بس که در خاک جستجو کردی
    روز و شب در قنوت و سجده خود، بازگشت من آرزو کردی
    مادر! آنجا ولی چه حالی داشت، بچه ها در زمان رها بودند
    منتشر در خیال گرم زمین، در دل کهکشان رها بودند
    چون شب حمله، هر شب آن وادی، میزبان حضور زهرا(س) بود
    کربلا تا شلمچه نبض زمین، بی قرار عبور زهرا(س) بود

    نوشته برادر گرامی حمید بنا(+++++++)



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    سیدمرتضی آوینی، صبح روز بیستم فروردین سال 1372 به‌شهادت رسید. این تاریخ به‌عنوان روز شهادتش ثبت شد و هر سال در همان روز برایش بزرگداشت سالیانه برگزار شد.

    چند سال پیش روز بیستم فروردین را روز انرژی هسته‌ای نام‌گذاری کردند. ازآن به‌بعد در این روز، عده‌ای درباره‌ اهمیت انرژی هسته‌ای صحبت می‌کنند.

    امسال، از وقتی که تقویم‌های رسمی منتشر شد، دیدم روز شهادت سیدمرتضی آوینی را از بیستم فروردین برداشته‌اند و برده‌اند گذاشته‌اند توی روز بیست‌ویکم فروردین. به‌نظر می‌رسد کسانی صلاح دانسته‌اند روز بیستم فروردین خالی از مناسبت دیگری باشد و به همین دلیل پیش خودشان فکرکرده‌اند حالا چه تفاوتی دارد، از این به‌بعد می‌گوییم آوینی در روز بیست‌ویکم فروردین شهید شده نه بیستم فروردین.واقعاً هم چه فرقی می‌کند؟ کسانی که همیشه صلاح ما را بهتر از خودمان می‌دانند سال‌هاست آوینی متفکر را برداشته‌اند و به‌‌جایش یک آوینی تبلیغات‌چی گذاشته‌اند. آوینی پیشرو را برداشته‌اند و به‌جایش یک آوینی متحجر گذاشته‌اند. آوینی اهل گفت‌وگو را برداشته‌اند و به‌جایش یک آوینی چماق‌به‌دست گذاشته‌اند. آوینی معترض به وضع موجود را برداشته‌اند وبه‌جایش یک آوینی خوشنود و سر به‌راه گذاشته‌اند. آوینی نواندیش رابرداشته‌اند و به‌جایش یک «پوستر» گذاشته‌اند که بشود از دور و «به‌طورکلی» قربان‌صدقه‌ صورت و صوت محزونش رفت.این دلسوزان آشنا با «صلاح» و «مصلحت» سال‌هاست آوینی را از عرصه‌ فرهنگ برداشته‌اند و گذاشته‌اند توی ویترین سیاست. بنابراین حالا هم صلاح می‌دانند برنامه‌ها را جفت‌وجور کنند، مناسبت‌ها را «تنظیم» کنند تا بتوانند همه چیز را خیلی قشنگ و تمیز بچینند کنار هم. چه اهمیتی دارد که طبق ثبت تاریخی، یک نفر در روز بیستم فروردین شهید شده باشد نه بیست‌ویکم؟ و چه اهمیتی دارد که او چیز دیگری گفته باشد و نوشته باشد،اما در ویژه‌برنامه‌ها و مجالس بزرگداشتش چیزهای دیگری از او نقل شود؟

    همین شکل «تنظیم‌شده» آوینی بهتر از شکل قبلی است. قابل مصرف‌تر است.قابل استفاده‌تر است. قابل توصیه‌تر است.

    من این آوینی را که در روز بیست‌ویکم فروردین به‌شهادت رسیده نمی‌شناسم.من بعد از نوزده سال، امسال هم برای آن آوینی که در روز بیستم فروردین به‌شهادت رسید سوگواری خواهم کرد.

    در کودکی، همیشه این سئوال را داشتم که چرا تاریخ درگذشت یا تولد شخصیت‌های مشهور تاریخی متفاوت نقل شده. در نوجوانی این سئوال را داشتم که چرا خصلت‌ها و اعتقادات شخصیت‌های مشهور تاریخی به شکل‌های متفاوت ثبت و ضبط شده. امروز پاسخ هر دو سئوال را می‌دانم. امروز نگران آینده‌ام وقضاوتی که تاریخ درباره‌ امروز خواهد کرد.

     



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    وقتی خدا کتیبه ماتم درست کرد
    از فاطمیه رزق محرم درست کرد
    با اشک در عزای تو تسنیم و سلسبیل
    با گریه بر حسین تو زمزم درست کرد
    با ریشه های چادر پر وصله ی شما
    از خود به خلق رشته محکم درست کرد
    اول بنا نداشت فلک این چنین شود
    اما به احترام شما خم درست کرد
    از گرد پشت پای توکل وجود را
    حور و پری فرشته و آدم درست کرد
    تنها نه کرسی و قلم و عرش و فهم هم
    ارواح انبیاء معظم درست کرد
    شرح همان روایت لولاک واضح است
    این که تو را نگینی خاتم درست کرد

    اَلسَّلامُ عَلَیکِ یا مُمتَحَنَةُ امتَحَنَکِ الَّذی خَلَقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امتَحَنَکِ صابِرَةًاَنَالَکِ مُصَدِّقٌ صابِرٌ عَلی ما اَتی بِهِ اَبُوکِ وَ وَصِیُّهُ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِما وَاَنَا اَسئَلُکِ اِن کُنتُ صَدَّقتُکِ اِلّا اَلحَقتِنی بِتَصد یقی لَهُما لَتُسَرَّ نَفسی فَاشهَدی اَنّی ظاهِرٌ بِوَلایَتِک وَ وِلایَة الِ بَیِتکِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم اَجمَعین

    و کدامین صفت زیباست که درحد وجود پر برکت تو باشد ای سید نساء عالم ای فخر آسمانها و زمینو ای والا ترین در مقام در نزد پرو دگارعالم

    وقتی می شنویم که خداوند به پیامبر اش فرمودکه اگر به خاطر فاطمه نبود تو و علی را هم خلق نمی کردم.
    تو را ای در دانه باغ نبوت به عظمت روح بلندت پیدا می کنم

    ای مروارید تسبیح پروردگار ای شمع پر نور هدایت زنان بهشتی برایم از درد هایت بگو از غصب حق مشروع ات و ازدردی که به خاطر مسمار در و فشار در و دیوار وبد تر از همه دیدن دستان بسته حقیقت (ولی الله) در کوچه ها بگومادر .

    بگو تا همیشه از غم عروج نا به هنگام ات سیه بر تن کنم و گلایه هایم را در فراق تو با زمین و آسمان مدینه بگویم

    ای مادر عزیزم از روزی بگو که طفلان ات بر دور شمع و جودت پروانه سان می سوختند و بر این سوختن باکی نداشتند.
    نمی دانم در آن دمی که به روی صورت زیبا ترین گل جهان پوشیده شدغنچه گل تو چگونه باور می کرد و چگونه حالی داشت .

    ولی خوب می دانم که سرغنچه به روی نعش گل برای همیشه خم ماند.ای شافی محشر و ای دیباچه همه اسرار آفرینش چگونه تحمل کنم داستان هجرانت را

    و چگونه بشنوم صدایت را که از فرا سوی زمان ندا در می دهد که ای مردم ولایت را تنها مگذارید که من خود شهید را ولایتم .
    ای مادر خوبم با این گره ای که به پنجره نامت می زنم برای همیشه تو را به خانه دلم می خوانم
    و برای همیشه تو را و نام پاکت را از بر می کنم.و کجاست آن فرزند خلف تو ؟ او که خواهد آمد و همه باطل با آمدنش خواهند نابود شد
    می نشینم به در دروازه انتظاربرای روزی که اوخواهد آمد همه جا را آب و جارو می نمایم پس چه وقت خواهد آمد؟

    مادرم برای تمام دعا هایم از دهانت یک آمین می خوام


     ای مسیحای علی اعجاز کن
    مشکل مشکل گشا را باز کن
    ای کتاب عشق من بسته مشو
    مثل ِ مردم؛ از علی خسته مشو

     ای تمام عشق بانوی علی* لرزه افتاده به زانوی علی *خانه را عاری ز خوشحالی مکن* یار من پشت مرا خالی مکن *میروی ای بحر اسمت را عروس *جای من لبهای محسن را ببوس* فاطمه چشمان خود

    فاطمه چشمان خود را باز کرد* با زبان دل سخن آغاز کرد* ای همیشه همنشین فاطمه* ای امیرالمومنین فاطمه *ای غمها را عسل کردی علی

    گو چرا زانو بغل کردی علی* آن که باید اینچنین باشد منم* دل غمین شرم گین باشد منم *خواستم یاری کنم اما نشد* ریسمان



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]

    یه روز بابت یک موضوع باید وقت می گذروندم یعنی منتظر کسی بودم که چشمم به یک اسباب بازی فروشی افتاد .
    از اونجایی که بررسی این حوزه برام مهم بود گفتم برم و سری به محصولاتی بزنم که رفیق صمیمی بچه های این کشور خواهند بود .
    غافلگیر نشدم چون تقریباً همون چیزهایی که فکر می کردم رو مشاهده کردم و کمی هم البته گرد غم رو دلم نشست

    طبق معمول عروسک های باربی یا مشابهاتش ، عروسک های هری پاتر ، اسپایدر من ، بن 10 و ...
                                              http://www.ben10-oyunlari.com/files/image/gben10.jpg

                                   http://mobarez.persiangig.com/ax/koodak/DSC00967.jpg

    و البته تعدادی هم بازی های فکری که انصافاً آدم رو وسوسه می کنه تا اونها رو آزمایش کنه . اما عروسک ها کمی من رو در فکر فرو برد . از صاحب مغازه اجازه گرفتم تا از یکی دوتا از اونها عکس بگیرم تا مطلبی در این مورد بنویسم . پس توجه شما رو به اون جلب می کنم .


    تزریق هدف با چه هنری ؟

    هدف سازندگان این محصولات در بند  بعد اشاره خواهد شد . اما این هدف به نظر شما با چه هنری به مقصد خواهد رسید ؟
    به نظر می آید یکی از راه ها دوست شدن ، رفاقت و یک فاکتور دیگر به نام اسطوره شدن و قهرمان شدن است.

    کودک و نوجوان در یک فیلم ، بازی کامپیوتری یا انیمیشن، با یک شخصیت آشنا می شود با او همه جا همراه می شود ، با او دوست و رفیق می شود ، همراه غم و غصه های آن می رود و با آن به هدف خود ( موفیت در داستان یا ماجرا ) می رسد . وقتی آن شخصیت به بهانه ای با کودک یا نوجوان نباشد ( یا در دست نباشد ) ، فرد به دنبال آن می گردد در پوسترها ، عروسک ها ، برچسب ها ، روی دفتر ، کیف و ...
    آن شخصیت همه جا همراه فرد خواهد بود ، و آن فرد دوست دارد بشود مثل آن شخصیت .

    این الگوها چه ارمغانی دارد ؟
    حالا بعضی وقتها آن شخصیت می تواند در شرایط زندگی فرد پیاده شود ، بعضی وقتها هم این قابلیت را ندارد . اما فرد با آن شخصیت خود را مشغول ساخته و الگو انتخاب کرده . الگویی که حداقل دستاورد آن بی دستاوردی است
    انتخاب الگویی که بدون دستاورد است!

    در مورد تاثیرات این اسباب بازی ها( که از اسطوره هایی نشأت می گیرد ) بحث ، فراوان است . از تزریق فرهنگ در الگوهای لباس بعضی وقتها خشونت و بی هویتی و خالی ساختن از فرهنگ بومی و ( بی انصافی هم نباشد ) شاید بعضی وقتها هم کمک به دیگران یا کمک به مظلوم و بعضی وقتها هم بسته تو خالی مشغول کننده ... اما به هر حال خوش به حال آنها که توانستند با محصولاتشان در دل کودکان و نوجوانان ما جا باز کنند . باید به هنر و زحمت آنها دست مریزاد گفت .

    هدف غرب
    درست است که هدف و زیربنای آنها به قول ماکس وبر، اقتصاد است و فرهنگ، رو بنا اما آنها با این هدف هم زیربنا را تقویت کردند ( قدرت مالی ) و هم روبنا را ( فرهنگ ) نشر دادند . که باید به آنها آفرین گفت چون  برای این هدف زحمت کشیدند .

                       http://mobarez.persiangig.com/ax/koodak/Barbie_as_Rapunzel-Optimized-3.jpg    http://mobarez.persiangig.com/ax/koodak/hp_wallpaper_10_1024x819.jpg
    انیمیشن ها و کارتون هاو فیلم های استثنایی از نظر تنوع موضوع و تنوع شخصیت ، جلوه های ویژه ، تنوع محیطی ، جذابیت ، هیجان و ... با شخصیت هایی چون هری پاتر ها ، بتمن ها ، اسپایدر من ها ، باربی ها و ... که می شود قهرمان های کودکان و نوجوانان سراسر جهان .
    این تحسین ندارد ؟

    ما چه کردیم ؟

    در کشور ما به اصطلاح مغزهای فرهنگی کشور به گوشه ای از این داستان پی بردند که اسباب بازی می تواند برای کودک الگوساز باشد و این بعد از آن بود که باربی به بازار ما آمد .
    ارگانی نیمه دولتی سراسیمه و بدون پشتوانه ی  مهندسی شده، عروسک های دارا و سارا را با لباسها ، و حالت های مختلف ، وزنی سنگین ، قیمتی گران و غریبه با مخاطبین ( و ساخت کشور چین ) وارد بازار کرد که به هیچ وجه مورد استقبال واقع نشد .

                    http://vista.ir/include/articles/images/d3491d266953030e581b65b8feb80d95.jpg
    اما به زور هم که شده برچسب ها و تصاویر روی دفاتر و کیف ها و ... در بازار پخش شد . اما آیا مورد اقبال عموم واقع شد ؟
    ما توانستیم !
    این الگو در کشور ما اتفاق افتاد (یعنی ورود به دل کودکان و نوجوانان ) و در انتشار آن نیز ناخواسته موفق بود اما الگویی تربیتی در بر نداشت . البته باز خوب بود که بار منفی نداشت .

    کلاه قرمزی ، زی زی گولو و و شاید نمونه های دیگر .
    این شخصیت ها با بچه ها دوست بودند ، بچه ها با آن ها اخت گرفتند با آنها می خندیدند و با آنها ناراحت می شدند و داستان  های آن را دنبال می کردند .

    http://mobarez.persiangig.com/ax/koodak/13900821738__1586_1740_1586_1740_1711_1608_1604_1608_.jpg            http://mobarez.persiangig.com/ax/koodak/Kolah777.jpg
    وقت آنها تمام شد و کودکان منتظر آنها که بعد از کمی انتظار یا شاید هم همزمان با آنها محصولاتشان هم با آن وارد بازار شد ... و فروش آنها هم با موفقیت خوبی روبرو شد . اما چون سریالی نبود و ادامه نداشت نسل های بعدی با آن الفتی نداشتند و دوباره فراموش شدند .
    اما ما توانستیم این الگو را پیاده کنیم . قهرمان سازی و نشر آن در دل کودکان و نوجوانان .
    چرا سردر گم ؟
    آیا نمی شود دیگر این الگو را پیاده کرد ؟
    با پیشرفت خوبی که در صنعت انیمیشن سازی داشتیم و یکی از بهترین نمونه های آن را ( از نظر کیفی و فنی ) در تهران 1500 هم شاید دیده باشید .
    با فیلمهایی که هدف آنها می تواند هم ساختن قهرمانهای جدید و الگوسازیِ نو بر اساس فرهنگ ایرانی اسلامی و اصلاً استفاده از  قهرمان هایی که کشورمان کم به خود ندیده و زنده کردن آنها . قهرمانانی که با ورود آنها به دل خانواده ها کودک و نوجوان رنگ و بوی ارزش ها را با آن ببیند . کودک و نوجوان آن طور که دوست دارد و با ادبیات خودش پوشش مناسب را قبول کند ، طعم زیبای دین را بچشد ، آداب اجتماعی ، کمک به هم نوعان و ... و در کل همان صراط مستقیم .
    با ساختن همان برنامه های عروسکی که خواسته کودکان است فاکتورهایی را هنرمندانه در شخصیت ها بگنجانیم و الگو بسازیم . الگویی جذاب ، الگویی تاثیر گذار در زندگی اجتماعی ، الگویی تربیتی ، اعتقادی و ...
    وقتی این الگو ساخته شد و در دل بچه های ما جا باز کرد دیگر لازم نیست که ما بخواهیم در جهت نشر آن و تولید محصولات قدم برداریم .
    مطمئناً آن زمان افراد زیادی هستند که صرفاً به خاطر جنبه های مالی(و به خاطر تشنگی کودکان و نوجوانان به این محصولات ) دست به پخش و نشر آن الگو ها بزنند .

    سید مهدی پیشنمازی



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :سادات علوی::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   41   42   43   44   45   >>   >
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی