رئیس جمهور ایالات کثیف متحده با وقاحت تمام
دهان نجس اش را باز می کند و رسمآ از حمله اتمی سخن می گوید. مرتیکه
روسیاه! هنوز فرق سخن سیاسی زدن و عربده کشی به سبک محله هارلم نیویورک را
یاد نگرفته برای ما دُم در آورده. احتمالآ به یاد اجدادش در آفریقا افتاده
که باکومبا باکومبا کنان به طرف میمون ها سنگ پرتاب می کردند تا برایشان
نارگیل پرتاب کنند. گرچه بعید می دانم همان جربزه و جسارت اجدادش را هم
داشته باشد. ابله تر از این مردک روسیاه آن نهادی است که جایزه صلح می دهد
به چنین حیوانی. البته حیواناتی چون اوباما را خیلی هم نباید مقصر دانست.
اینگونه حیوانات در ساختارهای کثیف مدرنیته و عقلانیت ابزاری به این شکل
پرورش یافته اند. غایت تمدن و پیشرفت و مدرنیته غربی پس از گذشت پنج سده از
دوران نوزایی رسیدن به همین نقطه بود که حیوانی چون اوباما پرورش پیدا کند
و رسمآ با بمب اتم دیگران را تهدید به نابودی کند.

احتمالآ ملائکه الهی پیدایش حیواناتی چون اوباما را پیش
بینی کرده بودند که در بدو آفرینش در سجده کردن به انسان تردید داشتند.*

---------------------------------------------------------------------------------

*قالوا اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک
الدما؟ و فرشتگان به خدا گفتند که آیا موجودی را در زمین قرار میدهی که در
آن فساد و خونریزی کند؟ (سوره بقره آیه 30)



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    زندگی در جهان فرهنگ و ضرورت توجه به عرصه های سخن

    زیست شناسی به مثابه علمی که خود را واجد
    صلاحیت در تعریف مفهوم زیستن می داند چهار خصلت عمده  برای موجود زنده
    قائل است : تغذیه، تنفس، رشد و نمو و تولید مثل. آب و خاک گرچه در
    پارادایم های غالب زیست شناسی، موجود زنده تلقی نمی شوند ولی امکان زیستن
    را برای موجود زنده فراهم می کنند ( رویکردهای جدید در زیست شناسی همچون
    نظریه گایا کل طبیعت را موجود زنده می داند ) تغذیه و تنفس شامل فرایندهای
    جذب و دفع ماده از محیط و به خدمت در آوردن این فرایندهای جذب و دفع، برای
    رشد و تولیدمثل است. زیستن، مستلزم سازگاری موجود زنده با محیط  زیست است. اما  آدمیزاد، علاوه بر زیستن به معنای زیست
    شناختی، زیست دیگری نیز دارد. زیستن در جهان معانی و نشانه ها. انسان، در
    دو جهان زیست می کند . زیست جهان طبیعت و زیست جهان انسانی. دوگانه (زنده
    ماندن و زندگی کردن) ناشی از همین دوفضایی بودن انسان است. حیوانات و
    گیاهان تمام تلاش شان برای حفظ بقا و زنده ماندن است ولی انسان تنها به
    زنده ماندن راضی نیست بلکه می خواهد زندگی کند.
    زیست شناسی شاید
    بتواند کنش های معطوف به زنده ماندن و رازبقا را در گیاه و حیوان و انسان
    مورد تحلیل قرار دهد اما کنش هایی که معطوف به خواست زندگی کردن است
    نیازمند دانش دیگری است. زیست شناس در مقام فاعل شناسای راز بقا و کنش های
    معطوف به  زنده ماندن است و جامعه شناس به معنای عام در پی تحلیل کنش های
    معطوف به زندگی کردن. تحلیل کنش، چه در رویکردهای کلاسیک و چه در
    رویکردهای متاخر علوم اجتماعی همواره در مرکزیت مباحث جامعه شناختی بوده
    است. علوم انسانی، انسان را در دوجایگاه توامان سوژه و ابژه قرار می دهد.
    انسان قرار است خود را بشناسد از این رو علوم انسانی شکل می گیرد. فوکو در
    تاریخ جنون پیدایش علوم انسانی را تا روی تخت بیمارستان ها ردگیری می کند.
    اگر چرخه آب و خاک و املاح طبیعی در فرایندهای تنفس و تغذیه موجبات رشد و
    تولید مثل را در جریان زیست موجودات فراهم می کنند در
    زیست فرهنگی و اجتماعی این نشانه ها هستند که به گردش در می آیند، جذب می
    شوند، مورد سنتز واقع می شوند، دفع می شوند و موجبات رشد و نمو و تولید و
    بازتولید را فراهم می کنند.

    در دوره کلاسیک علوم اجتماعی، عقل روشنگری، چنان مسحور
     دستاوردهای علوم طبیعی است که متوجه این دو فضایی بودن نمی شود فلذا زیست
    فرهنگی و اجتماعی را نیز با الگوها و روش های علوم طبیعی تحلیل می کند. در
    این دوره تحلیل کنش های معطوف به بقا از تحلیل کنش های معطوف به زیست
    معنایی و نشانه ای جدا نیست. حتی مفاهیمی چون عشق و از خودگذشتگی در
    چارچوب نظری داروینی تحلیل می شود. ایثارگری رزمنده در جنگ از منظر دورکیم
    خودکشی دگرخواهانه ای تلقی می شود که در اثر همبستگی مفرط اجتماعی و برای
    بقای جامعه انجام می شود. عشق، فرایندی تکاملی است که در اثر شیوه های
    نوین معیشت اقتصادی ظهور کرده است. بدینسان مفاهیم والای مرتبط با زیست
    جهان انسانی به مفاهیمی طبیعی و فاقد جهات استعلایی فروکاسته می شوند.
    مارکسیسم و فرویدیسم نیز با زیربنا جلوه دادن سطوح معیشتی و غریزی نقش به
    سزایی در روند سکولاریزه کردن زیست جهان انسان ایفا کرده اند. زیست
    جهان انسانی یا انسانی زیستن امکانی است ورای حیات طبیعی انسان. به همین
    خاطر است که همواره مفهوم فرهنگ در برابر مفهوم طبیعت قد علم می کند. اگر
    قرار باشد انسان، صرفآ به مثابه موجودی طبیعی ابژه  شناخت باشد دیگر
    الزامی به تاسیس علوم انسانی نبود و همان زیست شناسی باید می توانست همه
    کنش های انسانی را مورد تحلیل قرار دهد. به عنوان مثال پرسه زدن در
    پاساژها، گوش کردن به موسیقی، نماز خواندن، تحصیل کردن، لباس خاصی پوشیدن
    و شرکت در انتخابات و راهپیمایی کنش هایی انسانی هستند که نمی توان با
    ارجاع به وجوه طبیعی انسان آنها را تحلیل کرد. شرکت در انتخابات و گوش
    کردن به موسیقی کنشی برای حفظ بقا نیست بلکه کنشی فرهنگی است.
     زندگی در جهان فرهنگ زیستن در عالم معانی و نشانه هاست. زبان به مثابه عام ترین نظام نشانه ای شکل دهنده حیات فرهنگی انسانهاست. هر
    رخدادی قبل از اینکه در عالم واقع رخ دهد در عالم زبان رخ داده است. همه
    سوء تفاهم ها و نزاع ها در عرصه زبان رخ می دهد. اما زبان در سه عرصه
    تولید و بازتولید می شود : عرصه (اجتهاد دینی)، عرصه (هنر و ادبیات) و
    عرصه (فلسفه و علم)
    . گویندگان، نویسندگان، شعرا، مداحان، روحانی
    ها، اساتید دانشگاه، فیلمسازها و حتی خبرنگارها و وبلاگ نویس ها کسانی
    هستند که  در عرصه زبان فعالیت مداومی دارند. البته همه افراد جامعه از
    زبان استفاده می کنند اما غالب افراد جامعه تنها
    مصرف کننده زبان هستند. زبانی که در زندگی روزمره همواره در حال مصرف شدن
    است در عرصه های ادبی و دینی و علمی مورد واسازی و بازتولید قرار می گیرد.
    با این رهیافت می توان نخبگان را افرادی دانست که بیشترین سهم را در تولید
    و بازتولید زبان دارند.
    نخبگان، گفتمان سازی می کنند و عامه مردم
    ذیل گفتمان های ایجاد شده زبان را به کار می گیرند. برای تحلیل عمیق
    رخدادهای سیاسی و اجتماعی اولآ به جای ابعاد طبیعی و حیوانی انسان می
    بایست به سراغ ابعاد فرهنگی و نشانه ای رفت و در مرحله دوم باید
    تولیدکنندگان فرهنگی و مصارف فرهنگی را مورد تحلیل محتوا و تحلیل گفتمان
    قرار داد. روزنامه ها، صداوسیما، ماهواره، فضای مجازی، سینما، رمان ها،
    کتب درسی و نظری دانشگاهی و همه رسانه ها و افراد صاحب تریبون میادین
    تولیدات زبانی هستند. اینها هستند که مفاهیم جدید می سازند و مفاهیم کهنه
    را دائمآ بازتعریف می کنند. به عنوان مثال مفاهیمی چون اسلام، استقلال،
    آزادی، جمهوری، پیشرفت، عدالت، دیکتاتوری، مبارزه، دال های شناوری هستند
    که در گفتمان های گوناگون مدلول های متفاوتی دارند. به عنوان مثال هم
    جریان انحرافی موسوم به سبز با دیکتاتوری مخالف است و هم جریان متعلق به
    جبهه انقلاب اما هرکدام از اینها مدلول دیکتاتوری را در نقطه ای متفاوت
    نشان می دهد.

    حال می توان این سوال را پرسید
    که در سه دهه پس از انقلاب سه عرصه دین و علم و ادبیات چه نسبتی با گفتمان
    اسلام ناب و اسلام انقلابی امام خمینی داشته اند؟ البته نگارنده با خوش
    بینی مفرط حضور مردم پس از جریان انقلاب و دفاع مقدس در عرصه های انتخابات
    و راهپیمایی ها را نشانه زنده بودن گفتمان انقلاب می داند چرا که با همه
    کاستی ها هنوز هستند روزنامه نگاران و فیلمسازان و روشنفکران متعهدی که با
    سلاح قلم و هنر از مفاهیم انقلاب اسلامی پاسداری کنند
    اما نمی توان
    منکر شد که در دولت های برآمده پس از جنگ، علی الخصوص دولت اصلاحات عرصه
    های زبانی و هنری و دینی و دانشگاهی در اختیار افراد فاسد و منحرفی افتاد
    که با روزنامه های زنجیره ای و فیلم های متضاد با فرهنگ دینی و ملی گفتمان
    های غربگرایانه و ضد اسلام را در جامعه ترویج دادند و محصولات فرهنگی خود
    را در سبد خریدهای فرهنگی عموم جامعه نفوذ دادند. خوب یا بد فضای جامعه ما
    در اثر ترویج گفتمان های غربزده مبدل به فضایی دوپاره شده است. این
    دوپارگی، در جریانات هشت ماهه سال 88 به صراحت خود را نمایان کرد. دشمنان
    جمهوری اسلامی گرچه شکست سختی خوردند اما به دو هدف خود رسیدند : اول
    اینکه ضرباتی بر پیکر نظام جمهوری اسلامی وارد آوردند، دوم اینکه میزان
    نفوذ گفتمان خود و میزان قدرت حامیان خود را در فتنه اخیر محک زدند و
    تجربیات زیادی برای دشمنی های آینده اندوختند
    . البته جمهوری اسلامی
    نیز پس از سال ها غفلت و کم کاری در عرصه فرهنگ درس های خوبی فرا گرفت.
    جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی شاید قوی ترین حضور خود را در عرصه شعر و
    ادبیات متعهد دارد که رمان های پرفروش و شعرای جریان ساز متعهدی که شعرهای
    پرفروشی نیز دارند شاهدی بر این مدعا هستند.  در عرصه های مطبوعاتی نیز به
    نظر می رسد کاستی ها رو به کاهش است. اما هنوز در فضای سینما و تلویزیون و
    رسانه های تصویری اثر پررنگی از جبهه فرهنگی انقلاب دیده نمی شود. دنیای
    معاصر، دنیای مانیتورهاست. پرده های سینما و مانیتور موبایلها و
    کامپیوترها و از همه فراگیرتر تلویزیون بیشترین تاثیر را بر ذهن جامعه
    دارند. پیر بوردیو در کتاب تلویزیون و سلطه ژورنالیسم به ماجرای جدال دو
    کانال خصوصی تلویزیون یونان و ترکیه بر سر یک جزیره غیرمسکونی اشاره می
    کند که منجر به پیاده کردن نیروی نظامی توسط یونان شد و نزدیک بود جنگی را
    بین دو کشور برپا کند. نمی توان انکار کرد که آتش التهابات پس از خرداد 88
    مستقیمآ توسط مناظرات داغ تلویزیونی آغاز شد گرچه پروژه جنب و جوش سبز،
    قبل از آغاز مناظرات برنامه ریزی های خود را کرده بود و شعار اگر تقلب بشه
    ایران قیامت میشه را سر داده بود. نقش تلویزیون در ادامه ماجرا و پایان
    ماجرا علی الخصوص در 9 دی مشهود بود. مدیریت صدا و سیما اینگونه می
    اندیشید که با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل محمد در ابتدای شروع اخبار
    گفتمان اسلام ناب را بسط می دهد در حالیکه در طی این سال ها همواره به جای
    حضور رزمندگانی چون سعیدقاسمی و فعالان فرهنگی ای چون وحید جلیلی به دعوت
    از هنرپیشه های فاسد سینما می پرداخت تا از زندگی خصوصی خود تعریف کنند. در
    حالیکه بی بی سی فارسی و صدای امریکا شبانه روز از تحلیلگران ضد انقلاب و
    ضد اسلام و ضد ایران دعوت می کند، علیرضا پناهیان و حسن عباسی در صدا و
    سیمای جمهوری اسلامی ممنوع التصویر می شوند.

    از فضای شعر و ادبیات و مطبوعات و تلویزیون که بگذریم
    فضای دانشگاهی ما در قبضه جریانات غربزده است اما از همه عجیب تر سکوت
    حوزویان و روحانیونی است که منبر وعظ و درس دارند. سکوت علما در قبال
    حیثیت جمهوری اسلامی یا ناشی از عدم درک آنها از فضای سیاسی داخل و خارج
    از کشور است و یا به دلیل نفوذ گفتمان های منحرف در بیوت ایشان. جبهه
    فرهنگی انقلاب، هم در دانشگاه و هم در حوزه غریب و مهجور است. انسان در
    جهان معانی و نشانه ها و در یک کلام در جهان فرهنگ زیست می کند. توجه به
    ابعاد صرفآ اقتصادی و معیشتی، تقلیل دادن انسان به انعام و بهائم است. اگر
    موسی (ع) به عنوان معجزه به خواست بنی اسرائیل پیاز و عدس و غذاهای
    رنگارنگ برایشان می آورد معجزه پیامبر خاتم، معجزه ای از جنس زبان است. اگر
    انقلابی با نام اسلام صورت می گیرد پیشاپیش این انقلاب در عرصه های سخن رخ
    داده است. محافظت از این انقلاب نیز در عرصه های زبان و سخن میسر خواهد
    بود.

    --------------------------------------------------------------------

    الهی هب لی کمال الانقطاع الیک / عید نوروز بر همه دوستان مبارک



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    جهان، تا به حال این قدر اقتصادی نبوده است. کاپیتالیسم را اگر سرمایه سالاری ترجمه کنیم باید مکتبی دانست که در ساختن چنین دنیایی موثر بوده است. اگر باعینک سرمایه سالاری پدیده ها را بنگریم روی هر پدیده ای یک نشان ($) می بینیم. سرمایه سالاری تمایل عجیبی دارد که به همه مفاهیم برچسب صنعت بچسباند. صنعت سینما، صنعت ورزش، صنعت غذا، صنعت جنگل داری، صنعت اطلاعات، صنعت فرهنگ، صنعت هنر و شاید صنعت زندگی انسانی. به گفته والتر بنیامین صنعتی شدن هاله قدسی سازه های انسانی را نابود می کند. فرش ماشینی آن روح و ظرافت فرش دستباف را ندارد. اشیا و لوازمی که درون موزه ها هستند و با دوربین های مدار بسته کنترل می شوند روزی لوازم روزمره زندگی مردمانی بوده اند که فارغ از دغدغه های اقتصادی صرف تولید شده اند. انسان معاصر هنگام قدم زدن در موزه در ضمیر ناخوداگاهش به چیزهایی حسرت می خورد که ولع مدرنیته آنها را به نابودی کشانده است. آثار صنعتی برای مصرف تولید می شوند فلذا تاریخ مصرف دارند. هنرهای انسانی در چرخه تولید و مصرف مبدل به مشاغلی پیش پا افتاده می شوند که محصولی جز از خود بیگانگی تولید نمی کنند. موسیقی های تاریخ مصرف دار و فیلم های یکبار مصرف. شاید روی در سینما سپیده این جمله را دیده باشید که : فقط فیلم نبینید، سینما ببینید. فیلم در اینجا همان معنای صنعتی شده سینماست. اما آثار تولید شده چقدر به معنای فیلم نزدیک اند و چقدر به معنای هنری سینما؟ سینما وقتی خودش را در ذیل یک صنعت اقتصادی تعریف کند چگونه می تواند حامل آن دست از مفاهیم انسانی باشد که هنرمندانه به تصویر کشیده می شود؟ ولع سرمایه ناشی از همان ولع مدرنیته ای است که وعده ناکجا آبادی آرمانی را به انسان داده است. انسان تشنه را وعده آب دادن و به دنبال سراب کشاندن. مدرنیته برای ماشین گمشده در بیابان اش نیاز به سوخت دارد و این سوخت باید توسط کاپیتالیسم تامین شود. باید به هر نحو ممکن، سرمایه تولید شود. از فروش چیپس و پفک نمکی، از فیلم های پورنو، از تجارت و قاچاق زنان، از اعضای بدن مردگان، از مواد مخدر از تجارت اسلحه. در چنین اوضاعی عجیب نیست که مسافرت و جهانگردی نیز به صنعت توریسم  فروکاسته شود. عقلانیت ابزاری، به انسانیت و تجارب انسانی وقعی نمی نهد. توریست قبل از اینکه انسان باشد و برای سیر آفاق و انفس سفر کرده باشد حامل یک علامت ($) است. سرمایه سالاری دور سر توریست اسفند دود می کند ودر دل قربان صدقه بند کیف او می رود. اینجاست که می توان میان گردشگر و مسافر تمایز قائل شد. گردشگر اسیر نظام سرمایه سالار است. پول خرج می کند و خوش می گذراند ولی مسافر می خواهد سیر کند می خواهد عبور کند و عبرت بگیرد. مفهوم عبرت متضمن همین عبور است. عبور از ظاهر به باطن. ابن خلدون نام کتاب بی همتای خود را ( العبر ) می گذارد که از ظاهر وقایع تاریخ به بطن حوادث برود . گافمن تمایز مفهومی مشهوری دارد با عنوان پشت صحنه و جلوی صحنه. توریست به دنبال زرق و برق جلوی صحنه است ولی مسافری که می خواد سیر فی الارض کند به ظواهر راضی نیست. مسافر می خواهد به پشت صحنه ها نفوذ کند.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]

    قاعده
    ای جهانی است که می گوید : اصولآ همه چیز به همه چیز ربط دارد و بر طبق
    این قاعده هر کس با هر تخصصی می تواند در هر زمینه ای غیر از حوزه تخصصی
    خود اعلام نظر کند. به واقع اگر قرار باشد وبلاگ نویسان تنها در حوزه
    تخصصی خود تولید محتوا کنند فضای مجازی جذابیت و پویایی خود را از دست می
    دهد. مسائل سیاسی و اجتماعی مبتلا به همه اقشار اجتماعی است و همگان نه
    تنها حق دارند بلکه وظیفه دارند نسبت به رویدادهای سیاسی و اجتماعی
    پیرامون خود واکنش نشان دهند. اینگونه است که می بینیم افراد با ظرفیت ها
    و توانمندیها و تخصص های گوناگون در فضای مجازی دست به انتشار مطالبی از
    زندگی روزمره و اظهارنظرهایی در باب دین و مسائل سیاسی و اجتماعی می زنند.
    سه حوزه دین، سیاست و اجتماع گرچه حوزه هایی تخصصی محسوب می شوند که
    روحانیون و کارشناسان دینی و متخصصین علوم سیاسی و علوم اجتماعی به آنها
    می پردازند اما همه اقشار اجتماعی از آن رو که در زندگی روزمره خود به
    شکلی مستقیم با آنها درگیرند و از آنها متاثر می شوند از پرداختن به این
    مسائل فارغ نمی شوند. از این روست که ممکن است با وبلاگ نویسی مواجه شویم
    که رشته دانشگاهی اش کشاورزی است و علاقمند به حوزه ادبیات است ولی در عین
    حال محتوایی سیاسی را در وبلاگش منتشر می کند.

    گرچه همگان باید به این مسائل بپردازند ولی
    درغلطیدن به سیاسی نویسی ممکن است حاصلی جز سیاست زدگی نداشته باشد و
    توسعه این روند از غنای محتوای تخصصی در وبلاگستان بکاهد. بارها شنیده ایم
    که وبلاگ نویسان فارسی زبان سهم عمده ای در تولید محتوای فارسی در عرصه
    مجازی دارند ولی باید دقت کرد که محتوا چیزی نیست که یکبار برای همیشه
    تولید شود بلکه می بایست این محتوا دائمآ مورد بازنگری و بازاندیشی قرار
    گیرد. محتوای فضای مجازی چونان دیگی که همواره باید آن را هم زد نیاز دارد
    تا همواره پویایی خود را حفظ کند از این روست که فعالیت در این عرصه
    فعالیتی مداوم را می طلبد. تخصص ها و توانمندیهای وبلاگ نویسان، ظرفیتی
    است که می بایست هرچه بیشتر در این فضا مورد استفاده قرار گیرد. فضای
    مجازی، محیط مناسبی برای تبادل اطلاعات و گفتگوست در نتیجه فرصتی است که
    می تواند به رشد و تعالی فکری کاربران آن کمک کند. تفاوت عمده ای که بحث و
    تبادل مجازی با بحث و تبادل در زندگی واقعی دارد شاید از اینجا ناشی می
    شود که فضای مجازی مبتنی بر نوشتار عمل می کند. عرصه گفتار، عرصه مناسبی
    برای مفهوم پردازی های تخصصی و بحث های عمیق نیست ولی فضای نوشتاری می
    تواند این ضعف عرصه گفتار را جبران کند. همچنین عرصه گفتار می تواند به
    راحتی مبدل به منولوگ و خطابه شود در حالی که فضای نوشتار سنخیت بیشتری با
    دیالوگ و گفتگو دارد. قابلیت های فضای مجازی برای گفتگو و مفهوم پردازی
    اگر با ظرفیت های تخصصی وبلاگ نویسان جمع شود می تواند منشا غنا و عمق
    بیشتری در تولید محتوا شود.

    اما تخصصی بودن یک وبلاگ به چه معناست؟
    وبلاگ تخصصی، را می توان وبلاگی دانست که حول محور یک مقوله ویژه تولید
    محتوا می کند. به طور مثال می توان خیل عظیمی از وبلاگ های عکس و عکاسی را
    مثال زد که تنها در این حوزه فعالیت می کنند. اما همین عکاسی کردن نیز باز
    می تواند تخصصی تر شود و برای مثال وبلاگ هایی را یافت که تنها در زمینه
    عکس های اجتماعی فعالیت می کنند.

    اما به غیر از تعریف فوق می توان تعریف
    دیگری از وبلاگ نویسی تخصصی ارائه کرد. وبلاگ می تواند فضایی باشد برای
    آموزش و در نتیجه رشد و ارتقا سطح دانش جامعه. از این رو یک وبلاگ تخصصی
    را می توان بستری برای ارتباط میان عموم جامعه با یک متخصص تلقی کرد. تصور
    کنید که یک روان شناس دانسته های خود را به شکلی همه فهم در قالب وبلاگ
    عرضه کند و یا یک حقوقدان از وبلاگ برای مباحث حقوقی بهره برد. بدیهی است
    که این اقدام نه تنها می تواند کمک زیادی برای عموم جامعه باشد بلکه حتی
    می تواند زمینه ای اقتصادی برای متخصص را فراهم آورد که تخصص خود را هرچه
    بیشتر در خدمت جامعه قرار دهد.

    امروزه در بسیاری از دانشگاه ها و مدارس
    جهان از فضای مجازی برای آموزش استفاده می شود. وبلاگ  تخصصی همان طور که
    می تواند وبلاگی برای آموزش باشد همان طور نیز می تواند فضایی برای تمرین
    و مشق کردن باشد. برخی اساتید دانشگاه و معلم ها امروزه ترجیح میدهند که
    دانشجویان و دانش آموزان شان تکالیف درسی خود را در وبلاگ هایشان بنویسند.

    پس می توان سه تعریف برای وبلاگ تخصصی ارائه کرد :

    الف - وبلاگ هایی که محتواهایی خاص تولید می کنند.

    ب – وبلاگ هایی که رویکردی آموزشی دارند و تخصص شان را در خدمت جامعه مجازی می گمارند

    ج – وبلاگ هایی که جنبه مشقی و تمرینی دارند.

    همه این سه دسته فوق را می توان به نحوی وبلاگ تخصصی
    دانست. اما نکته ای که در زمینه وبلاگ نویسی همواره باید بدان توجه کرد
    این است که در باب ((وبلاگ نویسی)) همواره به کلمه ((وبلاگ)) توجه می شود
    و کلمه ((نویسی)) مورد غفلت واقع می شود. شاید بسیار با این جمله برخورد
    کرده باشید که : این وبلاگ قلم خوبی دارد یا فلان نویسنده قلم جذابی دارد.
    مقوله قلم زدن و نوشتن چیزی جدای از تخصص داشتن است. بسیاری از افراد شاید
    متخصص و با سواد باشند اما قلم خوبی نداشته باشند. تخصص در صورتی می تواند
    جذاب باشد که متخصص، خوب قلم بزند. همچنین می توان وبلاگ های زیادی را
    یافت که در زمینه تخصصی فعالیت نمی کنند ولی از آن رو که قلم خوبی دارند و
    از وبلاگ به شکلی کاملآ حرفه ای استفاده می کنند حضوری موفق در عرصه مجازی
    دارند. طراحی قالب وبلاگ و نحوه چیدمان عناصری که یک وبلاگ را شکل می دهند
    و توجه به نیاز مخاطب و تسلط بر کنار هم قرار دادن کلمات می تواند یک
    وبلاگ نویس حرفه ای را تولید کند. به واقع بسیاری از وبلاگ های موفق در
    همین دسته جای می گیرند. یعنی کسانی که تخصصی نمی نویسند ولی در زمینه
    وبلاگ نویسی تخصص دارند. اگر
    وبلاگ نویسانی که در زمینه تخصصی کار می کنند علاوه بر نشر مطالب تخصصی
    قلمی شیوا داشته باشند و از امکانات نوین وبلاگ نویسی به صورت حرفه ای
    استفاده کنند مطمئنآ موفقیت بیشتری در این عرصه خواهند داشت.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    <   <<   21   22   23   24      
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی