سفارش تبلیغ
صبا ویژن







آدینه هم گذشت و تو باز هم نیامدی و نسترن دلش شکست. در کدامین سفره نشسته ای به افطار. جمعه باز هم غروب کرد و تو باز هم نیامدی. تو باز هم نیامدی. نه، ما عادت نکرده ایم به نیامدنت. چند جمعه برایت ندبه بخوانیم؟ ما منتظریم که بیایی. ای حضرت خورشید، هر چه زودتر طلوع کن. سحر بی سپیده چه صفایی دارد و کبوتر بی آسمان و دریا بی آب و لب بدون لبخند؟ نمی بینی ماه را که در فراق تو دارد آه می کشد؟ دل ما ستاره ها را نمی بینی؟ گلوی ما چشممان است و فریادمان اشک. صدای ما را باید دید. ضجه های ما شنیدنی نیست. دلمان درد دارد. قلبمان آتش گرفته. به ما زخم زبان می زنند که تو دیگر نمی آیی. دارند بر سرمان می کوبند طولانی شدن غیبت را. هزار سال دیگر هم نیایی، ما باز به انتظارت می نشینیم اما بیا و کوتاه کن زبان این دجاله ها را. هیچ امتی تا این حد بی امام معصوم نبوده. عاد و ثمود و لوط و بنی اسرائیل و قاسطین و مارقین و ناکثین امام کشی کردند و ما داریم تاوانش را پس می دهیم. پسر نوح با بدان بنشست، عیبی ندارد؛ ما از خاندان نبوت عذر می خواهیم. ما از گناه ایشان توبه می کنیم، بیا. ما که گناهی نداریم؛ شده ایم طفل معصوم بشریت. ماه نبود، همه ما در این شب تاریک گمراه شده بودیم. ما قدر ماه را می دانیم و او را سفیر نور می خوانیم. ما فرق داریم با بنی آدم. ما اعضای پیکر بنی هاشمیم. ما شیعه ایم. به ما مادرمان با حب علی شیر داده. ما در خیمه حسین بزرگ شده ایم. به ما از همان کودکی یاد دادند چگونه برای عباس روضه بخوانیم. ما همه عشق مان عمو عباس شماست. نیایی، دلمان بیشتر می شکند و بیشتر باید تحمل کنیم شب پرستی خفاشها را اما اگر بیایی، رحم کرده ای به این دل ما. حسین را منتظرانش کشتند اما این انتظار توست که دارد ما را می کشد. ما فرق داریم با اهل کوفه. اینجا ایران است؛ سرزمین شکوفه ها. کدام قوم اندازه ما برای مکتب اسلام شهید داده است؟ همه ایران ما فدای یک تار موی مهدی. همه ایران ما فدای یک پرچم یا حسین. ما فرزندان سلمانیم؛ مکتب ما یعنی دین محمد. ما برای این مکتب، تب نمی کنیم، می میریم. ما مطهری و مصباح داریم. کسانی که قرار بود یار و کمک حال خادم ملت باشند لطفا نظریه پردازی نکنند. ما آنقدر بی کس و کار نشده ایم که نشانی خانه خورشید را عوضی به ما بدهید. نشانی خورشید را فقط ماه می داند و بس. شما هنوز آنقدر نورانی نشده اید که دارید ادعای پیامبری می کنید. خیلی بزرگ است این حرفها به دهانتان. پیامبر پیام محمد، عالمان عامل دین اند؛ مطهری و مصباح. شما قرار بود برای مردم کار کنید یا شبهه مطرح کنید؟ قرار بود مفسدین اقتصادی به مردم معرفی شود یا مهاجرانی های جدید روانه بازار شود؟ قرار بود نگاهمان به اوامر ماه باشد یا خودمان تصمیم به مناظره با آمریکا بگیریم؟ قرار بود راه ماه را ادامه دهیم یا ادعا کنیم برای رسیدن به خورشید میانبر پیدا کرده ایم؟ قرار بود مسائل را حل کنیم یا مسئله سازی کنیم؟ قرار بود فتنه را خاموش کنیم یا کاری کنیم فتنه گران به ریشمان بخندند؟ به قرآن قیافه ما به بی بی سی نمی خورد. این اداها برازنده ملعونی به نام خاتمی است. حرف مخالف را می توان تحمل کرد اما وای به روزی که عمار هم بخواهد ساز ناکوک بزند!

آدینه هم گذشت و تو باز هم نیامدی و غصه های ما دارد رنگارنگ می شود. حالا یکی باید در کرسی های آزاد اندیشی جواب بدهد به شبهات عمار! و مصباح هم باید به میدان بیاید و از سرلشکر جبهه علی باید شکایت شود. مالک! از دم در خیمه معاویه برگرد. بیا اینجا، تحمل کن نظرات مخالف دوست موافق را! یکی عمار بگوید، یکی هم تو جواب بده. علی هم چیزی که زیاد دارد، چاه و چیزی که از آن هم بیشتر دارد آه!

***

آدینه هم گذشت و تو باز هم نیامدی و آنها که قرار بود آینه باشند، خودشان زنگار گرفته اند و ما آمدیم گل را بو کنیم؛ زهر شد مشاممان. بیا دیگر. بیا که نیلوفر دارد به دست و پای خود می پیچد.

http://sayehgraph.persiangig.com/image/bishomar_low.jpg

http://aks98.com/images/k6ka8901e1rourvm3gi.jpg



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی