سفارش تبلیغ
صبا ویژن







از که بنالم؟!»
89/5/24 7:46 ع

تحلیل‌های زیادی از وقایع بعد از انتخابات سال 88 نوشته شد و بسیاری، چه موافق و چه مخالف دولت، از منظر خود وقایع را بررسی کردند و سعی کردند از این نمد کلاهی برای خود و جریان متبوع خود ببافند.

اما ما بی‌جریانها هم حرفهائی داریم! خیلی حرف‌ها داریم که بزنیم. فارغ از دغدغه‌های سیاسی، و بدون دلبستگی به این و آن و نفع و ضررمان!

از نظر من تمام مردم، چه مخالف و چه موافق جنبش سبز، یک هدف داشتند: بهتر زیستن! حال یکی بهتر زیستن را در این می‌بیند که دولتی روی کار بیاید که فشارهای سیاسی و اقتصادی کمتری بر کشور حاکم شود، و عده‌ای در مقابل، بهتر زیستن را در این می‌بینند که عزت کشور حفظ شود و خائنین به آرمانها به روی کار نیایند. طبیعتا اختلاف سلیقه‌ای در همین حد نباید منجر به ایجاد شکاف عمیقی در جامعه می‌شد. اما ظاهرا دلائل دیگری وجود دارد که بر ایجاد این شکاف دامن زد.

ریشه‌ی شکاف به وجود آمده، بر خلاف تصور عمومی‌ای که وجود دارد، حمایت از این آقا یا آن آقا نبود! اصولا حبّ این فرد یا آن فرد نمی‌توانست چنین شکافی به وجود بیاورد. مسئله بغض بود و نه حب! عده‌ای به خاطر زخم‌هائی که از اشتباهات برخی آقایان دولتی خورده بودند،‌ دلشان از دولت خون بود، و عده‌ای هم که جریان مخفی در پشت سر کاندیدای مخالف را می‌شناختند، خونشان از دست آنها به جوش آمده بود. به همین دلیل من بیشتر بر این باورم که اکثر جنبش سبزی‌ها حتی حامی موسوی هم نبودند، و اکثر مخالفان جنبش سبز هم موافق همه اقدامات احمدی‌نژاد نبودند.

به عبارت دیگر به جای این که بگوئیم احمدی‌نژاد بیست و چهار میلیون رای آورد، بهتر است بگوئیم احمدی‌نژاد سیزده میلیون مخالف داشت! و همچنین به جای اینکه بگوئیم موسوی سیزده میلیون رای آورد بهتر است بگوئیم بیست و چهار میلیون مخالف داشت!

حال در میان این معرکه بیا و اثبات کن که هرچه احمدی‌نژاد انجام می‌دهد را نباید به اسم نظام نوشت! اصلا اگر کسی حامی نظام باشد و هوشمند هم باشد باید حواسش به این باشد که مبادا نظام را به احمدی‌نژاد گره بزند! مگر خود بدنه نظام تماما با ایشان هم عقیده‌اند؟! مگر این نیست که هیچ کس از درون نظام، سخنان مشائی در مورد مکتب ایران را تائید نمی‌کند؟!

در این میان ما هم شده‌ایم چوب دو سر طلا!(همان چوب دو سر نجس سابق!) از طرفی وقتی می‌گوئیم از اوضاع فعلی کشور، و اقداماتی که عده‌ای به اسم نظام و انقلاب و تفکر انقلابی انجام می دهند، دلخوریم، می‌گویند ضد نظام حرف می‌زنی! از سوئی وقتی می‌گوئیم راه اصلاح‌خواهی، این مسیری که برخی رفته‌اند نیست، می‌گویند مزدور نظام هستی!

خداوندا تو شاهدی که در مسیری که می‌رویم، نه تعلّق خاطری به این داریم و نه دلبستگی به آن! من و جوانانی چون من، فقط سعی کرده‌ایم حقیقت انقلاب اسلامی را عمیقا بفهمیم، و حالا که فهمیده‌ایم نمی‌توانیم بی‌توجه از کنارش بگذریم.

نه می‌توانیم مثل برخی خواص، بی‌توجه به وضع کشور، فقط به صرف انتقاداتی که داریم، به مواضع سیاسی بین‌المللی کشور لطمه بزنیم، و نه می‌توانیم مانند عده‌ای که کورکورانه از یک جناح حمایت می‌کنند، تمام اشتباهات دولت را توجیه کنیم...

به که بگوئیم درد خود را؟! دردی که در دل می‌کشیم و دم بر نمی‌آوریم...


اللهم انا نشکو الیک فقد نبینا ... و غیبة ولینا ... و قلة عددنا ... و شدة الفتن بنا ... و تظاهر الزمان علینا...


خداوندا، نزد تو شکوه می‌آوریم، از نبودن پیامبرمان... و از غیبت سرپرستمان... و از کمی تعدادمان... و از شدت آزمونی که بر ما می‌رود... و از پشت کردن زمانه بر ما...

 



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی