سفارش تبلیغ
صبا ویژن







آینه و چشم...»
89/7/1 12:16 ص

من آینه‌ای خُرد و دل‌آزرده و ریزم

ای بی‌خبران! بیش مگوئید مجیزم!

هرجای که هستید، همان‌جای بمانید

نزدیک نیائید که بشکسته و تیزم

در خویش شکستم که در اندیشه‌ی تکرار

با خویش ازین بیش نسازم، نستیزم!

آن یوسف مصرم که ببردند ز یادم

حتی به کلافی نخریده‌است عزیزم

وآن گرد و غبارم که به هر آمد و رفتی

باید به خیال قدم دوست بخیزم

باید که به روی دل خود پا بگذارم

باید که سرانجام ز خود هم بگریزم

ای کاش سرانجام من این بود که یکبار

در منزل چشمان خودم اشک بریزم

در آینه و چشم، دو تکرار پیاپی

آن آینه‌ی خُردِ دل‌آزرده‌ی ریزم...

پ.ن.:

1- این آخرین غزل حقیر، تقدیم دوستان حقیقت محضی...

2- دیگه داره پست‌های میان‌وعده برای حقیقت محض می‌شه یه عادت

3- این که به جای بحث، شعر گذاشتم موجب کاهش نظراتتون نشه! و الا دیگه شعر نمی‌گذارما!!!



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی