روند انتخابات های برگزار شده پس از انقلاب همواره نشانگر نوعی چرخش و تمرکز آرای عمومی بر جریانات به حاشیه رفته و به ظاهر مخالف وضع موجود بوده است چه آن زمان که اقبال عمومی از دولت چپ گرای دهه شصت به دولت سازندگی متمایل می شود و چه زمانی که جریان اصلاح طلب در مخالفت با وضع موجود آرا را به سبد خود می ریزد و چه زمانی که جریان اصولگرایی در چند انتخابات قدرت را از دست اصلاح طلب ها خارج می کند. در این میان جریانات سیاسی گویا این مساله را دریافته اند که همواره برای اقبال عمومی به نوعی می بایست ساز مخالف شان را کوک نگاه دارند. به این منظور، این جریانات باید دستاویزی برای مخالفت دست و پا کنند. این دستاویز باید چیزی باشد که همواره آنان را جریانی نوگرا و البته در حاشیه نشان دهد. اما این جریانات خیلی زود به رسمیت تن می دهند و سریع کت و شلوار حکومتی و یقه دیپلمات به تن کرده و نحوه گفتارشان مبدل به گفتاری حکومتی می شود. و اینجا شروع زوال دولت است گویا نضج و زوال تمدن ها آنگونه که ابن خلدون گفته بود که با جسارت آغاز می شود و با نازپروردگی زوال می یابد در مقیاسی کوچک در دولت های چند ساله نیز رخ می دهد. هر جریانی برای اینکه وجهه ای غیر رسمی از خود نشان دهد باید با صورت رسمی شده اوضاع به مخالفت برخیزد. اصلاحات در بدایت امر با مخالفت ظاهری با سیاست های دولت رفسنجانی عرض اندام می کند اما در ادامه روند برای حفظ پرستیژ منتقدانه خود روی به شیوه توسعه و تفکر غربی می آورد ولی احمدی نژاد در ابتدای ورودش به قدرت با تاسی به آرمانهای بومی و انقلابی دست به گفتمان سازی انتقادی می زند و در ادامه روند خود نیز همین شیوه را حفظ می کند. البته این برای احمدی نژاد کافی نیست چرا که باید برای حفظ چهره منتقدانه خود گفتمان انتقادی خود را دائمآ متناسب با شرایط روز بازخوانی کند. اقدامات حاشیه ای و حساسیت برانگیز دولت نهم و دهم را از این منظر شاید بتوان تحلیل کرد. احمدی نژاد برای اینکه در عین بودن در مقام ریاست جمهور چهره غیر رسمی خود را حفظ کند نیازمند تمهیداتی است. سخنانی چون ورود زن ها به استادیوم و یا عدم رضایت از نحوه برخورد با بد حجابی و گلایه از حکم حکومتی رهبری مبنی بر عزل مشائی از جایگاه معاون اولی، دفاع از سخنان مشائی و ماجراهای اخیر منشور کورش تمهیداتی است که او را همچنان واجد نوعی روایت غیر رسمی از اوضاع می کند. محمود احمدی نژاد بر خلاف اصلاح طلبان که مستقیمآ با جایگاه ولایت فقیه و شخص ولی فقیه در تقابل و تعارض بودند در برابر ولی فقیه نیست اما همچنین نمی خواهد که جایگاه ریاست جمهوری را به عنوان کارگزار رهبری جلوه دهد و البته کار درست هم همین است. احمدی نژاد حتی در یکی از گفتگوهای تلویزیونی خود این جمله را بر زبان آورد که : ((من تعجب می کنم از علما نمی دانم علما چرا سکوت کرده اند)). او با اتخاذ این مواضع و همچنین استفاده از ادبیات عامه در سخنان خود بر خلاف آن چیزی که بهزاد نبوی آرزویش را داشت در برابر اینکه کاندید رسمی مورد حمایت مستقیم نظام معرفی شود مقاومت می کند تا همچنان جریانی غیر رسمی، منتقد و در حاشیه باقی بماند. این تلاش او تا اینجا موفقیت آمیز بوده. حتی اگر در قضایایی مانند دانشگاه آزاد حریف رفسنجانی نشود همین که خود را در حال مبارزه با رفسنجانی نشان دهد برای او کافی است. او با اتخاذ همین شیوه می تواند در آینده به حضور در سایر جایگاه های سیاسی مانند مجلس و یا دیگر پست های سیاسی امیدوار باشد.
دیگرانی چون خاتمی و موسوی نیز خیلی سعی داشتند از خود چنین وجهه ای به نمایش بگذارند. ولی حنایشان خیلی پیشترها رنگ باخته بود چرا که وابستگی شان به شبکه زر و زور و تزویر برای همه عیان بود. یکی نبود به این آقایان اصلاح طلب به ظاهر منتقد سیستم بگوید اول دم خروس عالیجناب سرخپوش را مخفی کنید بعد قسم حضرت عباس بخورید. نکته جالب اینکه اصلاح طلب ها خیلی به نوگرایی و پرهیز از ارتجاع اهمیت می دادند اما متاسفانه یا خوشبختانه نمی توانند درک کنند تاریخ همواره پل های پشت سر را به روی خود خراب می کند. گفتمان اصلاحات که می خواست امام خمینی را روانه موزه ها کند هم اکنون خودش چیزی است متعلق به موزه البته موزه ای متروک که هیچکس حتی حاضر نیست برای تماشای عتیقه ای چون اصلاحات بهایی بپردازد. تلاش برای احیای اصلاحات تلاشی مرتجعانه و مذبوحانه است. آقایان اصلاح طلب شیفته خدمت! بهتر است بروند در اتاق های فکرشان و مثل همیشه تئوری های ترجمه ای غربی بخوانند شاید حرف های جدیدتری برای توطئه و فریب مردم پیدا کنند. البته نیازی به این توصیه هم نیست چرا که استحاله طلبان هم اکنون کاری به جز نقشه کشیدن ندارند. جریانات طرفدار آرمان های انقلاب و خط امام و رهبری از هم اکنون باید به فکر گفتمان سازی و گمانه زنی و چهره سازی برای برگزاری یک انتخابات مقتدرانه در سال 92 باشند. دوسال و نیم زمان زیادی نیست. این جریانات اگر دست روی دست بگذارند خدعه چینان و توطئه گران استحاله طلب بیکار نمی نشینند. درست است که اصلاحات مرده است ولی اصلاح طلبان بوقلمون صفت هنوز زنده اند و همانطور که بارها رنگ عوض کرده اند و تغییر مواضع داده اند باز ممکن است به همین شیوه و زیر چتر آزادی های سیاسی موجود و همچنین عنایات و تسامحات و جذب حداکثری نظام و رهبری دوباره روزنه ای برای نفوذ پیدا کنند. فلذا باید همواره با چشمانی باز مواظب تحرکات آنها بود. تحرکاتی که به اعتراف رهبر انقلاب، ضربات شدیدی بر پیکره نظام وارد. کم کاری و انفعال جریانات حامی انقلاب هر آن ممکن است مجالی دوباره برای استحاله طلبان بیافریند. درست است که حجاریان گفت اصلاحات مرد ولی این جمله ادامه داشت زنده باد اصلاحات. از جنازه اصلاحات هم باید ترسید. ترس شرط عقل است.
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]