سفارش تبلیغ
صبا ویژن







سریال مختارنامه را نمی دانم می‌بینید یا نه! اما اگر تا به حال ندیدید حتما از این پس ببینید. سریال زیبا و فاخری است. خیلی حرفها برای امروز ما دارد. با سریالهائی مثل امام علی(ع) هم خیلی فرق دارد. تفاوتش در این است که در سریالهائی چون امام علی(ع) ، امام رضا(ع) و امثالهم، جدال بین انسانهای سیاه و سپید است. اما در مختارنامه، شخصیت محوری، یعنی مختار، یک شخصیت خاکستری ویژه‌ای است که کار را برای شخصیت‌پردازان بسیار دشوار می‌کند. 

ویژگی جالب مختار آن است که اهل بیت را دوست دارد، اما پیروزی را بیشتر! بر نمی‌تابد شکست را! و حتی علی و مجتبی را سرزنش می‌کند به خاطر دل‌بستن به کوفیان سست‌ایمان و شکست‌خورده در نبرد ایمان.

قسمت دوم را که می‌دیدم، گوشه‌ای به همین ویژگی مختار می‌زد. وقتی در طول یک روز، مدائن را آرام کرد و اغتشاش‌گران را دربند کرد، عمویش او را فراخواند و تشویقش کرد و از او خواست با همین اقتدار و علمش، به سپاه از هم پاشیده‌ی امام حسن مجتبی برود و در غیاب امام، آن سپاه از هم پاشیده را سر و سامانی بدهد.

اما مختار با استدلالی زیبا از این کار امتناع کرد. گفت: من توانستم شهر آشوب‌زده‌ی کوشک را سامان دهم، چون از سیاست امویِ سرکوب استفاده کردم! اما آیا امام اجازه می‌دهند از همین سیاست برای نظم دادن به سپاه ایشان استفاده کنم؟!

یاد آن فراز از نهج‌البلاغه افتادم که می‌گفت: سوگند بخدا! معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما معاویه حیله‏گر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود من زیرکترین افراد بودم...

تمام این حرف‌ها را گفتم تا شاید پاسخی داده باشم به سوال استاد بزرگوارم آقای رجحان، در آخرین کامنت پست "از کجا شروع شد؟!" که پرسیده بودند: ((امروز دفترهای دیگری برای جامعه‌ام باز شده که نیازمند آسیب‌شناسی‌های عمیقی است. مهمترینش اینکه "چرا جمهوری اسلامی امروز اینجاست؟" اینو به این خاطر می‌گم که جمهوری اسلامی مدعی بود که آغازگر دوره روشنگری اسلامی است و خط بطلان نصف و نیمه‌ای بر گذشته‌ها می کشید و مخاطب را قانع می کرد که گذشته برای تاسف خوردن نیست. برای کسب تجربه است. اما امروز پس از سی و دو سال، می‌تواند توپ و تانک تحویلمان دهد. به من بگویید "کرامت" سیری چند است؟ اینک من از شما می پرسم: "از کجا شروع شد؟!"))

قبول دارم بسیاری از مسائلی که امروز ما با آن دست به گریبان هستیم، به خاطر دور شدن ما از موازین اصیل و ماهیت وجودی و حقیقی انقلاب اسلامی است. در بسیاری از موارد، کسانی که شاید هدفشان خیر و شاید هم شر بوده، به منظور حفظ نظام، و با بهانه قرار دادن حرف حضرت امام که فرموده بودند: "حفظ نظام جمهوری اسلامی از اوجب واجبات است" اقداماتی انجام دادند که بی‌شباهت به اقدام مختار نبود.

اگر از کسانی که در کوبیدن بر این طبل، مصرانه و عامدانه تلاش می‌کردند چشم بپوشیم و فرضمان بر وجود ضعفی ساختاری و تلاشمان مصروف بر کشف این ضعف سیستماتیک باشد، سه دلیل عمده برای این رفتار قابل بررسی است.

اولی، سوء تفسیر سخن امام خمینی است. حفظ نظام جمهوری اسلامی واجب است! اما کدام نظام؟! نظامی که ماهیتش در دوران جنگ به سمت چپ، و در دوران پس از جنگ به سمت لیبرالیسم حرکت کرد؟! آیا مجازیم در تلاش برای حفظ جان یک انسان، او را به موجودی دیگر تبدیل کنیم؟! آیا مجازیم برای حفظ نظام جمهوری اسلامی، ماهیت جمهوریت و یا اسلامیت آن را خدشه‌دار کنیم؟!

دومین دلیل را می‌توان در دل دلیل اول جست و آن این است که اصلا ماهیت جمهوری اسلامی چیست و برای نهادسازی و سازماندهی به نظام سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی حاکم بر چنین ماهیتی، چه مولفه‌هائی باید مدّنظر قرار گیرد؟! شاید پاسخ به این سوال را باید در جنبش نرم‌افزاری، و تولید علم دینی اسلامی، جستجو کرد. یعنی همان امری که امروز رهبر معظم انقلاب، دانشگاه‌ها و حوزه‌ها را بدان موظف نموده است. واضح است که تا زمانی که علم دینی، علی‌الخصوص در علوم انسانی که وظیفه‌شان تعیین نحوه‌ی اداره‌ی جامعه بر اساس اسلام است، تولید نشده باشد، هر تلاشی برای رفع ایراد اول، متاثر از سلایق و باورهای شخصی، و در نتیجه محکوم به شکست خواهد بود.

سومین دلیل را اما، باید در همان مثال زمان امام حسن مجتبی و مختار ثقفی توضیح داد. امروز که دشمنان بر ما می‌تازند و از هیچ هجمه‌ای به ما، آرمانمان، باورمان، و جمهوری اسلامی‌ و رهبرمان دریغ نمی‌کنند، یعنی درست همان شرایطی که بعد از حضرت علی(ع) برای فرزند خلفشان، امام حسن مجتبی پیش آمد، معاویه‌ی زمان کوشیده است تا با صرف پول و فریب دنیا، یاران غار انقلاب را به سپاه خود ببرد، و سپاه امام‌مان را خالی از فرماندهانش کند، و سپس قرارداد صلحی را، چونان که به امام مجتبی قبولاند، بر ما بقبولاند. در این چنین شرایطی، اگرچه امام‌مان هم می‌دانند که مختار، شیعه‌ی ناب علی نیست، و آنچه او می‌کند منطبق بر طریقت علوی نیست، لیکن چاره‌ای جز سکوت نیست.

چه مصیبت و غربتی از این بالاتر که امروز، امام ما، در میان یاران انقلاب، مظلوم و غریب واقع شده و زخمی و بی‌سرپناه به کوشک سفید امان آورده! چه کنیم که آنقدر یاران انقلاب به انقلاب خیانت نموده‌اند که حال برای حفظ حتی ظاهری انقلابمان، مجبوریم از طریقت انقلاب فاصله بگیریم و با کمال تاسف شاهد باشیم که مملکت علوی، با سیاست اموی اداره گردد! البته این نیست جز بدان علّت که در مراکز علمی ما اداره‌ی جامعه، جز با شیوه‌ی اموی درس داده نمی‌شود!

در این میان، خون گریه می‌کنم بر غربت فرزند رسول خدا، که در میان یاران خویش هم غریب است! همان کسی که خود خون گریه می‌کند بر غربت نظامی که از سوی همه‌گان مورد ظلم و بی‌مهری قرار گرفت! هم از سوی خائنین و هم از سوی مختارها! آری... خون باید گریست!

پست‌های مرتبط:

از کجا شروع شد؟!

از که بنالم؟!

نقد حاکمان

خمینی... هاشمی... مشائی!



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی