سفارش تبلیغ
صبا ویژن







دل شکسته بیداری اسلامی!

این دو یادداشت را سال گذشته در بحبوحه ی توهین یاران قدیمی انقلاب(!) به آرمان های انقلاب نوشته ام. اینروزها که یکبار دیگر پرچم انقلاب در بحرانی ترین نقطه خاورمیانه به اهتزاز درآمده، بد نیست دوباره بخوانمشان… به شکرانه ی انفاس قدسی آقا.

اوایل دهه 80 بود. ایران اوضاع خوبی نداشت. جریان روزنامه های زنجیره ای و سالگردهای منافقانه ی ?? تیر ?? در رسانه های منطقه با موزیانه ترین روش ها منتشر و برجسته سازی شده بود. رسانه ها تمام تلاششان را معطوف کاستن اقتدار فرهنگی ایران در جهان اسلام کرده بودند. عرب های امریکایی تمام ایران را در دانشگاه تهران خلاصه کرده بودند و وضع و حال این دانشگاه هم که معلوم بود.

در پاییز همان سال فرصتی دست داد تا میهمان برادران حزب الله لبنان باشیم. لبنان هنوز شادمان از اخراج تحقیرآمیز صهیونیست ها در معرکه ی 2000 بود. این اولین بار بود پس از اشغال بیروت در دهه ی هشتاد میلادی که هیچ اثری از ردّپای کثیف آنها در لبنان باقی نمانده بود.

با یکی از جوانان حزب الله در کوچه های ضاحیه ی جنوبی بیروت قدم میزدم و درباره ی مسائل ایران و لبنان با هم گفتگو می کردیم. دانشجوی مهندسی مکانیک بود در دانشگاه بیروت. با حالتی متأثر از اوضاع داخلی ایران پرسید. من از پاسخ طفره رفتم. برایم دشوار بود که نگرانی و ناراحتی ام را ابراز کنم. به او گفتم یک چیز را مراقب باشید. ما از برخی اصولمان تنازل کرده ایم و علتش هم عافیت طلبی پس از جنگ تحمیلی است. شما مراقب باشید تا فرار صهیونیست ها را آغاز عافیت طلبیتان قرار ندهید. خندید و گفت حواسمان جمع است، ما همیشه در مبارزه ایم.

ظهر آن روز با سید حسن نصرالله دیدار داشتیم. اولین بار بود که او را می دیدم و اولین بار که عظمت و عمق اقتدار امام(ره) را درک می کردم. گفتگویمان با سید دو ساعت به طول انجامید. در تمام مدت سخن گفتنش، اعتماد به نفس و نشاط معنوی در فضا موج میزد؛ اما بحث به جایی رسید که همه برای فرار از شرم نگاه همدیگر، سرمان پایین افتاد. عرق بر چهره ی سید حسن نشسته بود و از اینکه ایران آماج وسوسه های امریکایی اصلاح طلبان قرار گرفته گلایه میکرد. تکیه ی سید حسن بر این بود که هرگاه کوچکترین مسأله ای در ایران بوجود می آید، کل جریانهای مبارز و ضد اسرائیلی روحیه شان را از دست می دهند. به ما توصیه میکرد که سعی کنیم نگذاریم ماجراهای داخلی ایران دستمایه ی رفتن آبروی جنبش بیداری اسلامی در جهان بشود که ضعف داخلی ایران مساوق تشدید فشارها بر مبارزان و آغاز دوباره ی کشتارهاست؛ و البته این توصیه را نه یک رهنمود کلیشه ای که یک ضرورت تاریخی برای جهان اسلام می دانست.

روز بعد با … معاون اطلاعات عملیات حزب الله راهی اقلیم التفاح شدیم تا روند جنگ2000را برایمان شرح دهد. در تمام طول مدت بجای پرداختن به اصل بحث با حالتی افروخته از امام خمینی سخن می گفت. از اینکه بدون تقلید از خمینی لبنان هیچگاه زنده نمی شد، از اینکه نفس قدسی خمینی بود که ما را از فلاکت فرهنگی و سیاسی درآورد و احیامان کرد، از اینکه شما ایرانی ها نمی دانید انقلاب خمینی چه بود و چه کرد و ما البته بازهم سرمان را پایین انداخته بودیم.

روزهای بعد دیدارهایی با اهل تسنن لبنان و فلسطینی های مهاجر و حزب عمل اسلامی اهل تسنن داشتیم که همه ی بحث متأثر از اوضاع داخلی ایران و انتظار آنها از ما برای آبرو داری گذشت.

سفرمان به لبنان با غصه های بیشماری تمام شد. باورم نمی شد که اوضاع داخلی ایران تا به این اندازه جنبش های بیداری اسلام را در منطقه متأثر کرده باشد. تازه دریافته بودم که صدور انقلاب یعنی چه و جایگاه ما به عنوان کانون انتشار بیداری اسلامی و استکبار ستیزی در جهانی که آکنده از خودفروشی و استضعاف فکری است،‌ کجاست.

نمی دانم برادران مبارزمان در لبنان، فلسطین، مصر و… این روزها چه می کنند. برای آنها خمینی به افسانه ها و اساطیر پهلو می زند. برای آنها خمینی پیامبری است که از 1400 سال پیش بر سینه ی سال های سیاه امروز نازل شده است. اهانت به خمینی برای آنها … حتی تصور اینکه کسی بتواند در لبنان به خمینی اهانت کند هم برای من محال است… اما در ایران!

روز های گذشته را در حسرت و تأسف و خون دل گذراندم و در غالب اوقات ذهنم پیش جوان های حزب الله بود که همه شان عکس امام را بر دیوار خانه شان، جلوی آینه ی اتومبیل شان، توی مغازه هایشان، در میادین شهر و در باور عمیق شان نصب کرده بودند. حتی جوان های مسیحی شرق بیروت که امام را مسیح دوباره ای برای زنده کردن جسد پر از رخوت جهان عرب و ایران و ایرانی را موهبتی تاریخی می دانستند.

رسانه های امروز چندید برابر شده اند و کینه های ضد ایرانی شان از چشم و زبانشان جاری شده است. ترجیح می دهم الجزیره و العربیه و بی بی سی و … را نبینم. تصاویر منافقان را چه کنم که خود را خط امام می نامند و با بردن آبروی انقلاب، تمام میراث امام را در جهان اسلام به آتش کشیده اند. کاش می شد اینان را ما خود محاکمه نکنیم. محاکمه شان را بگذاریم بر عهده ی فرزندان یتیم یمن و فلسطین و لبنان و … آنها بهتر می دانند منافقان و خائنان با اسلام و انسانیت چه کرده اند.(تاریخ انتشار: 26 آذر 88)

2آینده از آن کیست؟

بیش و پیش از آنکه وحدت را در معنای اجتماع سیاسی نخبگان بدانیم می بایست آنرا در حوزه ی رابطه ی نخبگان با عموم مردم جستجو کنیم. انقلاب اسلامی ایران انقلابی مردمی است و دوام و حیات آن به حضور یکپارچه و وحدت ملی است. رمز و راز حیات سیاسی در چنین کشوری توجه به مردم و پرهیز از جدا شدن از صفوف مردم است. بنا نیست به بهانه ی وحدت، دروازه های سیاسی کشور را بر روی جریان هایی که بخاطر اشتباهات سنگین شان، از جامعه وعموم مردم طرد شده اند، بار دیگر باز کرد. خواست و اراده ی مردم اساس وحدت است و وحدت اعتباری سران طوایف سیاسی، ماهیت خیانت بار برخی از رفتارهای اشتباهشان را برطرف نخواهد کرد.

جریان اصلاح طلب، امروز بخوبی دریافته است که در آستانه ی حذف همیشگی از ادبیات سیاسی ایران قرار گرفته است. این حذف نه یک توطئه از طرف رقیب بوده و نه یک انسداد در ساختار سیاسی،‌ بلکه تماماً ناشی از عدم درک صحیح مردم و کناره گرفتن از آنان است. این یک انزوای خودخواسته است و مادامی که این جریان اعتقاد به مردم پیدا نکند و به آغوش ملت اسلامی باز نگردد،‌ مانعی جدی بر سر راه وحدت بحساب خواهد آمد.

امروز جریان اصلاح طلب سوار بر قطاری است که لحظه به لحظه او را از بدنه ی اجتماعی ایران دورتر می کند. هیچکدام از سران جریان اصلاحات جرأت حضور در مجامع عمومی را ندارند. هیچکدام حاضر نیستند در شهرستانها و مناطق غیر شهری ایران برای ساعتی حضور عمومی و آشکار داشته باشند. ارتباطات آنان در حد حضور دانشگاهی محدود و در میان نیروهای سازمان یافته ی دانشجویی و یا نهایتاً همذات پنداری با برخی از اقشار روشنفکر زده ی بالای شهر است و البته آنان خوب می دانند خزیدن در غار اصلاح طلبی چگونه خودبخود زمینه ی فراموشی همیشگی آنها را رقم خواهد زد؛‌ اتفاقی که به سرعت و در عرض چند سال برای اسلاف شان در نهضت آزادی رخ داد. اصلاح طلبان امروز از مردم هراس دارند و این هراس با شانتاژ رسانه ای رفع و رجوع نمی شود. فعالیت رسانه ای برخی از سایت های این جریان به فریاد زدن کودکی برای رهایی از ترس در یک اتاق تاریک می ماند. شاید بهترین پیشنهاد این باشد که در دیدار با سران این جریان،‌ توصیه به توبه و بازگشت به متن مردم محور بحث قرار گیرد. امام راحل (ره) در توصیف ارتباط با مردم بیان روشنی دارند: «شما دیدید یک روز نمی توانست، یک ساعت نمی توانست محمدرضا بیاید توی مردم، اگر می خواست از این خیابان عبور کند قبل از اینکه بیاید از این عبور کند آنطور که می گفتند تمام منازل را که در سر راه بود کنترل می شد… برای چه؟ برای اینکه خوف داشتند که اینجاها کسی سوءقصد بکند… اما یک حکومتی که برای مردم باشد،‌ مردم او را بخواهند این نمی ترسد از اینکه توی بازار مردم بیاید،‌ توی جمعیت بیاید و با آنها بنشیند صحبت کند»(صحیفه نور-ج7- ص2)

سفرهای استانی بزودی آغاز خواهد شد و اقبال مردم به دولتی که خود خوهان آن بوده اند مهر باطلی خواهد شد بر توهمات کسانی که هنوز نتوانسته اند با واقعیت انزوای خود کنار بیایند. وحدت در ابراز اعتماد و علاقه ی مردمی تجلی می یابد که مسوولان نظام را نه حاکم که خادم خود می دانند و تقلیل این معنا به گردهم آیی و جمع جبری نخبگان سیاسی یک انحراف از مبانی انقلاب است.(تاریخ انتشار : 2 آبان 88)



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی