یه رفیقی داشتم که کشته مردهی "چیپس و ماستموسیر" بود! اینقدری که اگر بهش میگفتی "فلانی حلالم کن"، میگفت: "حالا برو یه چیپس و ماستموسیر بخر بیار تا ببینیم چی میشه!"
جالبش اینه که هیچوقت به چیپس خالی هم راضی نمیشد. گویا چیپس به تنهائی برایش معنائی نداشت. ایشون گویا یک تجانس ذاتی میان چیپس و ماستموسیر کشف کرده بودن!
اینا رو گفتم که حرف از این تجانس ذاتی بزنم. تجانس ذاتی یعنی دو چیز ذاتا به هم بخورن. درست مثل ماستموسیر و چیپس که اگرچه از یک جنس نیستند اما به هم میخورن. اما هیچ خری چیپس رو با شیر که همجنس ماست به حساب میاد نمیخوره. یا مثلا ماستموسیر رو کسی با سالاد الویه که همجنس چیپسه و توش پره از سیبزمینی، مخلوط نمیکنه.
حالا واسه چی این حرف ها رو زدم؟! واسه اینکه خیلی اوقات، آدمهائی میبینم که گویا دارن چیپس و میزنن توی شیر و بعد میخورنش! هم خندم میگیره هم دلم میسوزه!
مثلا طرف از نظر ایدئولوژیک، یک مسلمان کامله! یعنی ازبین جنس ایدئولوژیها، اسلام رو انتخاب کرده، نه سکولاریسم رو، نه مسیحیت رو، و نه بیدینی رو! اما وقتی میخواد در مورد اندیشهی اقتصادی حرف بزنه آنقدر متاثر از اندیشهی غرب شده که دیگه هیچ تجانسی بین دیدگاه اقتصادیش و اسلامش برقرار نیست. لذتگرائی و مادیگرائی، اول و آخر کلامشه!
تازه وقتی از قرآن براش آیهای میاری، به جای اینکه در باور خطای خودش شک کنه، برمیگرده میگه:"این آیه ممکنه هزار تا تفسیر مختلف داشته باشه!" و این یعنی من نمیخوام به معنای این آیه دل بدم!
امثال این آدمها دور و بر ما زیادن! خیلی خیلی زیاد! در اصطلاح به این تیپ تفکر میگن تفکر التقاطی! یعنی بخشی از یک نظام اندیشه رو گرفته و بخشی دیگه رو از یک نظام اندیشهی دیگه. در حالی که نمیشه واقعا قبول کرد که اندیشهی مثلا سیاسی یک نفر با اندیشهی اقتصادیش همخوانی نداشته باشه. درست مثل همون مثال ماست و موسیر به همراه سالاد الویه میشه!
در ایران عزیز ما، به واسطهی وارداتی بودن علوم انسانی، بسیارند افرادی که دچار این التقاط اندیشه میشن. اما جدا از سطح استادان عزیز و دانشجویان گرامی علوم انسانی، این اندیشههای التقاطی در بسیاری از موارد، وارد عوام هم میشه و عموم مردم رو هم از راه به در میکنه. مثلا افراد زیادی رو میشه این روزها دید که میگن مسلمانیم و خدا و پیغمبر رو دوست داریم اما توی خونهشون روی طاقچه به جای قرآن مجسمهی بودا رو گذاشتن! در حالی که نمیدونن با وجود چنین مجسمهای نمیشه دیگه اونجا نماز خوند.
یا مثلا آدمهائی که به پلورالیزم (اینهمانی) دینی دچار شدن و میگن: "اسلام خوبه، زرتشتی بودن هم بد نیست، اصلا همهی ادیان درست میگن! من به همهی ادیان باور دارم. اصلا اگر کسی خودش رو توی یک دین محصور کنه اشتباه کرده..."
من اسم معضل اعتقاد به باورهای علمی ناهمخوان با دین رو "مکتب داغونیزم!" میگذارم و اسم پلورالیزم دینی رو هم میگذارم "داغونیزم مکتبی!" البته شاید هم برعکسش درستتر باشه!
شما اسمش رو چی میگذارین؟!
پ.ن.:
?- این واژهی تجانس ذاتی رو از خودم در کردم! زیاد جدی نگیرین! گیرو گور فلسفی هم ندین لطفا!
?- با وهاب عزیز تصمیم گرفتیم عهد کنیم تا روز عاشورا گناه نکنیم! به عهد ما بپیوندید و جایزهاش رو از خدا و امام حسین مطالبه کنید!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]