دینانی استاد فلسفه در جوانی نزد امام اسفار ملاصدرا میخواند، در خاطره ای که در سایت جامع امام خمینی از او نقل شده، به نامه ای اشاره شده است که امام حدود 75 سال پیش به یکی از شاگردان خود نوشته اند و او را از تجدد و مدعیان تجدد بر حذر داشته اند. دینانی چنین روایت میکند: زمانی که شاگرد امام بودم، امام تعریف کرد که دو برادر به نام برادران حجت همدانی که از شاگردان او بودند، در درس فلسفه از من خواستند همان طور که در فقه به طلبهها اجازه نامه ای برای تایید اینکه آنان این سطوح را گذارنده اند و به درجاتی رسیده اند، اعطا میشود. به ما نیز که نزد شما فلسفه خوانده ایم، اجازه نامه ای بدهید و امام علیرغم اینکه چنین کاری رسم نبود، برای آنها دستخطی نوشت.
دینانی میگوید سالها بعد در سر کلاس دکتری شاگردی داشتم به نام خانم حجت همدانی که نام او مرا یاد آن خاطره از امام انداخت. بعد از پرسوجو فهمیدم که این خانم فرزند همان شاگرد امام بوده است. از پدرش که کسالت داشت، وقت ملاقات گرفتم و از او خواستم که دستخطی را که امام به او داده بود، نشانم دهد.
از مضامین عرفانی این نامه که بگذریم، امام در قسمتی از این نامه این چنین اشاره میکند: بر تو باد، بر حذر باش "ایها الاخ الروحانی" ای برادر روحانی "والصدیق العقلانی" دوست عقلانی من "و هذه الاشباح المکنوسة المدعون للمتمدن و التجدد" ای دوست عقلانی من و ای برادر روحانی، بر حذر باش از کسانی که ادعای تجدد میکنند؛ و این اشاره به فرهنگ منحط غربی دارد.
امام 60 سال پیش چنین اندیشهای داشتند. یعنی بر حذر میداشتند از "المدعون" کسانی که ادعای تجدد میکنند "و هم الحمر المستنفرة" مثل الاغهایی پراکنده به این طرف و آن طرف هستند. "السباع المفترسة" مثل وحشیان درنده "والشیاطین فی صورة الانسان" شیاطینی به شکل انسان هستند. "و هم اضل من الحیوان و ارذل من الشیطان" از حیوان پستترند و از شیطان گمراهتر. "و بینهم و لعمر الحقیقة و التمدن بون بعید" بین حقیقت و غربزدگان فاصله بسیاری است. "ان استشرقوا استغرب التمدن" اگر اینها جلو بیایند، آن تمدن واقعی دور میشود "و ان استغربوا استشرق" و اگر اینها کنار بروند، تمدن واقعی ظاهر میشود. (به نقل از سایت جامع امام خمینی در مصاحبه با غلامحسین دینانی http://www.imam-khomeini.net/?a=content.id&id=1)
در حاکمیت سکولار غربی، حاکمیت، مسئولیتی در قبال پرورش روحی و رشد معنوی و اخروی جامعه ندارد. حاکمیت باید نان و آب تامین کند اما از آنجایی که بی طرفی نسبت به رشد معنوی، خود یک موضع طرفدارانه از وجه مقابل محسوب میشود، خود به خود این بی طرفی منجر به این میشود که حاکمیت سکولار، ساختارهای اجتماعی را طوری ترتیب دهد که آدمیان را بیش از پیش به دوری از معنویت و در افتادن به غرایز سوق دهد. فضا، هیچگاه خالی نیست اگر خدا سخن نگوید، لاجرم شیطان لب به سخن میگشاید. اگر ساختارها سوق دهنده به انسانیت نباشند، پس سوق دهنده به حیوانیت خواهند بود.
اما جامعه اسلامی، حاکمیتی اقتضا میکند که نه تنها به معنویت اجتماعی و رشد اخروی بی تفاوت نباشد بلکه در راستای آن اقداماتی زیر ساختی انجام دهد. زیست اسلامی در دنیای مدرن، حاکمیت اسلامی را مدام بر سر دوراهی واقعیت و اسلام قرار میدهد. واقعیتی که به شکلی انبوه با اسلام در تعارض است. حاکم اسلامی به هر حال مسئول واقعیت است و نمیتواند واقعیتها را نادیده بگیرد. لذا در تصمیم گیریها متناسب با واقعیات باید وزن و ضریبی به آنها اختصاص دهد.
شخصیتی چون امام خمینی را اگر به وجوه فلسفی و فقهی و عرفانیاش خلاصه کنیم، میتواند عارفی روحانی و اهل علم باشد که به درس و مشق و عبادت مشغول است ولی آنگاه که به واسطه اقبال مردم و امر خداوند به جایگاه اولی الامر میرود، در قبال واقعیتها مسئولیت دارد. سوالی که اینجا طرح میشود، این است که شخصیتی آگاه به زمانه چون امام، چه شناخت و چه موضعی نسبت به تجدد و غرب دارد و انقلاب اسلامی در دنیایی که در آن تمدن غربی سیطره دارد، چگونه میخواهد زیست کند؟ برای پاسخ به این سوال کافی است کلیدواژههایی چون غرب و غربزدگی را در صحیفه امام جستجو کنیم.
در نظر امام، غربزدگی یعنی اتکا نکردن مردم به توانایی بالقوه و بالفعل خود. غربزده کسی است که از خود تهی شده و به خود اتکا نمیکند و راه را در غرب میجوید. امام از غربزدگی به زلزله زدگی تعبیر میکند. مصیبتی که بر جوامع اسلامی وارد شده است.(1) و در جای دیگری آن را بیماری مینامد(2) پیامد غربزدگی را بی محتوایی میداند و چنین میگوید: «ای غرب زدهها! ای اجنبی زدهها! ای انسانهای میان تهی! ای انسانهای بی محتوا! به خود آیید همه چیز خودتان را غربی نکنید»(3) در جای دیگری جامعه غرب را خالی از انسانیت و اخلاق توصیف میکند: «بسیاری از چیزهایی که درست کرده اند، بر ضد انسانیت درست کرده اند. این غرب است که دارد اخلاق انسانی را از بین میبرد. این غرب است که دارد شخصیت انسانی را از بین میبرد و ما خیال میکنیم که غرب همه چیز دارد حالا که غرب اتومبیل درست کرد، باید همه چیز داشته باشد؟»(4) «غرب دارد انسان را وحشی بار میآورد. آن وحشی که آدمخوار است، آدمکش است، آدمکش بار میآورد»(5) «اسلام اقتصاد را وسیله ای در اختیار انسان میداند ولی غرب آن را هدف میداند»(6) «دانشگاه اسلامی در جهت مهار طبیعت برای انسانیت است بر خلاف دانشگاه غربی»(7)
امام خمینی غربزدگان را به دو گروه رهبران مغرض و مقلدان جاهل تقسیم میکند: «دسته اول کسانی هستند که میگویند اسلام در حکومت دخالت نکند و در پی تشکیل جمهوری هستند که اسلامی نباشد و به عبارتی طرفدار جمهوری دموکراتیک هستند و جمهوری اسلامی را قبول ندارند و گروه دوم جاهلانی هستند که گفتههای گروه اول را شنیده و باور کرده اند و قصد خیانت ندارند و چه بسا گفتار و رفتار غربیها را با قصد خدمت به مردم رواج میدهند، به هر حال حکمشان با گروه اول جداست»(8)
در جای دیگر میگویند: «گروهی از غرب زدگان حالت رهبریت برای رواج فرهنگ غربی و غرب گرایی در جامعه اسلامی را دارند و گروهی دیگر جاهلانه و بدون آنکه صحت و سقم افکار گروه اول را بدانند، در رواج غربزدگی کوششها میکنند.»(9)
حضرت امام، غربزدگی را عاملی برای بهره کشی و به خدمت گرفتن امکانات و استعدادهای جوامع میداند و آن را به رابطه گرگ و بره تشبیه میکنند.(10) (11) امام راههای تسلط غربزدگی را اینچنین بر میشمارد:
الف- تضعیف اسلام از طریق شبهههایی چون القای کهنه بودن اسلام و عدم توانایی اسلام در اداره امور بشر و تضاد علم و دین(12)
ب) جدا نمودن روحانیت از مردم(13)
ج) استفاده از عناوین مقدس و عوام پسندی چون ترقی، تمدن، مردمسالاری که به نظر امام تمام این واژهها جهت اغفال مردم بوده و جز دروغ چیز دیگری نیستند(14)
د) گرفتن روح تعهد از جوانان(15)
ه) اجیر نمودن قلم به دستان «ما از سر نیزهها و مسلسلها و اینها فارغ شدیم. سر قلمها حالا ضد ماست. قلمها به جای نیزهها آمده است. مقالهها به جای مسلسلها حالا روی اسلام بسته شده است. الان ما گرفتار قلم هستیم اهل قلم. ما گرفتار روشنفکرها هستیم. ما گرفتار آزادی خواهها که آزادی نمیدانند چیست هستیم»(16)
امام زمینهها و عوامل غربزدگی را این چنین توصیف میکند:
اول) احساس حقارت و ضعف نفس «این برای این است که ما خودمان را باخته ایم در مقابل غرب»(17)
دوم ) عدم شناخت اسلام «من باید به مصادر امور بگویم که اینقدر ضعیف النفس نباشید. ما قانون غنی داریم ما قانون الهی داریم. آنهایی که فرم غربی را بر فرم الهی ترجیح میدهند اینها از اسلام اطلاع ندارند.»(18)
سوم) تمام کمالات را در غرب دیدن «ما باورمان آمده که همه چیزها در غرب است. خیر آن چیزی که در غرب است ربیّت حیوان درنده است»(19)
و چهارم) فراموشی مفاخر خودی: «جوانهای ما بخواهند کتاب بخرند اگر چنانچه با اسم مارکس باشد و لنین باشد مشتری زیاد است اگر به اسم شیخ الرئیس باشد نه چون شرقی است و غربی نیست از این جهت ملاصدرا را اسمش را نشنیدند و ملاهادی سبزواری ما را اسمش را نشنیدند.»(20)
این گفتهها حاکی از آن است که امام نه تنها به مفهومی چون غربزدگی اعتقاد دارد، بلکه بسیار نسبت به آن حساس است. اما آنگاه که سخن از ابزار و تکنولوژی غربی به میان میآید، در اندیشه او این دستاوردها نفی نمیشود. جمله معروف "ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم"، از این حیث قابل توجه است. از یک سو میتوان آن را اینچنین تفسیر کرد که ابزاری چون سینما ذاتآ تعارضی با اسلام ندارد، مهم آن استفاده ای است که از آن میشود. انکار دستاوردهای تکنولوژیک غرب، انکار واقعیتی است که بههر حال وجود دارد و در سبک زندگی مردم وارد شده است. تعارض اینجاست که تکنولوژی خنثی نیست، همان طور که توسط انسان ساخته میشود، انسان نیز از تکنولوژی متأثر میشود. تکنولوژی روابط اجتماعی و ساختارها را تغییر میدهد و انسان را تربیت میکند. از اینرو چطور میتوان نسبت به تکنولوژی بی تفاوت بود؟ اما از سوی دیگر میتوان این چنین تفسیر کرد که همان طور که ذکر شد، رهبر جامعه اسلامی مسئول واقعیتهاست و نمیتواند واقعیتهایی چون تکنولوژی را نادیده بگیرد. آنچه که غربزدگی را بازتولید و تقویت میکند، نه اندیشهها و تئوریهای غربی بلکه محصولات مادی حاصل از این اندیشههاست که هم اکنون در سیطره این محصولات زندگی میکنیم. همه افراد جامعه اهل خواندن نظریه و تئوری نیستند، اگر هم باشند، صرف خواندن اندیشهها منجر به خودباختگی نمیشود. چیزی که منجر به خودباختگی میشود، زرق و برقهایی است که گویی نفس و دل انسان را مورد سحر و جادو قرار میدهد. غرب با محصولات عینی و تکنولوژیکاش چونان رمان، سینما، اتومبیل، موبایل، قطار و هواپیما افسونگری میکند و سختی ماجرا همینجاست که با تکنولوژی آنگاه که در بند بند زندگیمان آمیخته شد، نمیتوان در افتاد و نباید هم در افتاد.
اقبال لاهوری میگوید: قوت افرنگ نی از چنگ و رباب/ نی ز رقص دختران بیحجاب/ قوت افرنگ از علم و فن است/ از همین آتش چراغش روشن است. با اجازه از اقبال میخواهم دو مقوله علم و فن را از یکدیگر تفکیک کنم. قوت و قدرت غرب نه از علم بلکه از وجوه عینی و ابزاری علم یعنی فن است. در یک تعریف ساده، علم آن معرفت و دانش تدوین شده ای است که در کتابها و محافل اکادمیک جریان دارد و تکنولوژی شکل تعین یافته و عینی علوم است که در زندگی روزمره وارد شده و به شدت بر جامعه تاثیر گذارده است. علوم تا شکلی تکنیکی به خود نگیرند و نمود عینی پیدا نکنند، نمیتوانند ماشین، ثروت و اسلحه تولید کنند. علم در وجه نظری خود همواره در چالش و گفتوگوست. همواره در حال واسازی است. حالتی سیال دارد اما آنگاه که در بستر اجتماعی در قالب تکنولوژی پدیدار شد، متصلب میشود. علم قابل چون و چراست اما چون و چرا کردن در قبال ابزارهایی که وجود دارند و به ما چنگ و دندان نشان میدهند و شدیدا نحوه زیست ما را تغییر داده اند، به کجا راه میبرد؟ در افتادن با تکنولوژی غربی نبردی دون کیشوت وار و بر خلاف عقلانیت واقعگرایانه ای است که حاکمیت سیاسی لازم دارد اما چون و چرا در مبانی علوم غربی که هم اکنون در خود غرب در بحران پسا مدرن به سر میبرد کاملاً شدنی است.
اما راه حل امام برای زدودن غربزدگی راهی از درون به بیرون است، نه از بیرون به درون. تکنولوژی غربی و ساختارهایی که ترتیب میدهد، عوارضی دارند که از بیرون بر انسان تاثیر میگذارند؛ حال اگر نیرویی از درون که همانا نیروی اعتماد به نفس و رهایی از خودباختگی باشد، آزاد شود، نه تنها میتواند در برابر این عوارض مقاومت کند بلکه آرام آرام میتواند بر تأثیرات ابزاری بیرونی فائق شود. امام نگاهش به انسان است و نه به ابزار و ماده. عرفان را میتوان واجد سطوحی تعریف کرد که نه تنها عرفا بلکه همگان به درجاتی از آن نائل شوند. خودشناسی در افکار امام و یا آنچنان که شریعتی از بازگشت به خویشتن سخن میگفت، خود نوعی عرفان و معرفت است. مطهری نیز در آثار خود مصیبتی به نام غربزدگی را به عامل ابزاری تقلیل نمیدهد و حتی ابزار و تکنولوژی را تأیید نیز میکند منتها استفاده بدی را که از ابزار میشود، ناشی از نفس تربیت نشده و بی اخلاق انسان غربی میداند. آیت الله خامنه ای در جایی از شهید چمران سخن میگفتند و اینکه برای کسی چون چمران که در امریکا فیزیک هسته ای میخواند و در ایران به پستهای بالای سیاسی میرسد، نزاعی میان سنت و مدرنیته نزاعی حقیر و بی معناست. پست و مقام و همچنین علم و ابزار او را اسیر نمیکنند، زرق و برقهای دنیا به چشمش نمیآید. انسانی که به خودشناسی رسید وراتر از محدودیتهای ساختاری زیست میکند.
پینوشتها:
1- صحیفه نور، ج 7، ص 120
2- همان، ج 10، ص 120
3- همان، ج 7، ص 53
4- همان، ص 66
5- همان
6- همان، ص 72
7- همان، جلد 8، ص 6
8- همان، ج 7، ص 81
9- همان، ج 9، ص 9
10- همان، ج 7، ص 85
11- همان، جلد 10، ص 55
12- همان، ج 9، ص 25
13- همان
14- همان، ج 3، ص 156
15- همان، ج 9، ص 109
16- همان، ج 7، ص 23
17- همان، ج 9، ص 9
18- همان، ج 5، ص 125
19- همان، ج 7، ص 81
20- همان، ج 9، ص 9
این یادداشت در رجا نیوز
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]