سفارش تبلیغ
صبا ویژن







دزفول من...»
90/1/25 2:21 ع

با علی موجودی 14سال پیش از دبیرستان طالقانی دزفول دیپلم گرفتیم. نمازمان را مسجد نجفیه می خواندیم و شب های جمعه با موتور هونداهفتاد مخصوص دزفولیها می رفتیم شهید آباد(گلزار شهدای دزفول تا علی زیارت عاشورا بخواند... علی شاعر بود و هست. از همه مهتر اینکه صریح است و پر درد. چند سالیست عضو هیات علمی دانشگاه شده ولی هنوز کله اش بوی قرمه سبزی می دهد...

این هم آخرین نوشته اش که بدجوری خورد توی حالم... گفتم من هم منتشرش کنم تا بخورد توی حال شما:

در موشک باران، الف، دزفول، در خاک باران هم ؟

روزگاری صدای نامحرم رادیو عراق دیگر برای مردم شهرم دزفول تکراری بود که : «عراق ظرف 48 ساعت آینده اهداف تعیین شده در زیر را مورد هدف حملات موشکی خویش قرار خواهد داد» :
الف – دزفول
ب – . . .
و اگرچه شهرهای مورد هدف در الفبای ابجد عراق تغییر می­کرد اما جایگاه الف همیشه مختص دزفول بود.

دزفول شهری که از176موشک 2، 9و12متری و2500گلوله توپ و300راکتی که پیکر استوارش را مجروح کرد و19000واحد مسکونی و اداری اش را تخریب کرد هیچ گاه شکوه نکرد.
حتی 2600شهیدش که در طول 2700روز مقاومت جان را فدای امام و انقلاب کردند، گمنام تر از همیشه ازپشت قاب عکس های خاک گرفته شان دنیا را به نظاره نشسته اند.

شهری که عراقی­ها به ( بلدالصواریخ – شهر موشک ها) می شناختند و ایرانی­ها پایتخت مقاومت ایران لقبش دادند.
جنگ تمام شد و آنچه ماند، جز آوار نبود و جز دل­های شکسته ای که داغ عزیزان را داشت و امید به فردایی روشن بود که شهرم را سرپا نگه­ می­داشت.
اما افسوس از آنچه که باید به شهرم می­دانند تا از آوارهای فروریخته و از تل­های خاک دوباره واژه­ای به نام خانه بسازد،
از آنچه باید به شهرم می­دادند تا قامت خمیده­اش دوباره استوار شود،
تا پیکر مجروحش مرهم یابد و زخم­هایش مداوا شود،

چیزی جز القاب گوناگون به شهرم نرسید.
مردمی که گاه تکه پاره­های عزیزانشان را خودشان با دست از روی زمین بر می­داشتند و آرام می­گفتند «فدای سر امام»، مدال افتخارشان را همان لحظه گرفتند، مدال­های رنگ و وارنگ شما را می­خواهند چه کنند؟

و امروز سال­هاست که از روزهای بارش موشک می گذرد ، اما بارش خاک امان شهرم را بریده است و این­بار نیز مثل سابق که شهرم موشک باران می شد ، آنان که در ویلاها و خانه­ های نرم و راحتشان و در خنکای بادهای مصنوعی، اکسیژن خالص تنفس می کنند ، از درد شهرم بی خبرند. مگر اینکه گاه خبرنگاری دلش به حال شهرم بسوزد و عکسی از بارش خاک برای بی خبران پخش کند و بگوید :
امروز در شهرهای زیر بازهم خاک بارید:
الف – دزفول
ب-  . . .
و آنان نیز کمی عاجزشان درد بگیرد .
آی آنانکه خودتان بهتر می دانید !

به داد شهرم برسید که دارد خفه می­شود.
نه تنها خفه از بارش خاک که ازبارش باران بی امان بی عدالتی!
اگر باز دهان شهرم را با ترفندی نبندید که چرا شکایت می کنی؟
خاک کربلاست ! خاک نجف است ! کلاً خاک تربت است و شفا بخش!
یا اینکه اهالی بهداشت و درمان در روبروی دوربین نگویند که : این خاک خاصیتش این است که بدنتان را در مقابل تعداد زیادی از بیماری ها واکسینه و مقاوم می کند.
اگر این خاک توفیقی است که نصیب شهرم می شود ،

اگر این خاک شفا بخش است ،
چرا تا گردی از این توفیق به شهر شما رسید ، زمین و آسمان را به هم دوختید؟
ماسک مجانی دادید و شیر و ماست در خیابان ها توزیع کردید؟
نقطه به نقطه آمبولانس گذاشتید؟
مگر نه آن هم تربت بود و شفا بخش؟
شفا کجا و آمبولانس کجا؟

و ای آنکه تجربه ای در تنفس خاک نداری ، می دانی تفاوت من با تو چیست ؟
من هر گاه که خاک خروار خروار از آسمان ببارد ، با صورتی که با ماسک پوشیده شده است، با سری که تند و تند گیج می رود و گلویی که مدام سرفه می کند، باید سر کلاس تدریس دانشگاهم از عدالت دفاع کنم  و تو آن روز که گرد و غباری ناچیز خدای نکرده قصد کند سری به شهرت بزند ، یک روز قبل و دو روز بعدش را برایت تعطیل می کنند و عمدتاً سه شنبه و چهارشنبه است که بتوانی با توجه به قانون ( بین التعطیلین ، تعطیل) و با احتساب پنجشنبه تا جمعه ، در ویلای شمالت خوب حال کنی؟

هنوز یادم نرفته است که شهرم 176موشک خورد وگفتند: آفرین مقاوم باش و با اولین موشک هایی که به شهرتو خورد ، جنگ تمام شد.
پس من با الهام از آن تجربه، در غربت شهرم دعا می کنم که گردی از این غبار به شهر تو برسد تا شاید تو تنفس کنی و مزه اش را بفهمی.  شاید آنگاه گرد و غبار هم مثل جنگ تمام شود.
علی موجودی



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی