سفارش تبلیغ
صبا ویژن







طبیعت، مبارزه برای حیات دنیوی و مبارزه برای حیات اخروی. شیاطین جن و انس که همواره در پی یصدون عن السبیل اند راه را سد نمی کنند بلکه صد می‌کنند و راهزنی و از همه اولی تر مبارزه با نفس است که ان النفس لاماره بالسو.

اردوی جهادی یکی از این تمرین هاست. اعتکافی کوتاه در میان حاشیه ها و به حاشیه رانده شده ها. چند سال پیش حاج آقا قاسمیان که با گروهی از مدرسه سروش به بشاگرد آمده بود را دعوت کردیم که در جمع ما سخن بگوید و او از عرفان جهادی گفت و اینکه وجه ممتاز عرفانی که امام به ما شناساند جهادی بودن آن بود. عرفانی که خانقاهی نیست عرفانی که با شمشیر و تفنگ و بیل و کلنگ و کتاب و قلم حاصل می‌شود. حاج سعید قاسمیان از مفهوم ولی نعمت سخن گفت. ولی نعمت یعنی کسانی که به واسطه آنان خداوند به ما نعمت و روزی می‌رساند. اردوی جهادی اما در آن وجه عمران و آبادی اش خلاصه نمی شود اینکه در طول یک اردوی دوازده روزه یک مدرسه دو کلاسه ساخته شود یا بند و آبگیری بنا شود فعالیت عمرانی چشمگیری نیست. ثمره اصلی این اردوها را باید در بستر تاثیرات فرهنگی آن جست.

این یادداشت در تریبون : + و +

جمعی از فارغ التحصیلان یک دبیرستان که سالی یکبار دور هم جمع می‌شوند و تدارک یک سفر را می‌چینند تا چند روزی را در محرومترین نقاط کشور سپری کنند و سالهاست که بشاگرد مقصد آنان است. منطقه ای با اقلیمی تند و مردمانی آفتاب سوخته که هنوز در بسیاری از نقاط از دسترسی به آب محروم اند و روستای پرانگی یکی از محروم ترین روستاهای این منطقه است. شاید برای من که سیزده سال است عید نوروز را در مناطق محروم سپری می‌کنم تا به حال این چنین سفری رقم نخورده بود که شصت و شش دانشجوی تهرانی ده روز در گرما بیل بزنند بدون حمام و تنها با چند آفتابه و یک منبع آب سر کنند. کار ما امسال ساخت یک «بند» بود؛ یک بند آبگیر نسبتآ بزرگ که همه اعضای گروه با هم روی آن کار می‌کردند.

چند سالی است که تعدادی از طلبه‌های مدرسه آقای مجتهدی که اکنون در قم درس می‌خوانند نیز در اردو شرکت می‌کنند. تعدای از فارغ‌التحصیلان خود دبیرستان نیز طلبه شده‌اند و یکی از ثمرات بزرگ این اردو رابطه‌ای است که میان بچه‌های دانشجو و طلبه برقرار می‌شود و گاه این روابط شکل دائمی و همیشگی به خود می‌گیرد و پس از اردو نیز مستدام می‌ماند. ذکر احادیث معصومین و خواندن فتاوای مراجع تقلید بعد از نمازهای جماعت و برپایی جلسات بحث و گفتگو از ثمرات حضور بچه‌های طلبه در اردوست.

مسئول فرهنگی اردو نیز برنامه‌های متعددی دارد. همواره اولین اقدام در اردو برپا کردن تابلوی فرهنگی است و کتابخانه جهادی. محل استقرارمان امسال یک حسینیه کوچک بود و اردو از آن اردوهایی بود که موقع خواب شصت پا می‌رفت توی چشم بغل دستی. چند شب پخش فیلم داشتیم و یک شب شعر که بچه‌ها هرکدام شعری از خودشان یا دیگر شاعران می‌خواندند. جلسات شبانه که البته نه هر شب ولی بعضی شب‌ها برگزار می‌شد از آن جلساتی است که در عین طولانی بودن حال و هوای خاص خودش را دارد. تصور کنید شصت و شش نفر دانشجو و طلبه دور تا دور مسجد حلقه بزنند و قرار باشد تک‌تک‌شان حرفی، حدیثی مطلبی گویند. یکی جمله‌ای آز آوینی می‌خواند. یکی پیامی از امام خمینی یا رهبری. یکی تذکر می‌دهد که در مصرف آب صرفه جویی کنید. یکی از فتنه ?? می‌گوید. یکی یاد بچه‌های قدیم را زنده می‌کند که حال در اردو نیستند و …

صبح هنگام اذان بیدار‌باش بود و پس از نماز جماعت صبح نرمش صبحگاهی و پس از آن در همان فضای باز دعای عهد می‌خواندیم و پس از صبحانه، و پوشیدن لباس‌های رزم خاکی و کثیف با پای پیاده راهی محل کار می‌شدیم. بچه‌ها به چند گروه تقسیم شده بودند و هر گروهی یک سرگروه داشت. یک گروه ملات درست می‌کرد. یک گروه سنگ‌ها را دست به دست می‌کرد. یک گروه استانبولی های ملات را جابجا می‌کرد و یک گروه سطل‌های آب را جابجا می‌کردند تا زمانی که حدود ساعت ده و نیم، نوبت «چاشت» می‌شد.

کیک و شربت آبلیمو و حدود بیست دقیقه استراحت و دوباره شروع کار تا ظهر. برای نماز به حسینیه بر می‌گشتیم و بعد از عوض کردن لباس‌ها و خواندن نماز ظهر و عصر و خوردن ناهار غالب بچه‌ها استراحت می‌کردند و چند روزی به علت عقب ماندن کار عده‌ای از بچه‌ها بعد از ظهر هم دوباره سر کار می‌رفتند.

طبق روال هر ساله اردو که به نیمه می‌رسد، تب و اسهال و حالت تهوع و خارش ناشی از گزش حشرات شروع می‌شود و سر پزشک اردو شلوغ تر می‌شود ( البته پزشک اردوی ما در رشته دامپزشکی تحصیل کرده است و نسخه‌هایی که می‌پیچد بیشتر به گاو و گوسفند افاقه می‌کند تا آدمیزاد).

 خیلی از بچه‌ها تازه ازدواج کرده‌اند و اولین نوروز بعد از ازدواج‌شان را دور از همسرشان می‌گذرانند. جالب این‌که خیلی‌های‌شان همان موقع خواستگاری این مساله را با همسران‌شان طی کرده‌اند و نمی‌دانم شما که در حال خواندن این متن هستید چقدر شباهت با حال و هوایی که از جبهه‌ها برای ما ترسیم کرده‌اند احساس می‌کنید. در زمانه ما این اردوها شبیه‌ترین حس و حال به فضای جبهه‌ها را باز آفرینی می‌کند.

بعد از ظهرها معمولآ گعده‌های پراکنده‌ای شکل می‌گرفت و عده‌ای به قول معروف گرد می‌کردند و شروع می‌کردند به حرف زدن و شب‌ها بعد از نماز هم همان جلسات شبانه و برنامه‌های فرهنگی ادامه داشت. البته نداشتن برنامه برای اهالی روستا از ضعف‌های اردوی امسال بود. سال‌های پیش برای بچه‌های روستا مسابقه نقاشی و مسابقه ورزشی برگزار می‌کردیم و جایزه می‌دادیم و برای نوجوان‌های روستا کلاس‌های تقویتی تشکیل می‌شد و برای روستاییان پخش فیلم و از این جور برنامه‌ها داشتیم و خلاصه این‌که فرصت‌ها مانند ابرها می‌گذرند و اردوی دوازده روزه کانون فرهنگی شهید چمران (فارغ‌التحصیلان دبیرستان خواجه نصیر) که از بیست و شش اسفند ?? تا هشت فروردین ?? در روستای پرانگی بشاگرد برگزار شد نیز تمام شد.

این یادداشت در تریبون : + و +



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی