2- روایات
نویسنده کم طاقت پس از آن که نقد خود را در کندوکاو آیات تمام شده میبیند، وارد روایات میشود اما این بار شیوه خود را عوض میکند و از یاد میبرد که در استدلال از آیات شیوه تاویل را برگزیده بود و مخاطب او شاید توقع داشته باشد او در مورد روایات نیز از طریق تاویل وارد شود اما او به طور ناشیانهای به یک روایت استناد میکند و آن را با اصرار فراوان حمل بر حقیقت میکند که گویا هیچ گونه تاویل و مجازی برای روایت نمیتوان در نظر گرفت!
روایاتی که او بیان می کند و همگی تقریبا یک مضمون دارند این روایات هستند: 1-«هر چیزى که در امتهاى پیشین رخ داده باشد، در این امت نیز رخ خواهد داد» 2-«یکون فى هذه الامه کل ما کان فى بنى اسرائیل حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة: هر اتفاقى که در بنى اسرائیل رخ داده بدون اندکى (ذرهاى) کم و زیاد در این امت هم رخ مىدهد» 3-«به آن خدایى که جانم به دست اوست شما مسلمانان با هر سنتى که در امتهاى گذشته جریان داشته روبه رو خواهید شد و آنچه در آن امتها جریان یافته مو به مو در این امت جریان خواهد یافت، به طورى که نه شما از آن سنتها منحرف مىشوید و نه آن سنتها که در بنى اسرائیل بود، شما را نادیده مىگیرد». وی سپس برای رد این روایت به استدلالهایی می پردازد که شبیه شوخی است و عیار نویسنده را عیان میکند. دقت در این روایات آشکار میکند نباید آن را به معنای حقیقی معنا نمود، «این حدیث که اصحاب صحاح و سنن آن را از رسول گرامى (صلی الله علیه و آله) نقل نمودهاند، یک اصل کلى است و مفاد آن تکرار تاریخ با ریز و درشت خود نیست، و هرگز نباید به حکم این حدیث، درانتظار تکرار مجموع حوادثى که در امتهاى گذشته رخ داده است، باشیم. بلکه مقصود حوادث کلى است که با متن تشریع و خود اسلام تماس نزدیکى دارد. از این جهت باید گفت: آنگاه که رسول گرامى این سخن کلى را فرموده، قرائنى در خود مجلس سخن وجود داشته که آن را ازجهاتى (مانند حوادث زیر و یا حوادث عذاب و امثال آن) محدود مىکرده است». (نوشتار زمینههاى مساعد رجعت درقرآن و صحاح و سنن، حسن طارمی در سایت راسخون)
آنچه منظور سخن است برخی اتفاقات مهم اجتماعی مانند اذیت کردن نبی، اختلاف در امت، انحرافهای عقیدتی و ... این گونه امور است و رجعت یکی از مواردی است که میتواند در این امور جای بگیرد، اما منظور این نیست که به عنوان مثال شکافته شدن دریا و من و سلوی نازل شدن برای مسلمین! عباراتی مانند «کل» و «نعل به نعل» هم میتواند دلالت بر تاکید و هشدار باشد تا مسلمین از سرنوشت بنی اسراییل درس بگیرند. برای تنظیر آیه «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم» (بقره، 183) در بیان کلیت حکم وجوب روزه است نه اینکه روزه مسلمین هم با جزییاتش مانند امتهای قبل است. حداقل چیزی که از این روایت شریف بر میآید امکان رجعت است چرا که در گذشته سابقه داشته است. از این رو این روایات استدلالی تمام بر رجعت نیست بلکه امکان آن را اثبات میکند.
نویسنده سپس میپرسد: «به فرض آن که مقدمه اول (وقوع رجعت در امتهای پیشین) و دوم (تکرار رویدادهای امتهای پیشین در امت محمدی) صادق باشد، چگونه از آنها نتیجه گرفته میشود که همه ائمه شیعیان دوباره در زمان ظهور امام زمان زنده میشوند»؟ روشن است قرار نیست همه مطالب را از همین دو مقدمه نتیجه گرفت. این مقدمات اگر منضم به روایات دیگری که علمای شیعه ادعای تواتر نسبت به آنها کردهاند و نیز دلایل دیگر هم چون کتاب و عقل و اجماع شود، رجعت ائمه و حتی مومنین ثابت میشود.
نویسنده میخواهد مخاطب را دراین ورطه بیندازد که «دلیل علمای شیعه اخص از مدعایشان است»، اما مغالطه او همین جاست که اینها تنها دلیل اثبات رجعت نیستند. با این بیان فرازهای بعدی نوشتار او نیز که با همین پیش فرض غلط بنا شده است.
سایر نقدها
1-تکفیر شیعه
وی یکی از نقدهای خود بر رجعت این میداند که شیعیان برای انتقام گیری به رجعت پناه می برند البته شاید این به عنوان یکی از فلسفه های رجعت مطرح باشد و به نظر نمی آید اشکالی در این طرز فکر باشد و اینکه نویسنده می کوشد با خشن جلوه دادن این بحث آن را ملوث نماید ترفند نخ نما شده ای است که نیازی که به توضیح ندارد. مطلب بعدی نویسنده در رد رجعت این گونه است که به جز شیعیان غالی، هیچ یک از فرق اسلامی مدعای رجعت را تأیید نمی کند.اهل تسنن وقتی با این مدعیات "هویت ساز" و "هویت ستیز"(ضد اهل سنت) مواجه می شدند؛آنها را خروج از قلمرو مسلمانی به شمار می آوردند و در پایان این بخش می اورد: آیا درست است که با مدعایی خرد ناپسند شیعیان را به کافر و مشرک مبدل سازیم؟ اینکه سایر فرق اسلامی شیعیان را به کفر و شرک متهم می کنند آیا دلیلی بر رد یک اعتقاد شیعی است؟ اولا بنابر انچه تا کنون گذشت رجعت مبنایی عقلی و قرآنی دارد که مفسرین اهل سنت نتوانسته اند از پس تفسیر آیات مرتبط با آن به خوبی بر آیند به علاوه مواردی مانند تقیه، امر بین امرین، بداء و ... نیز در اعتقادات شیعه منحصر به فرد است آیا به دلیل اینکه اهل تسنن آن را بر نمیتابند باید آنها را کنار گذاشت؟ بعلاوه در میان فرق مختلف اهل سنت نیز عقایدی یافت میشود که آن فرقهها همدیگر را تکفیر میکنند رویت خدا، جبر و اختیار، حدوث و قدم قرآن و... از این دست امور هستند. چه بسا قضیه ای که معتزله و شیعه به ان معتقدند و بر این اساس بر اشاعره می تازند. آیا همین امر دلیلی بر رد اعتقاد اشاعره است؟ همچنین شاید باید منتظر باشیم از صاحب این استدلال بشنویم؛ به دلیل اینکه دنیا مسلمانان را به خاطر عقایدشان در مورد شماتت قرار میدهند بخشی از اسلام را کنار بگذاریم!
2-غلو
وی در بخشی دیگر از تطویل خود غلو را یکی از ریشههای اعتقاد به رجعت میداند. او در چندین جای نوشتهاش از علمای شیعه به عنوان شیعیان غالی نام میبرد و مسایلی مانند علم لدنی امام و واسطه فیض بودن ایشان و عصمت از هر گونه سهو و خطا را نوعی غلو تلقی میکند. این موارد را قبلا دیگر هم پیالههای نویسنده نیز بیان کرده بودند و او اکنون با تکرار این سخنان شاید سعی دارد کمی سطح خود را ارتقا بخشد غافل از اینکه این سخنان بی مایه قبلا مورد نقد و ابطال قرار گرفته بودند. (ن.گ سلسله مقالات نقد امامت پژوهشی کدیور نوشته بهزاد حمیدیه از 6/10/85 تا 19/10/85 شماره های6047 تا 6056 ص.2) یکی از مواردی که نویسنده شیعیان را به غلو متهم میکند داستان عبدالله بن سبا است که افسانه بودن و ساختگی بودن این صحابه را محققین شیعه به اثبات رساندهاند! (نگاه کنید به کتاب عبدالله بن سبا و دیگر افسانه های تاریخی اثر علامه عسگری، انتشارات دانشکده اصول الدین) فارغ از این بحث، مفهوم غلو را باید خوب شناخت تا بتوان غالی را از قالی تشخیص داد و بتوان تمایز «محب غال» و «مبغض قال» را مشاهده نمود و در غیر این صورت خروج از حد اعتدال است و گرفتار شدن در زمره غال یا قال! علامه طباطبایی در ذیل آیه 77 سوره مائده میگوید: «غالى (با غین نقطهدار) کسى را گویند که از حد تجاوز کرده و مرتکب افراط شود، کما اینکه در مقابل آن قالى (با قاف) کسى را گویند که تفریط و کوتاهى کرده باشد». تجاوز از حد همان چیزی است که اکثر مفسرین شیعه و سنی آن را غلو نامیدهاند. اما تشخیص این حد و مرز کجاست؟ در مورد حضرت عیسی(ع) اگر کسی قایل به خدایی ایشان شود بیشک غالی است اما اگر بگوید حضرت عیسی(ع) مردگان را زنده میکرد و بر گل میدمید و پرنده خلق میکرد آیا غالی است؟
اگر کسی ائمه اطهار را نشناسد و با مقدمات ناشایست و بیاعتبار مواردی مانند علم امامت و عصمت و واسطه فیض بودن را اموری فرابشری و غلو درباره ایشان بداند باید او را به این نکته آگاه کرد که اولا انسان واقعی همان انسان کاملی است که تمام نیکیها در او در تجلی کرده است و اینکه ما دون انسان زندگی میکنیم دلیلی بر فرا انسانی بودن انسان کامل نیست. در ثانی این امور در مورد ائمه مانند احیای موت توسط حضرت عیساست. آنچه ائمه با آن به شدت مبارزه میکردند این بود که عدهای یا از روی محبت و یا از روی دنیاطلبی خود آنها را در جایگاه پروردگار بنشانند و برای آنها در دانش و کرامت استقلال بالذات قایل باشند و این امر خود مقالی جداگانه میطلبد. اما در مورد رجعت با بیان آنچه از آیات گذشت، مردمانی از اقوام گذشته (مانند هزاران نفری که طاعون گرفته بودند) رجعت داشتهاند و این نشان از قدرت خداوند متعال است نه اینکه فضیلتی بر زنده شدگان باشد که گفته شود در مورد آنها غلو شده است! چه آنکه در داستان حضرت ابراهیم(ع) پرندگانی نیز پس از مرگ زنده شدند. در نهایت اینکه رجعت امری مستند به کتاب و سنت و مسالهای معقول و اجماعی در میان شیعیان است چنانچه علامه مجلسی(ره) میفرماید: «اجمعت الشیعه علیها –یعنی الرجعه- فی جمیع الاعصار و اشتهرت بینهم کالشمس فی رابعه النهار» (بحارالانوار53، 122)
علامه طباطبایی(ره) نیز کلامی دارد که گویا برای همین مقام نگاشتهاند: «فرقههاى اسلامى غیر شیعه که عامه مسلمین را تشکیل مىدهد، هر چند ظهور مهدى ع را قبول دارند، و روایاتش را به طرق متواتر از رسول خدا ص نقل کردهاند و لیکن مساله رجعت را انکار نموده، آن را از مختصات شیعه دانستهاند، و چه بسا بعضى از کسانى که شیعه زادهاند، و اسما خود را شیعه مىشمارند، در این اعصار پیدا شدهاند که مىگویند: روایات شیعه از احادیث دروغى است که دست یهود و یا کفارى که تظاهر به اسلام مىکردند، مانند عبد اللَّه سبا و یارانش آنها را داخل در احادیث ما کردهاند». (ترجمه المیزان، ج2، ص160) در پایان از باب تیمن و تبرک برخی احادیث باب رجعت که به گفته علامه طباطبایی متجاوز بر 500 حدیث است و به اتفاق علما در حد تواتر معنوی هستند بیان میشود:
1-ایام الله ثلاثه: یوم یقوم قائم، یوم الکرة و یوم القیامه؛ روزهای خدا سه تاست، روز ظهور قائم، روز رجعت و روز قیامت. (خصال صدوق1، 108)
2- اول من تنشق الارض عنه و یرجع الی الدنیا الحسین بن علی و ان الرجعه لیست بعامه و هی خاصه لایرجع الا من محض الایمان محضا، او محض الشرک محضا؛ نخستین کسی که قبر به روی او شکافته میشود و به دنیا برمیگردد حسین بن علی(ع) است. رجعت همگانی نیست بلکه خاص است و فقط کسانی به دنیا باز میگردند که مؤمن خالص یا مشرک محض باشند. (بحارالانوار، ج53، ص39)
3- حدیث ابیبصیر فی تفسیر قوله تعالی: «و حرام علی قریه اهلکناها انهم لایرجعون(انبیا، 95) عن ابیعبدالله و ابیجعفر قالا کل قریه اهلک الله اهله بالعذاب لایرجعون فی الرجعه؛ ابوبصیر در تفسیر آیه 95 سوره انبیا از حضرت امام صادق و امام باقر (علیهما السلام) نقل کرده است هر قومی که خدا با عذابش آنها را هلاک کرده است در زمان رجعت باز نمیگردند. (همان)
4- در کتاب صفات الشیعه اثر شیخ صدوق از امام صادق روایت شده است که «من اقر بسبعه الاشیاء فهو مومن» و ذکر منها «الایمان بالرجعه» یعنی هر کس به هفت چیز اقرار کند او مومن است. و یکی از آن هفت امر را ایمان به رجعت عنوان نمودند. (همان، ص122)
5- ان رجعتکم حق لاریب فیها (زیارت آل یاسین). اللهم ان حال بینی و بینه الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا. و اخرجنی من قبری، موتزرا کفنی، شاهرا سیفی، مجردا قناتی، ملبیا دعوة الداعی فی الحاضر و البادی... خدایا اگر میان من و او (حضرت قائم) حائل شد آن مرگى که آن را بر بندگانت حتمى قرار دادهای پس از گورم بیرونم آر، در حالی که کفنم را به خود پیچیده، شمشیرم آخته، و نیزهام برهنه، پاسخ گویان به نداى آن دعوت کننده در شهر و روستا (دعای عهد)
نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]