دیماه سال هشتاد و چهار بود. چند ماهی از روی کار آمدن دولت نهم میگذشت و هنوز عقبهی دولت اصلاحات مشغول پارازیت انداختن بودند. از جملهی مباحث داغ آن روزگار، بحثی بود که بین آقای مصباح یزدی و آقای عبدالکریم سروش بر سر ولایت فقیه باز شده بود. بحثی علمی که هر روز بیش از پیش رسانهای میشد. در این میان، یکی از طرفین به مواضع و دیدگاههای شخص رهبر استناد کرده بود و همین موجب شده بود عدهای بحث را سیاسی ببینند. (دقت بفرمایید که فضای آن زمان مثل این روزها سیاستزده نشده بود!)
دانشجویان دانشگاه امام صادق این توفیق را داشتند که روز عید غدیر، دیداری گرم و مهربانانه با پدر معنوی امّت، یعنی رهبر عزیزمان، امام سید علی آقای حسینی خامنهای (که سایهی طوبای ولایتش مستدام باد) داشته باشند. در این دیدار صمیمانه، نمایندهای از بسیج (عطاءالله بیگدلی) متنی از پیش تعیین شده را که از هفت هشت لایه نظارت درون دانشگاهی عبور کرده بود نزد رهبری قرائت کرد و در همین بحث به همان موضوع جدل بین طرفین اشاره نموده و از رهبری در مورد موضع ایشان سوال پرسیده بود.
آقای خوبمان در میان سخنانشان اینگونه پاسخ دادند که: "بنابراین این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجه تحقیقات ما با نظر رهبرى مخالف درآمد، چه کار کنیم اینها به نظر من سؤالات خیلى اصولى و منطقى نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجه شما را رهبرى و غیر رهبرى به عنوان دستاوردهاى علمى بگیرند و بر اساس آن، براى کشور برنامهریزى کنند. تحقیق علمى، شأن و خصوصیتش، آزادى است؛ منتها عقلایى؛ بىانضباط نباشد."
(متن بیانات حضرت آقا در آن دیدار را از اینجا بخوانید)
اواخر سال هشتاد و نه، زمانی که بحث جریان انحرافی در اوج خود بود، یکی از اعضای جامعه دانشجویی کشور در یک دیدار مطبوعاتی از رئیس جمهور خواهشی کرد. وی به نمایندگی از جریانات دانشجویی از دکتر احمدینژاد خواسته بود نسبت به اظهاراتی که از سوی اطرافیانش مطرح میشود بیتفاوت نباشد و مانع از تخریب چهرهی دولت نزد هواداران واقعیاش بشود. مقصود او روشن بود. او به نمایندگی از دانشجویان عدالتخواه از احمدینژاد خواسته بود جلوی اظهارنظرهای غیر مسئولانهی مشایی را بگیرد.
پاسخ رئیس دولت اما این بود که: "دانشجو باید پرچمدار گفت و گوی آزاد باشد. من انتظار ندارم که شما به عنوان نماینده دانشجویان بخواهید که کسی حرف نزند. آیا ما با منتقدین بد برخورد کردیم؟! ما فقط سکوت کردیم. از من نخواهید که جلوی اندیشه را بگیرم. آیا چون فلان آقا مخالفت کرده است آن چیز بدی است؟ افراد باید بیایند ایدههایشان را مطرح کنند. باید تعالی افکار پیش بیاید تا رشد به وجود بیاید." (متن خبر را از اینجا ببینید)
یکی نبود در این هفت هشت ماهه به رئیس جمهور محترم بگوید، برادر من! اگر شخصی میخواهد حرفی بزند باید به عنوان شخصیت حقیقی حرفش را بزند. بله! در آن صورت نباید جلوی او را گرفت! اما آقای مشایی از طرف دولت به سخنرانی دعوت میشود و به عنوان رئیس دفتر شما حرف میزند و اصرار هم میکند بر این ادعا که دیدگاه او منطبق بر دیدگاههای شما است. فلذا ایشان دارد از تریبون شخصیت حقوقی این دولت اظهار نظر میکند. اظهار نظر و تبادل آراء مال فضای دانشگاهی و حوزوی، و کار اصحاب فرهنگ و اندیشه است و نه کار اصحاب سیاست، که هر سخنشان چه حق باشد و چه ناحق، به پای یک دولت نوشته میشود، و البته چه بسا به پای یک نظام و حکومت!
و اکنون مدتی از انتشار نشریه "خاتون" میگذرد. نشریهای که خیلی دلم میخواست زودتر در ارتباط با آن بنویسم اما بهتر دیدم صبر کنم که گرد و خاکها بنشیند، و آنگاه که صدایم شنیده میشود حرفم را بزنم.
نشریه خاتون با همه دبدبه و کبکبهاش یک طرف، و گفتگوی کلهر راجع به "مشکی" بودن چادر یک طرف!
من اصلاً در موضع قضاوت دربارهی درستی و یا نادرستی ادعاهای کلهر نیستم. نظر دارم! اما فعلاً در مقام بیان دیدگاه خودم نیستم. موضوع سخن من برخوردهای افراطی در واکنش به اینگونه ادعاها است. گیریم حرف کلهر از اساس غلط باشد. آیا او موضع دولت را بیان کرده و یا یک دیدگاه شخصی را مطرح کرده؟! آیا روش برخورد با او و نشریهی خاتون باید برخورد علمی و فرهنگی باشد و یا برخورد سیاسی و امنیتی؟!
من اولی را انتخاب میکنم، و فکر کنم رهبری هم! اما ظاهراً مدعیان ولایتمداری دومی را برگزیدهاند. خوشا به حالشان! دو تا فحش میدهند و فقط دلی سبک میکنند و بس!
اما دوستان من! ای کاش به جای اینگونه موضع گرفتنهایی که جریان انحرافی را در "مظلومنماییهایش" موفقتر میکند، چهارصد تا نشریهی باکیفیت همچون خاتون راجع به حجاب چاپ کرده بودید که اگر کسی چون آقای کلهر ادعاهای پرتی هم داشت، مخاطبین نسبت به مسأله خالیالذهن نباشند. ای کاش جواب اقدام علمی را علمی بدهید! ای کاش به شعور مردم اعتماد کنید. ای کاش راه پیامبر را بروید که جلوی زبان کسی را نمیگرفت، حتی وقتی جلوی زبانش را میگرفتند. ای کاش مثل علی رفتار کنید که در مسجدش،نهروانیان بلند میشدند و توهین میکردند و مواخذهشان نمیکرد! ای کاش کمی عاقلتر باشیم و کمکاریهای خودمان را بیش از کارهای مخالفینمان هدف اصلاح قرار دهیم...
قانون شطرنج این است که هر کس تنها به مهرهی خودش دست بزند! ای کاش بازی بلد بودید!
(این لینک مسدود شده هم متعلق به متن گفتگوی کلهر است. بد نیست اصلش را هم ببینید)
پ.ن.:
لطف کنید و اگر با من همنظرید، تمام تلاش خود را برای بازنشر این مطلب انجام دهید. شاید صدایمان به گوش کسی برسد!
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]