1) اگر روزی در خانه را باز کنیم و مشاهده کنیم که همه جا را برف پوشانده است آن گاه که میخواهیم روی برف ها راه برویم می توانیم پای خود را هر جایی که دل مان خواست بگذاریم و می توانیم ردپایی منحصر به فرد از خود ایجاد نمائیم ولی اگر قبل از ما ردپایی بر برف ها وجود داشته باشند شاید دچار این گمان شویم که فردی که قبل از ما این مسیر را پیموده حتمآ چیزی می دانسته که پایش را در این نقاط خاص فرود آورده است فلذا ما نیز باید پای مان را درست در همان جایی بگذاریم که نفر قبل گذاشته است. این مثال را روزی رئیس جمهور برای دو نوع نگاهی که به مقوله پیشرفت وجود دارد در گفتگویی تلویزیونی طرح نمود. گرچه در مثل مناقشه نیست و این مثال تا حدی می تواند وضعیت غربزدگی و خودباختگی را نشان دهد ولی جای طرح این پرسش باقی است که آیا به واقع می توان طرح مساله توسعه و پیشرفت را به همین سادگی درک کرد؟ آیا مساله پیشرفت چیزی از جنس راه رفتن بر روی برف است که راهرو هر جایی که دلش خواست پایش را بگذارد؟
2) لغت نامه دهخدا پیشرفت را به جلو رفتن و پیشروی کردن تعریف می کند. آنچه در این مفهوم اهمیت بیشتری دارد بخش اول کلمه یعنی «پیش» است و الا پرسه زنی هم می تواند نوعی رفتن باشد. مسلم است که انسان قرار نیست در تاریخ پرسه زن باشد و بیهوده و بی هدف بر زمین قدم بزند. پیشرفت باید سمت و سویی داشته باشد و از این رو قیاس آن با پرسه زنی بر روی برف خالی از اشکال نیست. «پیش» کجاست که باید به سمت آن «رفت» و پیشرفت کرد؟
3) در روان شناسی اجتماعی مفهومی وجود دارد به نام همنوایی. مردم غالبآ خود را همرنگ جماعت می کنند اگر ببینند پشت عابربانکی صف بسته شده توی همان صف می ایستند در حالی که ممکن است چند قدم آن ور تر عابربانکی خالی نیز وجود داشته باشد. به راستی اگر قرار بود همواره همه انسانها خودشان را همرنگ جماعت کنند آیا هیچ تغییر و تحولی در تاریخ ممکن بود؟ در این میان انسان هایی تاریخ ساز می شوند که خود را اسیر سنت پیشینیان نمی کنند و دست به نوآوری می زنند. اینجاست که می توان دو نوع تقلید را از هم تفکیک نمود. آن تقلیدی که مورد نکوهش مولوی است (خلق را تقلیدشان بر باد داد ... ای دو صد لعنت بر این تقلید باد) همین تقلید از سر همنوایی و همرنگ جماعت شدن است. و الا رجوع به کارشناس و متخصص خود شرط عقل است. تقلید نوع اول می گوید فکر نکن ببین دیگران چه کرده اند به همان عمل کن. تقلید نوع دوم می گوید فکر کن ببین انسان های نخبه و متخصص چه می گویند به آن عمل کن.
4) حال باید بپرسیم که متخصص کیست و نخبه کیست و به چه کسی باید رجوع کرد؟ انسان هایی که به خود جسارت نوآوری می دهند فارغ از اینکه نوآوری شان چه سمت و سویی دارد راه هایی جدید را برای سایر افراد باز می کنند و تاریخ ساز می شوند. تقلید از نوع اول دعوت به سکون می کند و تقلید از نوع دوم دعوت به پویایی. اما باز مسئله این است که آیا هر نوع پویایی مطلوب است و هر راه جدیدی را باید پیمود؟ باز بر می گردیم به همان جای اول که ملاک و معیار پیش روی چیست؟
5) جامعه شناسی به نام روستو درباب توسعه نظریه ای دارد که طی آن در جریانی خطی و در پنج مرحله جوامع توسعه نیافته مسیر توسعه را می پیمایند. در این مراحل هر جامعه ای جامعه ای دیگر را که در مرحله ای بالاتر قرار دارد الگوی خود قرار می دهد. مثلآ ترکیه از مالزی الگو می گیرد که در مرحله خیز اقتصادی است و مالزی از کره جنوبی الگو می گیرد که در مرحله صنعتی شدن است و کره جنوبی از ژاپن که در مرحله مصرف انبوه و صدور تکنیک است و یحتمل ژاپن هم از امریکا تاثیر می گیرد. ثمره این توسعه خطی قرار است به افزایش رفاه و مصرف انبوه ختم شود. اما امریکایی که در صدر این هرم توسعه قرار گرفته خود از کجا الگو می گیرد؟ و چرا دیگران ردپای خود را بر برف ها ایجاد نکنند؟ این نحو الگوگیری و تقلید از کدام نوع است نوع اول یا نوع دوم؟ در مقیاس جهانی آیا روند توسعه به این شکل نوعی همنوایی است یا نوعی تقلید آگاهانه؟ آیا اساسآ به دنبال هرکسی باید راه افتاد و سرنوشت خود را باید به سرنوشت هرکسی گره زد؟
6) دکتر داوری اردکانی در رساله ای در باب سنت و تجدد می نویسد که توسعه، توسعه تجدد است. تصور می شد تجدد به آن نحو که در غرب رخ داده سرنوشت محتوم بشر است و خواه ناخواه همه جوامع باید این مسیر خطی را بپیمایند اما رخ ندادن این اتفاق باعث شد که متممی به نام توسعه پیدا شود. وی می نویسد : «در حقیقت، طرح توسعه با پیش آمدن مشکلات بسط و تحقق تجدد مناسبت دارد. یعنی اگر طرح تجدد چنان که طراحان آن می اندیشیدند واقع شده بود دیگر نیازی به توسعه نبود.»
7) توسعه در معنای امروزی اش چیزی بیش از این نیست. به واقع باید دو مفهوم پیشرفت و توسعه را از هم تفکیک کرد. پیشرفت مفهومی عام و کلی است و توسعه مفهومی خاص و یک نوع ویژه از پیشرفت است. توسعه در صدد است که میل به پیشرفت انسانی را سمت و سویی خاص دهد. در قرآن کریم می خوانیم که ارض الله واسعه. غالب مترجمان آن را اینگونه ترجمه کرده اند که زمین خدا وسیع است ولی به نظر واسع را باید به نحو دیگری فهمید. اینکه زمین وسعت دهنده است و قابلیت گستردگی و وسعت دادن زندگی را برای انسان فراهم می کند شاید ترجمه دقیق تری باشد. الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت می بایست با همین رویکرد و با اجتناب از مسیری که غرب رفته و امروزه ثمراتش بر ملا شده در پی ایجاب توسعه ای پایدار و پیشرفت به سمت و سویی که مبتنی بر فطرت و خواست الهی است باشد و این نیست جز تلاش برای اینکه زمین هرچه بیشتر محل سکنی و آرامش باشد برای بندگی انسان و زمین محل سکنای بشر است «اسکنو الارض (اسرا 104)» و خداوندی که زمین را بستر آدمیان کرده امر نموده که بندگی اش کنیم . «یا ایها الناس اعبدو ربکم الذی خلقکم .. الذی جعل لکم الارض فراشا (بقره 21 و 22)»
------------------------------------------------------------
این یادداشت در شفاف
سخنرانی معرکه رهبر انقلاب در همایش بیداری اسلامی واقعآ یک سخنرانی تاریخی بود. آنجایی که آقای خامنه ای تجربیات انقلاب اسلامی از جمله ترور شخصیت ها و جنگ داخلی و ... را به حاضران در همایش بیداری می گفت خیلی عالی بود فقط کاش این را هم اضافه می کرد که مواظب قرتی های جهان اسلام نیز باشید چرا که غرب برای انحراف در انقلاب های اصیل اسلامی و برپایی انقلاب های کاریکاتوری چشم امید زیادی به آنها دارد.
نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]