به بهانه سالگرد آغاز دفاع مقدس
یاد آن بىثمرى بر سر بازار بخیر!
تقدیم به فرزندان خونین چهره حضرت روح الله و بالانشینان عالم والا
که حسرت بی توفیقی در مصاحبت و همنشینی با آنان
همچون "داغی بی تسلی" بر دل سنگینی می کند!
آنان که در اول شب یلدای زندگی سینه سیاه هوسها را دریده
و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بستند
بگذار بگریم بیستون؛
بگذار تیشه بر جانت بسایم بیستون.
بگذار اشکهاى جانم را بر سینهات حّک کنم،
سینه تو دامان یار من است،
یار خوابیده در دلت!...
زِهَر سنگت داستان شیرینم مىخوانم،
زِهَر سختت نرمى دستانش مىیابم...
بگذار بگریم بیستون!
شبها، ستارگان آسمان خاطراتم را برایم مىسُرایند،
در این کویر بودن،
آن گلهاى آسمان
همسُخنان سبزه بودنم هستند،
محرمان اسرار نیمه شبمان...
بگذار بگریم بیستون؛
من را که تنها مىبینى این چنین نبودهام،
من را که شوریده مىبینى اینسان نبودهام،
دیوانه، رُسوا، شیدا...
از چه مىگویم!
تو که با من هم راز بودهاى...
تو که دلت را باز کردهاى و در آغوشت
یارانم را جا دادهاى...
هرشب به تنهایى همه بودنم، مىگریم!
و یا در خلوتْ سرایت مىسوزم،
همچو شمع در جمع رندان پاکباخته؛
- شهرى به ناله نان مىزنند طبل نیاز،
و من از خویشتن در رنجْ که نشستهام
و بر خاکستر کاروان رفته مىگریم...
یادش بخیر آن غُلغله و شیون،
آن شور و فریاد،
شوق و شور و شررى داشتیم،
افسوس که رفت...
- یاد آن بىثمرى بر سر بازار بخیر -
بیستون!
چنگ من را که در مغز جانت حس مىکنى،
سالها پیش در چنگ یارانم مىلولید؛
اشک شورم که بر کام گستردهات مىریزد،
سالها پیش گوهر دامان یارم بود.
بیستون عاشقان تنها!
تحملم کن!
بگذار آنقدر بسایمت
که دستانم رنگ رُخ یار را بگیرد...
اى بیستون واماندگان عاشق!
- اى بهشت زهرا -
دست نوشته ای از: استاد عزیزم! دلاور بسیجی سالهای جهاد و مردانگی عباس اسکندرى – ل 27 محمد رسول الله(ص)
نوشته شده توسط :مهدی سعیدی::نظرات دیگران [ نظر]