سفارش تبلیغ
صبا ویژن







در یک مثال بسیار ابتدایی، نظام سرمایه‎داری را به یک پیکر تشبیه می‎کنیم. در این پیکر، شرکت‌ها نقش سلول را دارند. سلول در همه جای بدن هست. امروزه در غرب همه جا شرکت‎ها حضور دارند. شرکت بر مبنای سود مالی فعالیت می‌کند و ما مشاهده می‎کنیم امور فرهنگی و حتی امور امنیتی نیز به شرکت‌های خصوصی واگذار می‌شود و شرکت‎ها با محاسبه سود و زیان این دست امور را هم بر عهده دارند. اخیرا در خبرها دیدیم که مسائل امنیتی در عراق را به یک شرکت خصوصی واگذار کرده‌اند و بازنشسته‌های سازمان‌های اطلاعاتی را در آن به کار گرفته‎اند تا به لحاظ اقتصادی برای‎شان صرفه داشته باشد.

حضور شرکت در پیکر نظام سرمایه‎داری به عنوان سلول نشان دهنده‌ی محوریت تعریف اقتصادی و سود و زیان مادی در همه‌ی عرصه‌‎هاست. بانک‎ها به عنوان اندام این پیکر تأمین کننده عقلانیت این نظام هستند. جمع شرکت‎ها و روابط آنها در قالب بانک، اندام را شکل می‌دهد.

ممکن است سوال شود که بنا بر نشان دادن جایگاه خانواده در نظام سرمایه‎داری بود، اما در اینجا هیچ اشاره‎ای به خانواده نشد! آری در نظام سرمایه‎داری خانواده به صورت ساختاری تعریف نشده است و جایگاهی ندارد. تبیین موضوع بسیار مفصل است. خانواده در بهترین شکل، محل تولید نیروی کار است که البته با توضیحی که داده خواهد شد، روشن می‌شود که چنین جایگاهی برای خانواده نیز با سایر اجزای نظام سرمایه‎داری هماهنگ نیست و به لحاظ هزینه تولید نیروی انسانی در خانواده مقرون به صرفه نیست و نیروی انسانی از طریق دیگر و با هزینه‎ی کمتر قابل تولید است. اکنون درصد بالایی از فرزندان امریکا تک والدینی هستند. کاملا رسمیت دارند و در شناسنامه قید می‎شود که پدر این فرد نامشخص است، هیچ قبحی هم ندارد، عقلانیت سرمایه‎داری چنین چیزی را می‌پذیرد.

نظام سرمایه‎داری بر اساس اهدافی که دارد، کودک را از بدو تولد ذیل استانداردهای خاصی رشد می‎دهد. و رفته‌رفته کودک از همان بدو تولد به طور کامل تحت برنامه قرار می‎گیرد. پس از آن در مهدکودک، آمادگی و آموزش عمومی برای نظام سرمایه‏داری تعلیم داده می‎شود. از همان ابتدا آموزش‎های لازم جهت ایفای نقش در چنین نظامی انجام می‎گیرد. پس از آن، باید وارد آموزش عالی شوند و تخصص لازم را پیدا کنند. و بعد از آن وارد بازار کار می‎شوند. تفاوتی نیز میان زن و مرد وجود ندارد. حال با این برنامه‌ریزی سن ازدواج با بلوغ طبیعی به طور متوسط هشت سال اختلاف دارد. بسته به اینکه با چه سطحی از تحصیلات فرد وارد بازار کار شود، سن ازدواج متفاوت می‌شود. این سالیان، محرومیت جنسی از طریق فحشا جبران می‌شود و جامعه به فحشا عادت می‎کند.

در کنار این برنامه‎ریزی و عادت به فحشا از رهگذر این برنامه باید به مولفه‎های دیگر نیز توجه کرد. بر اساس سطح رفاهی که مورد ترویج قرار می‎گیرد، هزینه زندگی بسیار بالاست. انتظارات زن و مرد، هر یک سطحی دارد که رفته‌رفته بالاتر هم می‎رود. عقلانیت جامعه نیز بر اساس محاسبه مادی شکل داده شده است. و ربا نیز محور مناسبات اقتصادی جامعه است. در چنین شرایطی، عقل محاسبه‎گر مادی به درستی تشخیص می‎دهد که تأمین نیاز عاطفی و جنسی در بازار آزاد بسیار به‎صرفه‎تر از الگوی ازدواج است. در شرایطی که فحشا نیز تبدیل به عادت شده است، چرا باید تن به ازدواج داد؟ برای همین است که مشاهده می‎شود سن ازدواج در امریکا از 30 سال به بالا است. ازدواج در آن مرحله نیز یک محاسبه‏ی اقتصادی است؛ چرا که موجب سرشکن شدن هزینه‎ها می‌شود. به جای دو سقف، هزینه یک سقف را می‎پردازند و در موارد دیگر به همین شکل. برای همین، پیوند ازدواج به معنای واقعی وجود ندارد؛ بلکه زندگی کردن دو موجود به صورت مشترک و با هزینه‌ی مشترک است و از این رو تفاوتی هم نمی‎کند که این دو هم‎جنس باشند یا غیر هم‎جنس. اصولا در این مورد، تعمدی هم وجود دارد که بر رسمیت هم‏جنس‎بازی تاکید شود و افرادی از این گروه‎ها را در مناصب خاص حکومتی نیز منصوب کنند. این موضوعی است که در تاریخ جز در یک مورد سابقه ندارد و اگر هم مواردی بوده است، به عنوان یک عمل خلاف و قاچاق بوده نه به عنوان یک عمل مقبول و پسندیده. بنابراین ملاحظه می‌شود که خانواده در نظام سرمایه‎داری از جهات متعدد نفی می‌شود.

 امروز بحران عفاف در جامعه همه را نگران کرده است. باید توجه داشت که وضعیت وحشت‎زای حجاب در جامعه و آمار نگران کننده فساد کاملا قابل پیش‎بینی بود. با پذیرفتن الگوی اقتصادی غربی و با اجرای نظام آموزش غربی، کاملا طبیعی است که امکان تأمین نیاز از طریق ازدواج به شدت محدود شود و در بازار آزاد با هزینه‎ی کمتر تأمین شود.

عقل محاسبه‎گری که در این نظام پرورش داده‏ایم، لزوما چنین حکم می‎کند که با هزینه‎ی کمتر، نیاز خود را برطرف کن. از طرفی با حاکم شدن شرایط هماهنگ با فحشا، طی کردن راه عفاف با هزینه‏ی بالایی که دارد، عقلایی نیست. شما اکنون اگر به جای مسافرت با وسایل مرسوم بخواهید از وسایل گذشته استفاده کنید، هزینه‎ی بسیار گزافی باید بپردازید.

بنابراین درصدی از جامعه‏ی ما نیز به تأمین نیاز از طریق فحشا روی آورده است. اما ما درصد بالایی افراد معتقد که با فرهنگ اسلامی انسی دارند، در جامعه داریم. در مورد این افراد هم حالات متفاوتی پدید آمده است. درصدی برای حفظ عفاف و به واسطه فراهم نبودن امکان مادی از ازدواج برای همیشه محروم شده‎اند. و عده‎ای نیز در سن بالا موفق به ازدواج می‎شوند. صرف‏نظر از بالا رفتن کلی میانگین سن ازدواج، فقط بخشی از جامعه می‎توانند در سن معمول فعلی رایج برای ازدواج، ازدواج کنند.

مطابق آمار، نسبت نه چندان کمی از ازدواج‎ها نیز به طلاق منجر می‏شود. باقیمانده‏ی این موارد را با دقت بیشتری باید دید. به واسطه‎ی بالا رفتن سطح انتظارات، بر اثر الگوی اقتصادی مورد ترویج، نارضایتی زن و مرد هر دو بالاست. به واسطه‏ی تحصیل و اشتغال، اذن مرد برای خروج از منزل و تمکین زن برای مرد عملا بی‏معناست. فلسفه‎ی مدیریتی مورد ترویج مشارکت و گفت‌وگوست و ولایت مرد و تبعیت زن نیز در عمل به شدت نفی می‌شود و به جای آن، الگوی مشارکت قرار می‌گیرد. در چنین شرایطی ملاحظه می‎کنیم که صورت ازدواج دائم در عمل ازدواج موقت است. ازدواج دائم در این سیستم، محقق شدنی نیست. توجه دارید که بحث در مورد ساختار و کلیت نظام است و نه اشخاص و موارد نادر. این برنامه‎ریزی برای آموزش و اشتغال و این تعریف از حداقل رفاه و این فلسفه‎ی مدیریت در جامعه، اجازه محقق شدن ازدواج دائم را نمی‎دهد، هرچند صورت قضیه ازدواج دائم است، اما در عمل ازدواج موقت در حال اجراست.

دین با شناخت طبیعت زن و مرد تمکین را مطرح ساخته است. مرد هرگاه که احساس نیاز کند، باید تأمین شود. اگر چنین نباشد، فساد رایج می‎شود. رواج غذا فروشی‏ها در مناطق مختلف مسکونی نشان دهنده این است که در خانه‎ها غذا کمتر پخته می‎شود. هرگاه در خانه غذا پخته نشود، به صورت طبیعی غذا فروشی‎ها رونق می‎گیرد. در مورد مسائل جنسی نیز همین‏طور است. عدم تمکین و ارضا در خانواده موجب بروز فساد می‎شود. به این ترتیب خانواده به معنای رابطه‎ی غریزی نیز در الگوی رایج سرمایه‏داری که ما نیز از آن تبعیت می‌کنیم، جایگاهی ندارد، چه رسد به خانواده با تعریف اسلامی به‌عنوان محل تولید اخلاق.

تا زمانی که ما نسبت خود را با بانک مشخص نسازیم و در عرصه اقتصاد وضعیت خود را اصلاح نکنیم، سخن گفتن از اصلاح وضعیت خانواده موردی و جزیی و روبنایی خواهد بود. ربا، اخلاق بانکداری است و فحشا نتیجه ربا. کارهایی که اکنون در مورد خانواده انجام می‎شود، مانند جمع کردن برگ‎های مسموم یک جنگل مسموم است. با جمع کردن برگ‎ها ممکن است چند نفری را نجات بدهیم اما جنگل همچنان مسموم است و برگ‏‏ها هر ساله می‏ریزند. باید نشست و منشأ مسمومیت را یافت. اگر مسمومیت از چشمه‎ای است که آبش به جنگل می‎رسد، آنجا را علاج کرد. ما باید ابتدا برنامه‎ای برای رهایی از سلطه اقتصادی نظام سرمایه‎داری داشته باشیم و از ساختار نظام سرمایه‎داری نجات یابیم، آنگاه اصلاح خانواده به صورت بنیادین ممکن خواهد بود. البته این بدان معنی نیست که تا زمان خروج از سلطه‎ی اقتصادی غرب در مورد خانواده نباید کاری کرد. اما ذیل برنامه‎ای که برای مقابله با سرمایه‏داری اجرا می‎شود، برنامه‎ها در مورد خانواده نیز مشخص خواهد شد. منبع



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :واژگون::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی