سفارش تبلیغ
صبا ویژن







«ملکه» به سینما امیدوارمان کرد...

تا میانه های جشنواره سی ام هر چه بیشتر فیلم دیدیم، بیشتر نا امید شدیم؛ نه اثری از فیلمنامه و قصه بود و نه لااقل اثری از هنرنمایی تکنیکی کارگردان. البته جشنواره سی ام، از نام های بزرگ خالی بود، هرچند خیلی وقت است که نام های بزرگ هم امیدوارمان نمی کنند. غروب روز سه شنبه وقتی سکانس های نخستین «ملکه» پخش شد، می شد فهمید که با یک اثر جدی روبرو هستی. هرچند فشار روانی فیلم پیشین باشه آهنگر یعنی فیلم پر حرف و حدیث «بیداری رویاها» روی ذهنم بود. 

«ملکه» داستان یک دیده بان است و آنها که با ادبیات پایداری آشنا هستند می دانند که دیده بانی چه سوژه ی جذابی برای داستان سرایی است. به سرعت خاطرات «برج مینو»ی حاتمی کیا برایم زنده شد. البته هرچه بیشتر می گذشت با نسبت وثیق تم اصلی قصه با کتاب های حبیب احمد زاده یعنی «داستان های شهر جنگی» و «شطرنج با ماشین قیامت» پی بردم. 

«ملکه» به دلالیل بسیاری بهترین فیلم سالیان اخیر در ژانر دفاع مقدس است:

1.    «ملکه» فیلمی است که به جرأت می توان گفت برخلاف بسیاری از فیلم ها و سریال های متاخر، شأن دفاع مقدس را حفظ می کند و به بهانه ی جذب مخاطب، به ورطه ی لودگی های دم دستی یا اسطوره سازی های تخیلی نمی افتد. «ملکه» یک فیلم جدی جنگی است. قصه ای که هرم آتش و سایه ی مرگ و ترس و دلهره و بسیاری دیگر از واقعیت های غیرقابل انکار جنگ را به صورت تماشاگر پرتاب می کند. برای همین است که حتی درگیری ها و دست به یقه شدن های نیروهای خودی در وانفسای آتش باران جنگ، نه تنها تخریبی و خلاف توقع نیست که  طبیعی و باور پذیر می نماید. این امتیازیست که بسیاری از فیلم های این ژانر آنرا غالباً درآستانه ی به تصویر کشیدن محبت ها و صمیمت های متن جنگ، به فراموشی سپرده اند. 

2.    فیلمنامه «ملکه» بی تردید یکی از بهترین ها در این ژانر است. در زمانی که کم و بیش همه ی فیلمنامه نویسان مفروض گرفته اند که برای جذب مخاطب ناگزیر از الصاق یک ملودرام عاشقانه به فیلم هستند، «ملکه» بدون وجود حتی یک پرسوناژ زن و بدون روایت های عاشقانه، صرفا با گره های موازی و متعدد قصه، مخاطب را به پیگیری فیلم ترغیب می کند؛ خط اصلی ادامه می یابد و هیچگاه لو نمی رود.

3.    شکی نیست که باید سیمرغ بهترین جلوه های ویژه میدانی و بهترین طراحی صحنه به فیلم «ملکه» اهداء شود. ژانر دفاع مقدس بی تردید به فضاسازی میدانی و طراحی هنرمندانه و نزدیک به واقعیت جنگ نیاز جدی دارد. از آب درآمدن فیلمنامه بطور جدی به این فضا وابسته است. «ملکه» از این لحاظ موفق ترین فیلم در فیلم های دفاع مقدسی سالیان اخیر است و شاید در این میان فقط «دوئل» افخمی بتواند با آن رقابت کند. علیرغم پیچیدگی بسیار در طراحی صحنه که ظرف مناسبی برای روایت پیچیده ی قصه است، هیچ المان یا اکسسوار اضافی در صحنه دیده نمی شود. ضمن اینکه به علیرضا زرین دست –تصویربردار فیلم- این امکان را می دهد که نماهای متفاوت و بکری را انتخاب کند.

4.    بازی ها در فیلم «ملکه» ساده و درست است. میلاد کی مرام و حمید آذرنگ یک دوقطبی جذاب و مکمل را از کار درآورده اند؛ شبیه بسیاری از شخصیت های آشنای ادبیات پایداری در رمانها و خاطرات. هیچ هنرپیشه ی اضافی در فیلم نیست. دیده بان جوان در عین جسارت و یک دندگی هنگامیکه در میانه های فیلم بدرستی رونمایی می شود تصویری باورپذیر از ایثار و اخلاص یک بسیجی باهوش را به نمایش می گذارد که در بزنگاه های کشتار و قلع و فمع جنگ پشت دوربین دیده بانی آرام برای قربانبان جنگ اشک می ریزد. برش عمیق فیلمنامه به ابعاد انسانی جنگ در عین مراقبت از نلغزیدن در تم های ضد جنگ، امتیازی است که بابازی درست و قاعده مند میلاد کی مرام و مصطفی زمانی برای فیلم بدست آمده است.

5.    سکانس پایانی فیلم بهترین پایانی است که می توان برای قصه ی پرفراز و نشیب «ملکه» تصور کرد. سامی، کودک سیه چرده ی آبادانی که کودکی اش را کنار دیده بان بالابلند قصه سپری کرده است، پس از بیست سال از پایان جنگ، درست در دیدگاه معروف قصه و کنار استخوانهای دیده بان شهید، در قامت یک مهندس جوان، شهر را تماشا می کند و برای آینده ی آن با روح رفیق شهیدش گفتگو می کند. شاید این تنها و تنها سکانسی باشد که با یکی از سه شعار اصلی جشنواره سیم، یعنی «امید» نسبتی پیدا می کند.



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :وحید یامین پور::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی