گاهی یک رفتار و یک گفتار، در نگاه اول، شاید خیلی کار خارق العاده ای به نظر نرسد، اما خوب که دقیق و عمیق می شوی، می بینی که تلطیف می کند فضای عمومی جامعه را و مهربان می کند سپهر ملی میهن را. چیزی که این روزها و در این فضای سیاست زده، بسی به آن محتاجیم.
با همین چند کلمه، جا دارد قدر بدانیم کار ماندگار پرویز شیخ طادی را که از جایزه سینمایی خود گذشت و آن را تقدیم کرد به ابالقاسم طالبی، و البته کارگردان «قلاده های طلا» نشان داد که به شدت، لایق این بذل و بخشش شیخ طادی بوده؛ آنجا که خود در این «تسلسل عاشقی»، علیرضا احمدی روشن را در آغوش گرفت و این جایزه را از همان روی دوش، تقدیم فرزند شهید هسته ای کشور کرد. این جایزه گشت و گشت و گشت، آخر سر به خوب جایی رسید. به به از این تصاویر! به به از این تمثال! به قول یکی از بچه های وبلاگم، کارهایی از این دست، و گشت هایی از این گشت، والفجر هشتی می کند فضای روحی و روانی کشور را. یعنی که جبهه ای و خالصانه می کند قلوب را. بهتر از این چه کار؟! و زیباتر از این چه ابتکار؟!
اما مهم تر از این اقدام نیکو، که در این مرز و بوم، حتما مسبوق به سابقه است، متاثر کردن جو عمومی جامعه است از این دست اقدامات. باید نشست و بررسی کرد که چنین رفتار و گفتاری، چه اثری در فضای عمومی، باقی می گذارد و بعضی اخبار کج و معوج عالم سیاست، چه می کند با اذهان توده ها و ایضا با قلوب مردم. از ورای این مقایسه البته شاید نادرست است که بیشتر و بهتر متوجه اثرگذاری کارهای نیک می شویم؛ آنهم در چنین برهه ای که پیش روی مان، انتخابات حساس مجلس است و قطعا هر آنچه شور ملی را با شعف و شادمانی و عرق و غیرت و احساس و راستی، توامان کند، نیکوترین نیکی هاست. ظلم است به یاس کشاندن این احساس، با زدن توی سر همدیگر، آنهم زدن بی مبنا و بی قاعده! آن سان که احزاب، گاهی زیاد می کنند!
چه واضح است که گرم کردن تنور انتخابات، یکی هم بسته به رقابت احزاب سیاسی است، اما باز هم چه واضح است که تخریب و بگو مگو و تهمت و منم منم و منازعه و خودبزرگ بینی، تنها چیزی را که گرم نمی کند، تنور انتخابات است. ای کاش احزاب سیاسی، صرف نظر از اینکه با هم وحدت می کنند یا نه، پررنگ کنند اندکی مرز میان رقابت و عداوت را.
آری! مذموم است هر آنچه که در این روزهای خطیر، خالی کند دل ملت را از غرور، و نیکوست هر آنچه که در این حال و روز، مضاعف کند شور و حال و عشق ملی را. خواه تقدیم یک جایزه به فرزند شهید هسته ای باشد، خواه فعالیت اصحاب فضای سایبر، در نامه نوشتن به «آرمیتا» باشد، خواه دستاورد جدید هسته ای باشد، خواه ابراز ارادت فلان بازیگر سینما و بهمان بازیگر تئاتر -ولو به زبان خودشان!- به خانواده و خون شهدا باشد، و خواه حتی… حتی می خواهم بگویم حضور گرم علی پروین پرسپولیسی باشد در روز بازی استقلال با الاتفاق عربستان، در ورزشگاه سرد آزادی. اتفاقِ در ظاهر نه چندان مهمی که چون فرهنگ سازی می کند، اتفاقا کار مهمی می نماید. شاید من باب طعنه، بد نباشد به بعضی از سیاسیون که یحتمل «مردود وحدت» اند، کار علی پروین را به رخ شان بکشیم و بگوییم قلندری فرق دارد با قلدری. کمی دوراندیشی و کمی کوتاه آمدن، نه البته از اصول، که از برج عاج خودعماربینی یا حتی خودمحور وحدت بینی، ذنب لایغفر نیست. چه می گویم، که مصداق بصیرت است.
نه من، بلکه توی خواننده هم باور نداری و در مخیله ات نمی گنجد که گفتمان اصولگرایی، به جای «خدمت»، منطبق بر «قدرت» باشد. پس چه خوب که اصولگرایان محترم، به جای نفی یکدیگر، کارنامه کاری و خدمت رسانی خودشان را تشریح کنند و همچنان، بیش از «حرافی»، مشغول «حمالی» برای ملت باشند که «حمالی برای ملت»، به معنای «گفتمان خدمت»، مهم ترین اصل اصولگرایی است. مردم اگر می خواستند به دعوای اصولگرایان رای بدهند، اصلاح طلبان بودند!! و نمرده بودند!! مردم به کار اصولگرایی رای دادند، نه دعوای اصولگرایی. صرف نظر از اینکه وحدت خوب است یا خط کشی، باید اندکی مداقه بیشتر کرد در این امور.
به همین منوال، اگر کوچ کنیم دوباره از عالم سیاست به عالم فوتبال، مگر می توانیم منکر تاثیر برد قشنگ نماینده کشورمان بر نماینده عربستان، در فضای عمومی جامعه باشیم؟! چیزهایی هست که تقویت می کند شور ملی را، و این برد، آنهم در این فضا، از این دسته است. حتی قشنگ و موثر و بانشاط بود شعارهای هواداران تیم آبی، چه آن وقت که برای اول بار، علی پروین، اسطوره تیم قرمز را تشویق می کردند، چه آن وقت که سر گرفته بودند این 2 شعار را: «استقلال با غیرت، یا علی مولا مدد» و «استقلال قهرمان، خلیج فارس ایران».
راستی! چه اشکالی دارد گاهی بزرگان عالم سیاست، از بچه های میدان فرهنگ، درس بگیرند؟! و چه ایرادی دارد که بعضی چیزها را حتی از آدمی در مایه های علی پروین، حتی تر از تیفوسی های تیم آبی یاد بگیریم؟!
برادرم! این وجیزه را ننوشتم که نیشم بزنی؛ «مگر دعوای فلان گروه با بهمان گروه، دعوای قرمز و آبی است؟!» این را خود می دانم، اما اگر دعوای ما به خاطر «قدرت» باشد، مردم، دعوای قرمز و آبی را بیشتر باور می کنند تا دعوای ما را!! پس اگر تو دلت برای گروه خودت می سوزد، بگذار دل من آزاد باشد و برای کلیت جریان اصولگرایی بسوزد. من بیشتر از گروه تو، نگران اینم! نگران اصل اصولگرایی…
روزنامه جوان/ 1 اسفند 1390
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]