به نام خداوند بخشاینده مهربان
از تاریخ انتشار اولین مقاله ام در «کیهان» بیش از 12 سال می گذرد، اما قدمت اسم مستعار «آقای چیز» برمی گردد به 4 شهریور 1382 و ستونی که آن روزها در صفحه 14 کیهان، با نام «تلخند» کار می شد.
متن کوتاهی نوشته بودم که دوست نداشتم اسم خودم پایش بخورد. تیترش را خوب یادم هست: «اندر خواص میوه و تره بار» که البته چیزکی سیاسی بود در نقد اصحاب اصلاحات. توی تحریریه داشتم به این فکر می کردم که امضا را با چه اسم مستعاری کار کنم. پیش از این 2 اسم مستعار شناخته شده داشتم. یکی «اکبر شهیدی» و دیگری «علی اکبر بهشتی» که لو رفته بود! در همین افکار، ناگهان یکی از اعضای محترم شورای سردبیری کیهان، می خواست مرا صدا کند که نامم یادش رفت و مرا «آقای چیز» صدا زد! این طوری: آقای… آقای… آقای چیز!
معمایم حل شد و چه زیبا حل شد! آن نوشته را با امضای «آقای چیز» دادم به شورای سردبیری. آن روزها اما افراد متعددی در ستون تلخند مطلب می نوشتند و ستون، صاحب مشخصی، امضای مشخصی، قلم مشخصی نداشت. من هم خود به خدایی قصدی برای فتح تلخند نداشتم. نشان به آن نشان که خیلی بی نظم و نامرتب، هر از گاهی چیزکی برای ستون تلخند می نوشتم. دومین تلخند من 10 شهریور کار شد. سومی 13 شهریور، بعدی 15 شهریور، بعدی 18 و 23 و 25 و 26 و 27 شهریور! بی اغراق بازخورد نوشته ها داشت منظمم می کرد در مستمر نوشتن این ستون.
آن روزها البته از بزرگان کیهان به خصوص سردبیر وقت، حسین صفارهرندی ناراحت بودم که چرا حکم به تعطیلی ستون ثابتم در صفحه 3 روزنامه با نام «دغدغه» با امضای «اکبر شهیدی» داده بودند. با این همه وقتی «آقای چیز» پا گرفت، استاد عزیزم به حج مشرف شده بود. شاید تعداد «آقای چیز»هایم به عدد 10 نرسیده بود که ایشان از سفر حج برگشت و در اولین دیدار، پرسید: این چیزها را تو داری می نویسی؟! گفتم: بله!
- خیلی خوب است. ادامه بده!
- چشم!
- مرتب بنویسی، «تلخند» ستون ثابت خودت می شود!
- چشم!
بدین ترتیب خیلی زود در کیهان، دومین ستون ثابت خودم را دشت کردم و البته گاهی می شد که در روزنامه نوستالژیک، در یک شماره 3 تا مطلب داشته باشم. رکوردم البته 4 مطلب است!
«آقای چیز» خیلی خوب و به سرعت جای خودش را باز کرد، به صرافت تاسیس «خبرگزاری چیزنا» افتاد و خیلی ها از داخل و بیرون روزنامه سئوال می کردند؛ «آقای چیز را چه کسی می نویسد؟!» طنزنوشته هایی که حتی سر از سرمقاله روزنامه شرق هم درآورد! و حسابی حساسیت برانگیز شده بود. شاید جز خواص کیهان نشین، هیچ کس دیگری نمی دانست که «آقای چیز» کیست؟! اما دروغ نگفته باشم خودم آرام آرام نویسنده اصلی ستون تلخند را لو دادم. بگذریم که دیگر دوستان و همکاران هم شاید من باب تشویق من، خیلی راحت می گفتند که «آقای چیز» چیست و کیست!
دوست دارم هنگام دفاع از جمهوری اسلامی، «شناسنامه» دستم باشد. من «اطلاعاتی» نیستم!! زیادی «گمنام» بوده اند سربازان امام زمان(عج) که ظهور این همه به تعویق افتاده!
دور اول فعالیت «مدیرعامل خبرگزاری چیزنا» در تاریخ 5 دی 1384 با نوشتن طنز «تجلیل از مفسدین اقتصادی در همایش چهره های ماندگار!» پایان یافت. تا اینجای کار 319 شماره تلخند نوشتم! دلیل جدایی ام از این ستون و بعدها از خود کیهان، فقط و فقط جبر روزگار بود. هر چند هرگز رشته محبتم با «کیهانیان» و به خصوص مدیر مسئول محترم پاره نشد. عجبا که دوری، دوستی مضاعف آورد و این بار در 14 بهمن 1388 ستون تلخند، جایش را به ستون خبرگزاری چیزنا داد تا «آقای چیز» همچنان در کیهان، چیز چیز کند. از این تاریخ به بعد، نوشته هایم از زیر نگاه متعهد و البته متخصص نماینده ولی فقیه در موسسه کیهان رد می شد و در روزنامه کار می شد. بی شک نویسنده ستون جذاب، خواندنی و دائمی «گفت و شنود»، بهترین معلم برای نمره دهی به طنزنوشته های من است که خود در طنزنویسی و طنزگویی، استادی مسلم است. جای این افتخار برایم محفوظ است.
مجموعه پیش رو همه طنزنوشته هایم بعد از 14 بهمن 88 در صفحه 14 روزنامه کیهان است. این مجموعه را از آنجا گردآوری کرده ام که بگویم: «هیچ جنگ و فتنه ای علیه جمهوری اسلامیِ عزیز، نمی شود الا اینکه نسلی جوان، فصلی نو برای عرض اندام خود پیدا کند». باورم هست حتی پاییز، فصل «مرگ برگ» نیست، موسم «رقص برگ» است پای ریشه درخت! از برگ، نمی توان برای درخت، تیشه ساخت!
اعتراف می کنم این اثر مختصر را شاید در بسیاری از رسانه های مکتوب و مجازی به ویژه وبلاگم «قطعه 26» خوانده باشید، اما دریغم می آمد جای این طنزنوشته های محبوب، در «رسانه کتاب» یعنی یک جای دنج و جمع و جور، خالی باشد.
پرواضح است امضای «آقای چیز» اندک ارتباطی با یکی از نامزدهای انتخابات 88 که دست بر قضا شهره به «چیز» شد، ندارد. هر چند که خود، یک پا اپوزیسیون حرفه ای و حراف است!
با سپاس از «دوستان کیهان» و همچنین «انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی»، مجموعه پیش رو را تقدیم می کنم به ارواح آسمانی، پاک، زلال و بهاری شهیدان «حسین غلام کبیری» و «امیرحسام ذوالعلی».
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]