کم و بیش، بی ارتباط با مصادیق، دغدغه هایی از این دست، زیاد شده این روزها:

- چرا به واسطه فقدان حزب، رای به رئیس جمهوری می دهیم که دقیقا نمی شناسیمش، شناختی از کابینه اش نداریم، و برای ما در حکم هندوانه دربسته است؟

- چرا در انتخاب میان نامزدها، سبک سنگین کردن برنامه ها که بسی مهمتر می نماید، محلی از اعراب ندارد؟

- و خیلی چون و چراهای دیگر…

به واسطه همین مسائل، چندی پیش متن «انتخابات، ابتلائات، امتحانات» را نوشتم و شماری از این دغدغه ها را به تفصیل برشمردم. پیش و پس از من نیز در روزنامه ها دامن زده شد به این بحث. ناظر به همه این مباحث، اهل فن به 2 نکته مشترک رسیده اند که به نظر می رسد در درازمدت، دنبال عملی کردن آنند؛ یکی پارلمانی اداره کردن امور اجرایی کشور با انتخاب رئیس قوه مجریه -و نه رئیس جمهور- توسط مجلس، و دیگری تدبیر کردن برای داشتن احزاب حرفه ای.

اینگونه مباحث اگر در اتاق فکر، به صورت کارشناسانه انجام شود، سرشار از فایده است، لیکن متاسفانه گاهی به همین مسائل نیز از زاویه سیاسی بازی، -و نه حتی بازی سیاست!- نگریسته می شود. چنین نگاهی باعث می شود چیزهایی را نبینیم و فقط چشم بر محسنات نظام پارلمانی و نظام حزبی بدوزیم.

نگارنده خود معتقد است که رئیس جمهور داشتن به همین شیوه موجود، و سیستم انتخابات ریاست جمهوری به همین شکل مرسوم، خوبی های مخصوص و البته بدی های خاص خود را دارد، اما آیا علاج همه بدی ها، داشتن حزب، و درمان همه تالمات، انتخاب رئیس کابینه -به عبارتی نخست وزیر- توسط مجلس است؟ البته می توان ضرورت داشتن حزب و اداره کشور به شیوه پارلمانی را در 2 بسته مجزا مورد بررسی قرار داد و تصور کرد این 2 اندک ارتباطی با هم ندارند، اما سئوال اساسی اینجاست: ما چگونه می توانیم از مجلس، انتظار انتخاب یک رئیس دولت درست و درمان داشته باشیم در حالی که اصولا حزب نداریم؟! پس صحبت از نظام حزبی مقدمه سخن گفتن از نظام پارلمانی است و این 2موضوع در یک بسته واحد می گنجند. با این همه، حزب در افکار عمومی جامعه دارای باری به شدت منفی است و این واقعیت را نمی توان انکار کرد. اهل سیاست، برای تعویض این بار منفی به بار مثبت، کاری سخت در پیش دارند که کار یک روز و چند ماه نیست. مردم در خاطره دوردست خود، بعد از شنیدن نام حزب، یاد احزابی چون حزب توده و حتی حزب رستاخیز(1) می افتند، و در خاطره نزدیک خود، یاد احزاب دولت ساخته و ناقص الخلقه کارگزاران و مشارکت. در این میان، البته خاطره زلال «حزب جمهوری اسلامی» هم هست که نظر به حادثه هفتم تیر، بیشتر به یک نوستالوژی شبیه است، تا خاطره ای ناب از حزبی حرفه ای متولد انقلاب.

از حزب و نظام حزبی در اذهان عمومی که بگذریم، در همین جمهوری اسلامی باری پیش از این، مردم نظام پارلمانی را با تجربه های سخت، صف های طولانی و شب های موشک باران و بگومگو بر سر نوع اقتصاد و… به خاطر می آورند. به سبب جبهه و جنگ و شلمچه و شهادت، دهه 60 حتما دهه ای دوست داشتنی برای ملت ایران است، اما لطف کنیم و این دوست داشتن را بد تفسیر نکنیم و تصور نکنیم که دل مردم برای منازعه بر سر «کوپن» و اقتصاد چپ و راست، تنگ شده! بنابراین اگر این روزها، نظام حزبی و در پی آن نظام پارلمانی، نسخه ای مورد بحث به نظر می رسد، لزوما «نسخه شفابخش» نیست و تا این نسخه در ذهن و جان مردم، نسخه پذیرفتنی جلوه کند و خاطره های بد را پاک کند، چکش زیاد می خواهد.

از همین زوایا به نکات دیگری می توان اشاره کرد.

یک: اگر تحزب به یک ضرورت تبدیل شده، آنچه اولویت دارد، قوه مقننه است، نه قوه مجریه. مادام که ما بر اساس احزاب حرفه ای، وکیل روانه بهارستان نکرده باشیم، بعید می نماید در «تور احزاب» بتوانیم رئیس جمهور راهی پاستور کنیم. مردم تا نتوانند با شناخت کامل، برای خود وکیل انتخاب کنند، قطعا نخواهند توانست با طیب خاطر برای خود رئیس جمهور معین کنند. نظام حزبی را از پله دوم و سوم نمی توان بررسی کرد.

دو: اگر رئیس جمهور وقت، همه جوره باب دل ما بود، آیا باز هم به نسخه نظام پارلمانی دامن می زدیم؟! آیا ما به واسطه کار کارشناسی نسخه تجویز می کنیم یا فقط به خاطر دفع فلان شر؟! خطر این نگاه، آیا آنجا نیست که شری دفع شود و شر دیگری و درد دیگری نمایان شود؟!

سه: آیا جامعه اعم از جامعه نخبگان و جامعه عام، آمادگی پذیرش حزب، ولو حزب حرفه ای را دارد؟! گیرم این آمادگی به وجود آمد؛ احزاب ما چگونه و بر اساس کدام فرمول می خواهند ساخته شوند؟! مع الاسف ما در جبهه های بیشمار خود، آنقدر از کار حزبی، کاریکاتور کشیده ایم که داشتن حزب، کاری بس سخت می نماید. بیانش البته راحت است، لیکن در مقام عمل…

چهار: اگر به اینجا رسیدیم که سیستم انتخاب رئیس جمهور در کشور ما با این شیوه آدم محور، کار اشتباهی است، و البته علاج این اشتباه، حزب هم نمی تواند باشد، چه فکری برای جایگزینی احزاب حرفه ای کرده ایم؟! کجا و در چه سیستمی قرار است جمهوری اسلامی، رئیس مجلس و رئیس جمهور و وکیل و وزیر تربیت کند؟! دقت شود؛ ننوشتم «معین» کند، بلکه نوشتم «تربیت» کند.

باور کنید قصدم از این نوشتار، دلسرد کردن هیچ جماعتی به هیچ بحثی نیست. سخن بر سر واقعیت هاست، اما واقعیت ها همان آرزوهای ما نیست! آخرای متن «انتخابات، ابتلائات، امتحانات» نوشتم که انگار «جمهوی اسلامی از رئیس جمهور خیلی شانس نیاورده» اما بر اساس همین گزاره، آیا می توان حکم به غلظت علیه نظام جمهوری اسلامی صادر کرد؟! در تکمیل، در ادامه، در طول همین جمله، -و نه در تعارض!- جا دارد بگویم که در نظام جمهوری اسلامی، جز بنی صدر که فراری از آب درآمد، ما رئیس جمهور شهید هم داشته ایم. یک شهید رجایی مکتبی و پیرو خط ولی فقیه و ساده زیست، کافی است تا جمهوری اسلامی به روسای جمهور خود بنازد. بعد از رجایی اما رئیس جمهور بعدی، نه فقط هر2 دوره 4ساله خود را به سلامت طی کرد، بلکه نظام جمهوری اسلامی می تواند به این افتخار ببالد که سومین رئیس جمهورش، دومین ولی فقیه انقلاب اسلامی شد. نقد و قصور و ایده بهتر و نسخه نظام پارلمانی به کنار، یک «سیدعلی حسینی خامنه ای» کافی است تا جمهوری اسلامی از بابت داشتن پست ریاست جمهوری، قابل مدح باشد، نه سرزنش. پست ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی آنقدر شریف است که می تواند سومین رئیس جمهور خود را آماده مسئولیت بسیار سخت تر رهبری کند و اوی نازنین را در همان شعاع «امام خمینی انقلاب اسلامی»، «امام خامنه ای بیداری اسلامی» کند. بعد از «آقا» هم اگر چه به روسای جمهور بعدی، نقد، بعضا نقد تند و تیز و بی رحم، وارد است، لیکن آنقدر هست که همه شان دولت خود را تا آخرین روز اداره کردند و به سرانجام رساندند و جملگی از مردم برای 4 سال دوم، «رای تکمیلی» گرفتند. پس نظام جمهوری اسلامی به سبب پست ریاست جمهوری حتما ممکن النقد هست، اما نقد به منظور بحث برای ایده های کاراتر کجا، و ظلم و اجحاف در حق نظام کجا؟! صرف نظر از غرض ورزان، تمنای من از دوستان این است: طوری سخن نگوییم که گویی در نظام جمهوری اسلامی، جز 2استثناء، هر چه رئیس جمهور آمده، بد از کار درآمده. این نوع نقد، ظلم به هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد نیست؛ درنگ اگر کنیم، می بینیم که ظلم به نظام است. نظامی که تقریبا همه روسای جمهورش، مشکل دارند، لابد خودش مشکل دارد… و حال آنکه اینگونه نیست. نظام جمهوری اسلامی مایه امید بیداری اسلامی است و خمینی و خامنه ای را باید به روایت اعتراف دشمن، بهتر شناخت که چون صاعقه ای نظام سلطه را به چالش کشیده اند. روسای جمهور این نظام نیز، جز یکی، مابقی، دولت خود را به سرانجام رسانده، در طول حیات کابینه شان، منشاء خدمات فراوان بوده اند. در شریف بودن پست ریاست جمهوری در نظام جمهوری اسلامی همین بس که جز بنی صدر، هیچ رئیس جمهوری به سبب ریاستش بر قوه مجریه، منافق و فتنه گر و منحرف و… از کار درنیامده. «سفرهای استانی» فقط یکی از محصولات مقدس همین ریاست است. باشد که نقد کار بد آدم ها، باعث ظلم به پست ریاست جمهوری نشود. این پُست، بلندی هایی دارد و البته پَستی هایی. شاید با نظام حزبی از بدی هایش کم شود، شاید حتی در عوض آن، فکر کردن به نظام پارلمانی خالی از اشکال نباشد، شاید نقد لازم داشته باشد، اما قدر مسلم از دل همین پست، گر چه با نقصان، سازندگی اقتصادی و اصلاحات سیاسی صورت گرفت، و با پروژه «مسکن مهر»، پابرهنه هایی با 7 میلیون تومان + یک وام کم بهره، صاحب مسکن شدند. سخن اینجاست که ما وقتی اجزای نظام را غیر منصفانه می زنیم، نمی فهمیم که نظام با مجموعه همین اجزایش، «نظام» شده است. ذیل همین بحث، می توان پای سران دیگر قوا را نیز به گلیم این بحث باز کرد.

دوستان! مراقب باشید؛ آنجا که نقدمان بوی نق می دهد، به کمین نشسته اند دشمنانی که با استفاده از حرف ما، «سئوال سخت» بپرسند… و طعنه بزنند: روسای جمهور را ببین، جمهوری اسلامی را بشناس!

برای من «نظام جمهوری اسلامی» از حزب و بد حزبی و بی حزبی و نظام حزبی و نظام ریاستی و نظام پارلمانی، بیشتر موضوعیت دارد. پس هنگام نقد اجزای نظام، مراقب اصل نظام باشیم. گفت: «اندازه نگه دار که اندازه نکوست، هم لایق دشمن است و هم لایق دوست».

وطن امروز/ 27 خرداد 1391



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی