آقا هم معجزه کلامی دارند هم عملی
در آن جلسه دیدم مجلس خیلی خشک است و به مقام معظم رهبری عرض کردم که به ما میگویند سه دقیقه صحبت کن اما پس از 30 ثانیه میگویند برو.
حضرت آقا چندلحظهای را خندیدند و ما شروع به شوخی با ایشان کردیم و کار به جایی رسید که ایشان به صورت و فک من که یادگاری از خاطرات دوران دفاع مقدس است، دست زدند و از آن پس فک من که قبل از آن بسیار درد میکرد و قفل میشد، بهبود یافت.
مقام معظم رهبری دو معجزه دارد؛ یکی کلامی و دیگری عملی که معجزه عملی ایشان را من به خوبی احساس کردم و در معجزه کلامی هر حرفی که ایشان بیان میکنند، صحت دارد و اتفاق میافتد.
پس از 8 ساعت که در سردخانه بودم، متوجه شدند زندهام
در عملیات والفجر 8 ترکش راکت هیلکوپتر به زمین برخورد کرد و به قاعده یک ساتور به صورت من خورد و صورت من پاشید و پس از آن درگیری به وجود آمد و زمانی که روی برانکارد قرار گرفتم، خمپاره 60 به زمین خورد و رودههای من بیرون آمد که پس از آن من را دمر خواباندند تا خون در گلویم گیر نکند که دنده و کتف من آسیب دید.
ما را سوار آمبولانس کردند اما به آمبولانس خمپاره خورد و بدن ما سوخت. ماجرا در همین جا پایان نیافت و قرار شد ما را با قایق به عقب ببرند که به قایق هم خمپاره خورد و واژگون شد و من را وارد سردخانه کردند و پس از هشت ساعت متوجه شدند که زنده هستم.
15 عمل جراحی بر روی بدن من انجام شد که تا حدودی چشم نابینایم، بینا شد و بویایی و شنوایی ام ضعیف است. سمت راست صورت، لثه و دندانم وجود ندارد و فک و صورت من بسیار دردآور است به صورتی که دندانهایم خود به خود میشکند.
رزمنده ای که به زور و اجبار توانستیم به عقب ببریمش
در تپه دو قلو مسئول محور بودم که تعدادی نیرو برای ما فرستادند و در جلسه توجیهی به نیروها گفتیم که در هوای گرگ و میش و همراه با کلاهخود و وسایل کامل خارج شوند.
نیروهایی از اسلامشهر آمده بودند که هیکلی و بزرگ بودند و خبر آمد که یکی از این نیروها یک تخته گذاشته و یک چاقو را به سمت تخته رها میکند و هرکاری کردیم به عقب برنمی گشت و سپس آمدند در سنگر و دعا کردند و در همان لحظه یک خمپاره به زمین اصابت کرد و به هیچ کسی آسیبی نرساند و تنها یک ترکش به کتف وی برخورد کرد و گفتیم حالا وقتش است که به عقب بفرستیمش.
به زور و اجبار آن رزمنده را وارد آمبولانس کردیم و روی آن نشستیم تا حرکت نکند و مدت زمان 12 دقیقهای تا بهداری راه بود و بعد از پنج دقیقه گفت: بدنم دارد میسوزد که ما گفتیم ترکشها وارد ریههای شما شده است.
پس از هفت دقیقه گفت: خیلی بدنم میسوزد و ما اهمیت ندادیم و پس از 10 دقیقه شروع به فحاشی و ناسزا گفتن کرد و پس از 12 دقیقه به بهداری رسیدیم و زمانی که در آمبولانس باز شد به بیرون پرید و دیدیم که از پشت این رزمنده دود بلند شده است.
این دود حاصل چسبیده شدن اگزوز به کف ماشین بود که از شدت گرما جای اگزوز به همراه پیچهای آن پشت آن رزمنده نقش بسته بود و آن شدت سوختن از گرمای اگزوز بود.
زریبافان مرد بسیار خوبی است؛ زیرا ایشان، ثمره هاشمی و علیآبادی زمانی که در گروه احمدی نژاد بودند هیچ حرف و حدیثی پشت سر آنها نبود.
از زمانی که مشایی این افراد را جا به جا کرد، در جایی گماشته شدند که هیچ تخصصی نداشته و نتوانستند موفق ظاهر شوند و در مقابل آقای رحیمی را آوردند و نحوه کار تغییر کرد.
آقای زریبافان این کاره نیست و زمانی که در شورای شهر قرار داشت نمیتوانست حرف بزند و تقصیری هم ندارد.
آقای خیرآبادی جانباز 70 درصد، مدت زمان 20 سال در بنیاد شهید کار اقتصادی میکرد که ایشان را به بقیه الله آوردند و از توانایی وی استفاده میکنند و کسی را به جای او گماشتنه اند که کارهای مالی را انجام دهد که هیچ چیزی از مشکلات مالی متوجه نمیشود.
این هفت هکتار را باید در اختیار همه جانبازان قرار دهند و همه جانبازان قطع نخاعی باید اتاقی جداگانه داشته باشند تا زمانی که همراه همسرش به مدت چند روز به زیارت مشهد مشرف می شود، جایی برای ماندن داشته باشد، من در همین مکان به زمین خورده ام و تا 12 ساعت بر روی زمین افتاده بودم تا توانستم خود را به تلفنی برسانم که خبر دهم تو رو خدا به فریاد من برسید.
باید به جانبازان قطع نخاعی رسیدگی بیشتری شود و به این جانبازان اتاقی دو تخته بدهند و ما خود تصمیم می گیریم که هر هفته نوبت چه کسی خواهد بود.
مگر چند تا جانباز قطع نخاعی در تهران وجود دارد؟ تعداد آنها بیشتر از 400 نفر نمی شود؛ یعنی 100 اتاق 20 متری بیشتر نمی خواهند.
به بنیاد شهید پیشنهاد داده شد که شش میلیارد می گیرند و مجهزترین بیمارستان خاورمیانه را برای جانبازان قطع نخاعی می سازند که مورد موافقت قرار نگرفت؛ چرا که متولی این امر، آقای زریبافان برای این کار ساخته نشده است.
به عنوان مثال دارویی را یک میلیون و 500 هزار تومان خریداری کردم که بنیاد تنها 200 هزار تومان آن را به من پرداخت کرد.
آقای زریبافان نمی دانند جانباز یعنی چه! پا، چشم، پدر، مادر، همسر و فرزند همه خوب و عزیز هستند، اما تا زمانی که آن را از دست ندهیم متوجه آن نمی شویم. آقای زریبافان شما چه چیزی را از دست داده اید؟
جانباز قطع نخاعی برای مسافرت تنها می تواند یک همراه با خود ببرد که برای این کار نیز باید دوندگی های زیاد و بروکراسی اداری را طی کند که در انتها بلیط یک طرفه صادر می کنند.
سیاست بنیاد شهید و جانبازان زمانی صحیح است که قبل از آنکه جانبازان مراجعه کنند، مسئولین کار آنها را انجام دهند و تمام این مشکلات از نداشتن متولی سرچشمه می گیرد؛ چرا که ما در بنیاد شهید متولی نداریم.
5000 تابلوی پارک معلول در تهران وجود دارد که 95 درصد آن را افراد عادی استفاده می کنند، در صورتی که در خارج از کشور کسی حق ندارد چنین حرکتی را انجام دهد.
چرا از جانباز سالاری حرف نمی زنید؟ متاسفانه متولی و انجام دهنده کار در بنیاد شهید در بن بست مالی قرار گرفته و حتی پول داروی جانبازان را نیز پرداخت نمی کنند، در عوض آقای زریبافان برای عرض ارادت به آقای رضازاده 200 میلیون تومان هدیه می دهد. آقای زریبافان به چه دلیل و با چه توجیهی به اقای رضازاده 200 میلیون تومان داده اید.
آنها به جای اینکه متولی ما باشند، مانع ما شده اند که این کار بسیار غلط است.
جانبازان مشکلات بسیاری دارند؛ مسکن آنها خراب است، در جای بسیار بد زندگی می کنند، مشکل درمان دارند که به آن توجه نمی شود، هزینه درمانی داروهای آنها نیز پرداخت نمی شود.
یک حج ما را برده اند که در این سفر جانبازان همراه داشته اند که بنیاد شهید پس از سفر با همراهان ما تماس گرفته و از آنها سوال کرده اند و گفته اند که حج را دولتی رفته اید یا آزاد؟ چقدر پول ریخته اید و در چه حسابی ریخته اید، به چه دلیل باید چنین کارهایی از سوی بنیاد شهید صورت گیرد.
می خواهم بگویم تنها جانباز است که می تواند جانباز را درک کند؛ بنابراین باید یه فرد جانباز برای رسیدگی به کارهای ایثارگران و جانبازان انتخاب شود.
پیام من به مسئولان این است که ما در بنیاد شهید و امور ایثاگران و جانبازان متولی نداریم، به ما متولی بدهید؛ زیرا آقای زریبافان و هر شخص دیگری که جای ایشان بوده و قرار است بیاید نمی تواند متولی ما باشد و بنیاد باید بار دیگر زیر مجموعه مقام معظم رهبری قرار بگیرد.
نوشته شده توسط :::نظرات دیگران [ نظر]