سفارش تبلیغ
صبا ویژن







بازخوانی پیامدهای حادثه‌ی 11 سپتامبر در ایران؛

وقتی دل اصلاح‌طلبان همراه با برج‌های دوقلو فرو می‌ریزد!
 
عصر روز تابستانی 11 سپتامبر 2001 (بیستم شهریور 1380) به وقت تهران که مردم سراسر جهان و از جمله ایران، شاهد صحنه‌های وحشت‌ناک برخورد هواپیما با برج‌های دوقلوی اتحادیه‌ی تجارت جهانی در شهر نیویورک از گیرنده‌های تلویزیون خود بودند، می‌شد حدس زد که این حوادث آغازی بر سیر جدیدی از تحولات بین المللی خواهد بود. اکنون که یک دهه از آن حادثه‌ی مهم و تأثیرگذار بین‌المللی گذشته است می‌توان با بازخوانی ابعاد گوناگون آن از جمله تأثیرات و تبعات آن در کشورمان و فضای سیاسی اجتماعی آن برخی از درس‌های تاریخی را باز جست.

آمریکایی‌ها بلافاصله پس از این انفجارها که مهم‌ترین مراکز اقتدار سیاسی، اقتصادی و نظامی این کشور را هدف قرار داده بود، انگشت اتهام را به سوی کشورهای اسلامی گرفتند و با متهم کردن تعدادی از گروه‌ها و کشورهای اسلامی به عنوان مظنونان این حادثه و حامیان آن‌ها، بسترهای لازم برای پی‌جویی اهداف شیطانی خود را فراهم کردند. «بوش» در اولین روزهای حادثه به همه‌ی دنیا اعلام کرد که حمله به نیویورک و واشنگتن اعلام جنگ برضد آمریکاست و آمریکا در حد یک جنگ به آن پاسخ خواهد داد. کنگره‌ی آمریکا نیز با تأیید این مواضع به بوش اجازه داد تا در صورت لزوم برضد تمامی کشورها، سازمان‌ها و یا افرادی که به نحوی در حادثه‌ی تروریستی 11 سپتامبر دخالت داشته‌اند یا مظنون به دخالت هستند، در هر نقطه‌ای از جهان که باشند، دست به عملیات نظامی بزند.[1]

در این مقطع بود که فضای سنگینی از رعب و وحشت بر اثر تهدیدهای مقام‌های جنگ طلب آمریکایی بر جهان، به خصوص دنیای اسلام سایه افکند. بوش در اولین واکنش خود از عبارات و تعابیری بهره گرفت که به نوعی حکایت از تصمیم آمریکا برای رویارویی سنگین با جهان اسلام داشت. او در سخنان خود از واژه‌ی «جنگ صلیبی» که تداعی کننده‌ی یک جنگ خونین و هولناک بین اسلام و مسیحیت بود، استفاده کرد. وی اندکی بعد به دنیا اعلام کرد که تمام کشورها باید به ائتلاف ضدتروریست به رهبری آمریکا بپیوندند در غیر این صورت در شمار کشورهای حامی تروریست قرار گرفته و به سختی مجازات خواهند شد. بوش هم‌چنین با تأکید بر منطق خودمدارانه «یا با ما و یا بر ما» گفت: «تمامی کشورها در هر منطقه‌ای از جهان که هستند باید اکنون تصمیم خود را بگیرند. یعنی یا با ما باشند و یا در کنار تروریست‌ها قرار گیرند.»[2]

جرج بوش پس از دریافت مجوز از مجالس این کشور و جلب یک بودجه‌ی سنگین 40 میلیارد دلاری برای مبارزه با تروریسم و نیز با جلب شرکای نظامی خود، ناقوس جنگ را در جهان به صدا درآورد و با تشکیل ائتلاف ضدتروریست، متشکل از 19 عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و شمار دیگری از کشورها، خود، رهبری حرکت‌های ضدتروریستی را به عهده گرفت. [3]
با شعله‌ور شدن آتش جنگ در همسایگی ایران، بر شدت این تهدیدها افزوده شد و دولت آمریکا که از تلاش خود برای متقاعد کردن جمهوری اسلامی در پیوستن به ائتلاف ضدتروریست راه به جایی نبرده بود، آشکارا ایران اسلامی را تهدید به حمله‌ی نظامی کرد. بوش –درست همان سالی که سیدمحمد خاتمی به شوق از سرگیری روابط با آمریکا عنوان «گفت‌وگوی تمدن‌ها» را برای آن سال پیشنهاد داده بود- در سخنانی جمهوری اسلامی را در کنار دو کشور عراق و کره شمالی، محور شرارت خواند و تصریح کرد: «احتمالاً ایران به دلیل حمایت از تروریسم و تلاش برای دست‌یابی به سلاح کشتار جمعی، هدف بعدی ما پس از افغانستان در این جنگ خواهد بود.»[4]

بیم و امید عشّاق آمریکا!
به دنبال این مسأله جو روانی سنگینی بر فضای سیاسی کشور حاکم شد و در این میان تعدادی که رؤیای از سرگیری روابط با آمریکا را در سر می‌پروراندند، جسورانه به میدان آمده و به زمینه سازی در داخل پرداختند. هر شخص و جریانی به گمان خود می‌کوشید به نحوی در این بازی نقش ایفا کند. این تنها جوانان بوالهوس و مرفه تهران نبودند که به دعوت حزب مجهول‌الهویه «ایران پاک» و رسانه‌های لس‌آنجلسی در میدان محسنی محل هرزه گردی‌های شبانه‌ی خود به یاد قربانیان برج‌های سازمان تجارت جهانی شمع روشن کردند.[5] (و البته شمار حداکثر یک صد نفره آن‌ها در روزنامه‌های دوم خردادی مثل همبستگی بیست برابر شد!)
شهردار و شورای اول شهر تهران نیز پیام هم‌دردی به دولت و مردم آمریکا صادر کردند. در تاریخ 26 شهریور 1380، از سوی دفتر حفاظت منافع آمریکا در محل سفارت سوییس و در تهران، دفتر یادبودی به منظور انعکاس هم‌دردی ایرانیان با قربانیان فجایع نیویورک و واشنگتن راه‌اندازی می‌شود. روزنامه‌ی «نوروز» ارگان حزب مشارکت هم از مردم خواست برای امضای دفتر یادبود قربانیان به سوی سفارت سوییس بشتابند[6] و تاریخ 27 شهریور «احمد بورقانی» عضو برجسته‌ی فراکسیون مشارکت در مجلس ششم و سخن‌گوی هیأت رییسه‌ی‌ مجلس با هدف ذوب کردن «یخ بی‌اعتمادی» با هیأتی پیشاپیش در سفارت سوییس حاضر شده و دفتر یادبود را امضا می‌کند.

وی که مدعی بود این اقدام را از سوی رییس و هیأت رییسه‌ی مجلس شورای اسلامی انجام داده است، در ضمن یادداشتی در دفتر یاد شده با محکوم کردن حادثه‌ی‌تروریستی آمریکا نوشت: «مراتب هم‌دردی رییس و هیأت رییسه‌ی‌ مجلس شورای اسلامی را با خانواده‌های قربانیان حادثه، ملت آمریکا و نمایندگان مجالس قانون‌گذاری این کشور ابراز می‌داریم.»[7] بورقانی پس از امضا دفتر یادبود با سفیر سوئیس ملاقات و گفتگو می‌کند و سفیر سوئیس نیز قول می‌دهد که مراتب تسلیت هیئت رئیسه‌مجلس ایران را به آمریکا منتقل کند.[8] البته پیش از این افراطیون اصلاح‌طلب هم‌چون مشارکتی‌ها در بیانیه‌هایی خود را به ابراز هم‌دردی با مقام‌های آمریکایی پرداخته بودند.[9]
هم زمان با این خبر، خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، قسمت قابل توجهی از صفحه‌ی‌اصلی سایت خود را به تصویری از پرچم آمریکا اختصاص می‌دهد. پرچم آمریکا که به بهانه‌ی دیدار احمد بورقانی از دفتر حفاظت منافع آمریکا و درج پیام دوستی، در صفحه‌ی‌اصلی و سایت این خبرگزاری حک شده بود تا 24 ساعت در صفحه‌ی‌اصلی باقی ماند.[10] البته بورقانی در واکنش‌به اعتراض‌هایی که از سوی نیروها و رسانه‌های ارزشی به این اقدام او شد، مدعی گشت که رییس مجلس در جریان این امر بوده و او به نمایندگی از هیأت رییسه‌ی‌ مجلس و بنا به درخواست وزارت امور خارجه، به چنین کاری مبادرت ورزیده است. اما بعداً معلوم شد که این تصمیم در جلسه‌ای با حضور صحنه گردانان پنهان مجلس ششم و برخی از مسؤولان میانی وزارت خارجه از جمله «محسن امین‌زاده» اتخاذ شده بود. از این رو، وزیر امور خارجه پس از اطلاع از این امر، همکاران خود را مورد شماتت و سرزنش قرار داد.[11]

در کنار این‌ها در کشور انقلابی ما نیز شعار «مرگ بر آمریکا» هر روز بی‌رمق‌ترمی‌شد. کار به جایی رسید که تحت فشار سیاست‌مداران مرعوب دولت اصلاحات، برای اولین بار در طول تاریخ انقلاب اسلامی، این شعار که همواره در فضای معنوی نماز جمعه‌ی تهران و سایر شهرها طنین انداز بود، از زبان‌ها افتاد[12] که این مهم، بازتاب وسیعی نیز در رسانه‌ها و بنگاه‌های تبلیغاتی غرب داشت. اما دست‌آورد اصلی این حادثه برای اصلاح‌طلبان، فرصتی استثنایی برای طرح مجدد رابطه با آمریکا بود. موضوعی که «سیدمحمد خاتمی» یک بار در سال 1377 –اوایل دوره‌ی ریاستش- آن را طرح کرد و البته نتیجه بخش نبود. اصلاح‌طلبان امیدوار بودند در فضای رعب انگیز پس از 11 سپتامبر بتوانند اراده‌ی خود در این خصوص را به مردم و نظام تحمیل نمایند.
در این شرایط روزنامه‌های دوم خردادی از قرار گرفتن آمریکا در موضع تهاجم به دنیای اسلام پس از 11 سپتامبر به عنوان یک فرصت استثنایی برای خروج از بن‌بست رابطه با آمریکا یاد می‌کردند و «الهه کولایی» نماینده‌ی مشارکتی مجلس آن را فرصت بازسازی روابط بین‌المللی ایران توصیف نمود. البته تفکر مرعوبانه‌ی اصلاح‌طلبان در مقابل غرب به ویژه آمریکا چیز جدیدی نبود که از مدت‌ها قبل مشاهده می‌شد، اما این حوادث تا مدت‌هااصلاح‌طلبان را به اظهار عجز در مقابل استکبار و در کنار آن تمایل به رابطه با آمریکا وا می‌داشت.

«محمدرضا تاجیک»، مشاور رییس جمهور و رییس مرکز بررسی‌های استراتژیک آشکارا عنوان می‌نمود: «آمریکا تنها ابرقدرت موجود عصر ماست، اعم از قدرت نظامی، اقتصادی، فرهنگی، علمی، تکنولوژیکی سیاسی و... و تا زمانی که کشور ما فاقد این مؤلفه‌های قدرتمند و مستقیم یا غیر مستقیم وابسته به آمریکا هستند، مقابله با آمریکا جز نوعی انتحار جلوه نخواهد کرد.»[13]

«بهزاد نبوی»، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب و نایب رییس مجلس ششم هم می‌گفت: «در واقع هیچ منطق و عقل سلیمی حکم نمی‌کند که یک کشور جهان سومی - حتی اگر همه ملت پشتیبان حکومتش باشند و همه این ملت مسلح - به جنگ نظامی با آمریکا، ابرقدرت جهان روند. در واقع خدا و تاریخ، سردمداران ملتی که آن کشور را به جنگ با ابرقدرت جهان بکشانند، نخواهد بخشید. این سخنان را که می‌گویم، شاید جبهه بگیرند که فلانی از آمریکا می‌ترسد، بله به خاطر کشورم، مردمم و انقلابم از آمریکای تا بن دندان مسلح می‌ترسم.»[14] وی هم‌چنین در مصاحبه‌ی دیگری می‌گوید: «مسلم است که می‌ترسم! کیست که از یک آمریکایی تا بن دندان مسلح که در عراق خود را چنین نشان داد و هیچ احترامی برای استقلال دولت‌ها قایل نیست، نترسد! بله، من می‌ترسم، ظاهراً آمریکایی‌ها هر کاری که بتوانند می‌کنند، سازمان ملل متحد یا حتی افکار عمومی غرب هم اهمیت ندارد.»[15]
«احمد شیرزاد»، عضو جبهه‌ی مشارکت ایران اسلامی و نماینده‌ی مجلس ششم هم گفت: «برای ترسیدن، شعور ترس لازم است. بعضی‌ها ممکن است نترسند، چون شعور درک خطر را ندارند! شواهدی که در هفته‌های اخیر از تحلیل‌های بعضی از تحلیل‌گران دیدیم، نشان می‌دهد که پاره‌ای از آقایان، اصولاً اطلاع دقیق و درستی از توان تسلیحاتی پیشرفته و سیطره‌ی اطلاعاتی آمریکا و دیگر کشورها و نقاط واقعی قوت و ضعف طرف مقابل ندارند.»[16]

«محسن آرمین»، عضو سازمان مجاهدین انقلاب و نماینده‌ی مجلس ششم نیز این گونه اظهار نظر می‌کند: «ما قدرت‌های گذشته را نداریم و در مقابل، آمریکا قوی‌تر و گستاخ‌تر شده و اگر جایی را نشان کرد، به هر بهانه‌ای حتماً به آن جا حمله می‌کند. بله، ما روزی قصد رویارویی با آمریکا را داشتیم، اما امروز باید با او مذاکره کنیم، زیرا شعار دادن و اقدام‌های ماجراجویانه، منافع ما را تأمین نمی‌کند.»[17]

از سوی دیگر از آن سوی مرزها نیز آمریکایی‌ها چندان به باز شدن باب روابط با ایران بی‌میل نبودند و بهانه‌ی همراه نمودن ایران در آن‌چه که جنگ با تروریسم می‌خواندند چنین فرصتی را در اختیار آن‌ها قرار می‌داد. سیاست‌مداران آمریکا معتقد بودند که حضور ایران در ائتلاف ضدتروریست برای آمریکا دارای منافع و ارزش‌های زیادی است و دولت آمریکا نباید این منافع را نادیده بگیرد.[18] از این رو فرصت را مغتنم شمرده و از همان روزهای آغازین حادثه، تماس‌هایی را با ایران برقرار کردند. ارسال دو نامه از واشنگتن به تهران از کانال سوییس (حافظ منافع آمریکا در ایران) و نیز نامه نگاری «بلر» نخست وزیر انگلیس به آقای خاتمی از جمله‌یآن‌ها بوده است. «جک استراو» وزیر امور خارجه‌ی انگلیس نیز در همان روزها سفری را به ایران ترتیب داد و تصریح کرده بود که مهم‌ترین هدفش از این سفر تشویق ایران به شرکت در ائتلاف ضدتروریستی است.[19]
در مقابل کارگزاران سیاست خارجی دولت دوم خردادی – که از این تعارف غربی‌ها ذوق زده شده بودند- نیز اعلام می‌کردند که قصد دارند در حرکت «ضد تروریستی» در قالب سازمان ملل همراه شوند. «حمیدرضا جلایی پور» از روزنامه نگاران مطبوعات زنجیره‌ای، چنین پیشنهاد داد که: «ایران در این حادثه باید بحث اختلاف خود با آمریکا را از بحث مبارزه‌ی جهانی با تروریسم جدا کند و باید با در دست گرفتن ابتکار عمل، در ائتلاف جهانی ضدتروریسم شرکت کند ... و حتی در صورت ضرورت با آمریکا، پای میز گفت‌وگو بنشیند.»[20]

هم‌چنین «محسن میردامادی»رییس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس ششم نیز در دفاع از این ایده گفت: «نباید این گونه به مسأله نگاه کرد که چون در ائتلاف ایجاد شده ضدتروریسم، آمریکا نقش عمده را دارد، باید از آن فاصله گرفت؛ چرا که کشورهای متخاصم، در مقاطعی با هم منافع مشترک دارند»[21] حتی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران که مدت‌ها داعیه داری رادیکالیسم در سیاست خارجی و مبارزه با امپریالیسم را داشت آشکارا در بیانیه‌ی خویش اعلام نمود: «ایران باید در ائتلاف و همکاری جهانی ضد تروریسم و خشونت، مشارکتی فعال داشته باشد.»[22]
هیچ‌گاه با آمریکا ائتلاف نخواهیم کرد!

در چنین زمانی مقام معظم رهبری(مدظله‌العالی) که نقشه‌ی توطئه‌ی آمریکایی در بستر مرعوبیت داخلی را آشکارامی‌دیدند، در شرایطی که رعب و وحشت هم‌چون ابری ضخیم و تیره بر فضای جهان مستولی شده بود، درخواست دولت آمریکا مبنی بر همراهی ایران با ائتلاف ضدتروریست به رهبری آمریکا را بسیار شرم‌آور و وقیحانه خواند و با رد هر نوع همکاری با ائتلاف ضدتروریست، موجب عقیم ماندن این سناریو شدند.
معظم‌له فرمودند: «این‌ها در اظهارات خود تکرار کردند که ایران در این قضیه باید به ما کمک‌های گوناگونی بکند. من تعجب می‌کنم که این‌ها چه طور رویشان می‌شود از دولت جمهوری اسلامی و از ملت ایران تقاضای کمک کنند! 23 سال است که شما هر چه در توان داشتید به این ملت و این کشور ضربه زدید؛ حالا توقع دارید به شما کمک کنند؟! چه کمکی؟! اگر ملت افغانستان، ملت مسلمانی هم نبود، مظلوم هم نبود، همسایه ما هم نبود، این درخواست کمک بی‌جا بود؛ چه برسد به این که ملت، ملت مظلوم و محرومی است. به واقع دل انسان به حال ملت افغانستان می‌سوزد. توقع کمک از جمهوری اسلامی؟! نه در حمله‌ی آمریکا و متحدانش به افغانستان ما هیچ‌گونه کمکی نخواهیم کرد.»[23]

ایشان تصریح نمودند: «حاصل کلام این است که ما دولت آمریکا را در مبارزه با تروریسم صادق نمی‌دانیم. آن‌هاصداقت ندارند و راست نمی‌گویند؛ اهداف دیگری دارند. ما آمریکا را برای هدایت حرکت جهانی برضد تروریسم، صالح نمی‌دانیم. دست آمریکا به همه جنایاتی که رژیم صهیونیست در این چند سال انجام داده، آلوده است و در این روزها هم با کمال قساوت و وحشی گری، جنایات خود را دنبال می‌کند.
همه بدانند ... که ایران اسلامی در هیچ حرکتی که رهبری آن با آمریکا باشد، شرکت نخواهد کرد. ... مسؤولان ما در این چند روز تکرار کردند که ما در قالب سازمان ملل حاضریم به این حرکت کمک کنیم و با آن همراه شویم. من عرض می‌کنم: بله، سازمان ملل خوب است؛ منتها یک شرط دارد و آن این است که سازمان ملل زیر نفوذ آمریکا و دیگر قدرت‌های بزرگ قرار نگیرد؛ والا اگر قرار باشد سازمان ملل - چه شورای امنیت و چه بخش‌های دیگر آن - زیر نفوذ آن‌ها قرار بگیرد، نمی‌شود به آن اعتماد کرد. ما در گذشته تجربه‌ی خوبی در این مورد نداشته‌ایم.»[24]

ایشان چندی بعد از پشت صحنه‌ی این سناریو آمریکایی چنین رمزگشایی نمودند: «سعی آمریکایی‌ها این بود که پای ایران را به این مناقشه (جنگ با افغانستان) بکشانند ... اگر دولت ایران از همان اول، آن موضع قاطع را نمی‌گرفت، توقعاتشان روز به روز بیش‌ترمی‌شد. یکی از هدف‌هایآن‌ها این بود که به توده‌های عظیمی که در سرتاسر دنیای اسلام برای ملت ایران، نظام و اسلام احترام قایل‌اند، بگویند آن قدری که شما خیال می‌کنید، ایران بر اصول اسلامی پای‌بند نیست. هدف دیگرشان این بود که برای مسلمان کشی، مجوز کسب کنند. ملت افغانستان را دارند قتل عام می‌کنند، چه مجوزی از این بهتر که بگویند ایران هم خبر دارد و با ما همراه است. ما اصرار ورزیدیم که مواضع خودمان را بدون هیچ‌گونه ابهامی برای دنیا بیان کنیم. من به مسؤولان کشور گفتم، باید در موضع‌گیری‌هاهیچ‌گونه دو پهلویی وجود نداشته باشد. آشکار و روشن بگویید ما با تروریسم مخالفیم و با حمله‌ی آمریکا به افغانستان هم مخالفیم. در هیچ ائتلافی هم که رهبر آمریکا باشد، شرکت نخواهیم کرد».[25]
دوم خردادی‌ها وقتی با آن همه تلاش، خود را هم‌چون گذشته ناکام و در پشت درهای بسته یافتند، برای گشودن قفل رابطه با آمریکا طرحی نو درانداختند. آنان در پروژه‌ی جدید خود به جای این‌که به طور مستقیم بحث مذاکره با آمریکا را مطرح کنند، بحث مذاکره با طرف‌های درگیر در بحران منطقه و جنگ افغانستان را مطرح کردند. با این توجیه که منافع ملی ما و امنیت کشور، در گرو مذاکره با تمامی‌طرف‌های درگیر به خصوص آمریکا خواهد بود. در همین زمینه «عبدالله رمضان‌زاده» سخن‌گوی دولت خاتمی گفت: «به دلیل عدم ارتباط با آمریکا، اگر خود را به انزوا بکشانیم، نقش تعیین‌ کننده‌ی‌خود را در تحولات امروز و آینده‌ی‌افغانستان و منطقه از دست خواهیم داد و این منطقی نیست.»[26]

هم‌چنین «شکوری‌راد»، از نمایندگان مجلس ششم، با دست آویز قرار دادن منافع ملی، بر این مطلب اصرار ‌ورزید: «اگر ایران در ارتباط با افغانستان، با طرف اصلی قضیه که آمریکاست، به طور مستقیم وارد مذاکره شود، اثرات بیش‌تری دارد ... این بحران برای ما می‌تواند فرصتی باشد تا اموال بلوکه شده‌ی‌خود را آزاد کنیم و برای آمریکا هم می‌تواند فرصتی باشد تا از برقراری رابطه با ایران بهره‌مند شود.»[27]

اصلاح‌طلبان برای عملی ساختن این پروژه، به راه‌های قانونی متوسل شدند. آنان کمیسیون ویژه‌ای را که اکثر قریب به اتفاق آن‌ها از فراکسیون اکثریت مجلس ششم انتخاب شده بودند، تشکیل دادند. تعداد اعضای این کمیسیون به 15 عضو رسید. کمیسیون یاد شده، نشست‌های متعددی را برای بررسی تحولات منطقه به‌ویژه افغانستان برگزار می‌کند و به نتایجی می‌رسد. هر چند، برآیند این مذاکره‌ها، با توجه به ترکیب کمیسیون یاد شده و انگیزه‌ی‌تشکیل ‌دهندگان آن از پیش کاملاً مشخص بود؛ اما به هر حال اعلام آن به عنوان نتیجه‌ی کمیسیون از سوی مخبر آن، مخالفت‌های گسترده‌ای را در محافل مختلف سیاسی و حتی اعضای کمیسیون یاد شده، پدید آورد.
سخن‌گوی کمیسیون ویژه‌ی‌مجلس درباره‌ی‌نتایج این نشست‌ها مدعی شد: «تصمیم کارشناسی کمیسیون ویژه، گفت‌وگو و مذاکره با تمامی‌طرف‌های درگیر در بحران افغانستان از جمله آمریکاست ... ما سراغ آمریکا نرفتیم، ولی برای حفظ منافع ملی خود، معتقدیم نباید محدودیت‌های دیپلماتیک خودساخته داشته باشیم.»[28] این اقدام مرعوبانه که به معنای امتیاز دادن به دشمن زخم خورده، برای در امان ماندن از حملات احتمالی وی بود، با واکنش تند مقام معظم رهبری مواجه گردید. رهبر معظم انقلاب پس از اطلاع از تصمیم کمیسیون یاد شده، طراحان آن را به شدت مورد نکوهش قرار داده و مذاکره با آمریکا را مخالف مصالح و منافع ملت و نظام ارزیابی کرده و فرمودند: «ما با ملاحظه‌ی همه‌ی‌جوانب، با مطالعه‌ی همه‌ی‌تجربه‌های کشور خود و کشورهای همسایه و با مشورت با صاحب‌نظران عمده و دارای رأی، به این نتیجه می‌رسیم که نه فقط رابطه‌با آمریکا، بلکه مذاکره با دولت آمریکا امروز به خلاف مصالح ملی و منافع ملت است. این یک نظر متعصبانه نیست. این یک اندیشه و فکر است، بررسی شده و با ملاحظه‌ی‌همه‌ی‌جوانب است. مذاکره‌با آمریکا چه در قضایای کنونی (بحران افغانستان) و چه در مسایل دیگر، به معنای بازکردن باب توقعات و طلب‌کاری‌های آمریکاست. کسانی که دم از مذاکره می‌زنند که البته سوء نیت ندارند؛ دچار غفلت‌اند و توجه ندارند که مذاکره‌با آمریکا، در هر یک از قضایایی که این دولت در آن برای خودش، ایده‌ی منفعتی تعریف کرده است، مثل همین قضیه‌ی‌افغانستان، هیچ فایده‌ای ندارد. چرا؟ چون او مستکبر است و تسلیم نمی‌شود. مذاکره‌ی‌آمریکا با یک دولت به معنای آن نیست که می‌خواهد نظرات آن دولت را قبول کند. حتی نظرات مجامع جهانی را قبول نمی‌کند! ... این غفلت بزرگی است که بعضی‌ها دارند. سیاستی را که مطرح کردم، یک سیاست مهم کشور است. مسؤولان باید به سیاست‌ها عمل کنند و منسجم باشند.»[29]

معظم له هم‌چنین تلویحاً به تلاش برخی کارگزاران دولت موسوم به اصلاحات و نمایندگان تجدید نظرطلب مجلس ششم که با فاصله گرفتن از آرمان‌های اصولی امام و انقلاب، تلاش می‌کردند که مسیر حرکت نظام را در جهتی که خواست دشمن است، هدایت کنند، اشاره فرمودند: «اگر کسی در نظام جمهوری اسلامی، در مسؤولیتی مشغول کار است ولی آرمان‌های نظام جمهوری اسلامی را آن طور که امام بزرگوار ترسیم کرده است، در دلش قبول ندارد، اشغال آن پست برای او حرام شرعی است.»[30]
اصلاح‌طلبان افراطی پس از آن که متوجه شدند با موضع قاطع رهبری در این زمینه نخواهند توانست کاری از پیش ببرند، نوع تحرک دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در قبال این بحران را به باد انتقاد گرفتند و خواستار تجدید نظر مسؤولین وزارت امور خارجه در سیاست خارجی و فعال‌تر شدن دستگاه دیپلماسی کشور شدند. در این راستا «محمدرضا خاتمی»، نایبرییس مجلس ششم، در نامه‌هایی به رییس‌جمهور وقت از وی خواست که دستگاه سیاست خارجی و نهاد ریاست جمهوری را در قبال حوادث منطقه‌فعال‌تر نماید: «بعضی از برخوردهای ضعیف انفعالی و مبهم که تاکنون کم‌وبیش در مواردی شاهد آن بوده‌ایم، می‌تواند به معنای از دست دادن فرصت‌ها و افزایش مخاطرات باشد.»[31] شدت فشار به دستگاه دیپلماسی کشور و شخص «کمال خرازی»، وزیر خارجه‌ی وقت از سوی کسانی که وی را برای عادی‌سازی رابطه‌با آمریکا کارآمد نمی‌دانستند، به حدی بود که وی را وادار به استعفا نمود؛ البته این استعفا مورد موافقت رییس‌جمهور قرار نگرفت و خرازی هم‌چنان در کسوت وزیر خارجه باقی ماند.[32]

پی‌نوشت‌ها

[1]- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، یک‌شنبه 25 شهریور 1380، شماره‌ی 6444، ص .16

[2]- روزنامه‌ی کیهان، 25 شهریور .1380

[3]- روزنامه‌ی کیهان، 24 شهریور .1380
-[4]روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، 11 بهمن 1380، شماره‌ی 6557، ص .16

[5]- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی 04/12/1383 صفحه‌ی داخلی

[6]- روزنامه‌ی‌ نوروز، 26/6/1380
[7]- روزنامه‌ی ایران، 28/6/1380

[8]- همان

[9]- همان، 22/6/1380
[10]- روزنامه‌ی‌ کیهان، 29/6/1380

[11]- همان، 10/7/1380
[12]- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، سه شنبه 27 شهریور 1380، ص 2 (ستون جهت اطلاع)

[13]- روزنامه‌ی آزاد، 21 اسفند 1380، ص 5

[14]- روزنامه‌ی اعتماد، 28 مهر 1381
[15]- ماهنامه‌ی گزارش، 15 خرداد 1382، ص 14

[16]- روزنامه‌ی یاس نو، 2 اردیبهشت 1382، ص 2
[17]- روزنامه‌ی کیهان، 4 دی 1381، ص 2

[18]- روزنامه‌ی نوروز، یک‌شنبه 25 شهریور، 1380، شماره‌ی 134، ص .12
[19]- روزنامه‌ی نوروز، یک‌شنبه 11 مهر 1380، شماره‌ی 140، ص .6

[20]- روزنامه‌ی نوروز، سه شنبه 27 شهریور 1380، شماره‌ی 136، ص .3
[21]- هفته نامه‌ی صبح صادق، سه شنبه 24 مهر 1380، شماره‌ی 23، ص .13

[22]- روزنامه‌ی نوروز، چهارشنبه 28 شهریور 1380، شماره‌ی 137، ص .16
[23]- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، پنج شنبه 5 مهر 1380، شماره‌ی 6454، ص .3

[24]- همان

[25]- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، چهارشنبه 9 آبان 1380، شماره‌ی 6481، ص .4

[26]- هفته‌نامه‌ی صبح صادق، 7/8/1380

[27]- همان

[28]- روزنامه‌ی ایران، 7/8/1380

[29]- روزنامه‌ی‌ جمهوری اسلامی، 19/8/1380

[30]- همان

[31]- روزنامه‌ی‌ نوروز، 1/7/1380
[32]- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی، شنبه 11 خرداد 1381، شماره‌ی .



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی