سفارش تبلیغ
صبا ویژن







وبلاگ «قطعه 26» روز عرفه و عید قربان را شادباش می گوید

قبل التحریر: «حاج یدالله سمیع» اهل فرخ شهر شهر کرد با یک قرن زندگی قرآنی، به روایتی صحیح، پدر7 شهید است؛ 3 فرزند پسرش به نام های قدرت الله، عبدالله و ولی الله هر3 به شهادت رسیدند. حاج یدالله اما 3 دختر هم داشت که همسر یکی شان یعنی سردار شهید غلامرضا کاووسی در قهقهه مستانه اش «عند ربهم یرزقون» شد. به این 4 شهید، اضافه کنید حمید، سعید و بهرام زاهدی؛ نوه های دختری دیگر حاج یدالله را که با کمترین سن ممکن، جرعه نوش باده شهادت شدند. آری! پدربزرگ3 شهید، پدر3 شهید و پدر خانم شهید کاووسی بودن، یعنی حاج یدالله سمیع پدر 7 شهید است. یادش به خیر! زمستان84 رفتم دیار «لاله های واژگون» تا گفت و گو کنم با پدر 7 لاله باشکوه. محصولش در صفحه شهید2 شماره از هفته نامه «یالثارات الحسین (ع)» به تاریخ 3 اسفند84 و 10 اسفند 84 منتشر شد، البته با اسم مستعار «علی اکبر بهشتی». آن ایام، خوب یادم هست حاج یدالله 100 ساله بود، اما الان در جوار رحمت حق، هم نشین شهدایش است. در ادامه بازنشر مصاحبه قدیمی با این خانواده معزز را بی کم و کاست و عینا می خوانیم.


نرسیده به شهر کرد، شهر کوچکی است به نام «فرخ شهر» که سالیانی نه چندان دور، قریه ای به نام های «قه فرخ» یا «قهوه فرخ» چسبیده به کوه بود. کوه «گردنه رخ». بعدها روستاییان فرخ شهری برای کشاورزی، قریه خود را تا دشت های اطراف امتداد دادند تا چندی دیگر روستای بزرگ شان را تبدیل به شهری کوچک نمایند. دین و آئین در این سرزمین چنان ریشه دار است که حتی زمان رضا خان، زنان این شهر نه فقط کشف حجاب نکردند، بلکه جملگی با چادر در معابر عمومی تردد می کردند. در سال های منتهی به انقلاب نیز اگر چه فرخ شهر فاصله ای دور و دراز با مرکز شهر داشت، ولی با مبارزه چنان خو گرفته بود که امروزه شماری از شهدای این خطه را رادمردانی تشکیل می دهند که به دست عمال رژیم طاغوت به شهادت رسیدند. در دوران جنگ نیز چه بسیار که این شهر کوچک، مردان بزرگ خود را به جبهه ها فرستاد تا ثابت کند مردمان فرخ شهر، دین را نه در پستوهای راحت، که در عرصه های خطر مراقبت می کنند. مردانی نظیر شهیدان زاهدی، نجف پور، براتپور، کاووسی و… که اگر در شلمچه و فکه و طلائیه مردانه نمی جنگیدند، امروز ما را نه دینی مانده بود و نه زمینی و نه آئینی. فرخ شهر اما این روزها نیز شهری انقلابی و دینی است و در یک نمونه جالب نزدیک به 40 پایگاه بسیج دارد. فرخ شهر، شهری به شدت سرد، چسبیده به بام ایران؛ شهر کرد است، ولی خون گرمی مردمان متدینش به حدی است که خیلی زود یخ های منجمد را آب می کند. برودت هوا در فرخ شهر گر چه حتی به 30تا 40 درجه زیر صفر می رسد، اما این همه سرما در برابر گرما و محبت مردم این خطه، البته که چیزی نیست. کمی آن سو تر از فرخ شهر، گل هایی از دل خاک می روید به نام «لاله های واژگون» که دیدنش، بسیاری را از نقاط دور و نزدیک به این حوالی می کشاند. گذشته از لاله های واژگون، این منطقه را لاله های دیگری است. لاله هایی که محصول پاشیدن بذر معنویت در دل مردم این دیار است. از همان ها که در خانواده «حاج یدالله سمیع» نه یکی نه دو تا، بلکه هفت نمونه اش را می توان سراغ گرفت.

برای گفت و گو با حاج یدالله سمیع، نیازی به جست و جو برای پیدا کردن خانه ایشان نبود. نوه او «حسین کاووسی» که فرزند داماد شهید این خانواده است، در پایانه فرخ شهر به استقبال مان آمد تا پس از گذر از چند خیابان، وارد خانه حاج یدالله شویم. پیرمردی که 100 سال از خدا عمر گرفته اما عمق و محتوای زندگی اش، خیلی بیشتر از طول و عرض این زندگی است. نشان به نشان قرنی، قرآنی زیستن. برای سهولت در امر گفت و گو و کسب اطلاعات مستند، حسین یکی از دوستان پدرش را نیز دعوت کرده بود تا ما را در جمع آوری خاطرات بهتر و دقیق تر یاری کند. قبل از اینکه با حاج یدالله در مهمان پذیر خانه ملاقات کنیم، در اتاقی دیگر، «برادر مهری» دوست و همرزم شهید کاووسی به معرفی کوتاهی از شهر فرخ شهر می پردازد و آنگاه خانواده شهیدان سمیع را اینگونه معرفی می کند؛

«حاج یدالله 3 پسر داشت که همگی شهید شدند. قدرت الله، عبدالله و ولی الله. سه تا هم دختر دارند که همسر یکی شان یعنی سردار شهید غلامرضا کاووسی به شهادت می رسد. من با غلامرضا خیلی مانوس بودم. علاوه بر اینها 3 تا از نوه های حاج آقا هم که سن زیادی نداشتند؛ یعنی حمید، سعید و بهرام زاهدی به شهادت می رسند. حالا شما فکرش را بکنید که این پیرمرد چقدر خوب و خدایی زندگی کرده که به چنین فیض عظیمی نائل شده».

مهری از حاج سمیع برای مان می گوید؛

«حاجی دام داری ییلاق و قشلاق داشت و در قسمت های عشایرنشین گوسفندهایش را برای چرا می برد. ایشان از همان قدیم آدم معتقدی بود. خود من که بچه بودم، حاج سمیع را همیشه در مسجد می دیدم. یادم هست که ماه رمضان یا محرم، دام داری را تعطیل می کرد و برای عبادت و عزاداری به فرخ شهر می آمد و چون از نظر مالی هم دستش باز بود، اغلب برنامه ها به همت خود حاجی شکل می گرفت. به جرئت می توانم ادعا کنم که اگر حاج سمیع نبود، مساجدی مثل مسجد امام حسین (ع) یا مسجد جامع فرخ شهر هیچ وقت در برپایی مراسم های مختلف به این صورت موفق نمی شدند. حاج سمیع در همین مساجد با استعداد مادی و معنوی اش حلقه های قرائت قرآن تشکیل می داد. حالا جالب این جاست که حاج سمیع حتی درس مکتب را هم به آن حد نخوانده بود، اما گاهی در مساجد، یک ختم قرآن صبح برگزار می کرد، یک ختم قرآن شب.

ادامه دارد…



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی