سفارش تبلیغ
صبا ویژن







همه تبلیغ می کردند. پوستر بود و تبلیغهای جو واجور. ما هم که سرمون درد میکنه برای کارهای سیاسی و این جور کارها. خیلی با رفقا صحبت شد. مدیریت احمدی نژاد در شهرداری بعد مدتها باعث ارامش دل ما شده بود. ساده زیستی، خدمت، مردمی بودن، صداقت، پاکی این جور چیزا کمیاب شده بود. تو تصور خیلی ها مثل شهردار امروز پایتخت سیاست یعنی بی پدر و مادر بودن!! اما احمدی نژاد نشون میداد میشه هنوز شعار انقلابی داد و خدمت کرد. میشه هنوز با حرفهای امام کشور رو اداره کرد. اصلا به قول دکتر تنها راه درست همینه همونطور که از آقا شنیده بود. خلاصه تقریبا انتخاب اصلح ما همین شهردار تهران و این مرد پرکار و تلاش بود. آقا تو صحبتاش وقتی نشانه‏های رییس جمهور رو میگفت از جوونی و پرکاری و انقلابی بودن صحبت میکرد. ما ده نفر کاندید رو رصد کردیم. جوون باز هم توشون بود ولی یه جورایی انگار می ترسیدند شعار انقلابی بدن!! می‏ترسیدن اره از رای نیاوردن. ولی احمدی‏نژاد می نشست پای میکروفن صدا و سیما می گفت اللهم عجل لولیک الفرج!! همون موقع یه سری برای تبلیغات از جوانان بزک کرده اسفاده میکردن خیالشون این بود که دوران این جوری اقتضا می‏کنه. حتی بعضیا خودشون رو بزک کردن لباسهای شیک پوشیدن خیال کردن مردم قراره مانکن انتخاب کنن!! یه عده هم که حرفهای دشمنو میزدن تغییر قانون اساسی و استفاده از نهضت ازادی مرتد در کابینه این جور حرفها... بعضیا هم که خواستند با نون و اب رای بیارن و گفتند ما به اخرت مردم کار نداریم میخوایم رای بیاریم میگیم مردم بهتون پول میدیم!!  القصه تو این همین وعده و وعید رفقا گفتند ما وظیفه رو عمل کنیم هر چی شد، شد. ما مامور به وظیفه‏ایم نه نتیجه. تو همین اوضاع یه سری از ترس بازگشت هیولای دوم خرداد نظر صالح مقبول را به جای اصلح مردود پیشنهاد دادند. خیلی‏ها به خاطر همین ترس رایشون رفت یه طرف دیگه. یادم میاد یکی از همین  اقایون به ما که قرار بود به احمدی نژاد رای بدیم خرده می گرفتند اما می‏گفت (اگه احمدی‏نژاد رای بیاره که من خستگی این هشت سالم در میاد اما خوب نمیشه ریسک کرد.) مرحله اول تموم شد. دو نفر رفتند دور دوم

یکیشون همون احمدی نژاد بود. حالا اوضاع فرق میکرد. تخریبهای وحشتناک علیه دکتر شروع شد تهمتهایی که از همون دوران شهرداری بود و حالا بیشتر شده بود. خیال میکردیم اون یکی کاندیدا لا اقل یه توصیه بکنه که اقایون نکنید این کارو. ولی خوب به هر حال نکردو البته انصافا سکوت اعم از رضاست نه علامت رضا! قرار شد با رفقا ما هم بریم برای تبلیغ برای اینکه کل احزاب و گروهها رفته بودن طرف اون یکی کاندیدا. واقعا جنگ فقر و غنا بود!! نشستیم اعلامیه درست کنیم.  خودمون تایپ کردیم خودمون تکثیر کردیم خودمون پول گذاشتیم. خودمون هم قرا شد پخش کنیم.روز اخر شنیدیم یه ستاد برای احمدی نژاد زده شده با موتور سریع خودمون رو رسوندیم اونجا چند تایی پوستر و سی دی گرفتیم!! سهمیه‏بندی از همون جا دستور کار دکتر بود انگار پوستر نمی‏دادند که!! مجبور شدیم دو سه نفر بریم اون هم دو سه تا ستاد تا بتونیم یه مقدار قابل توجه بگیریم!!باورم نمیشد استادامون هم داشتند تبلیغ میکردن!! یه جو خاصی بود نمی دونم چطور بگم. برای من که خیلی تازه بود. اما یکی از مسن‏ترها برام می‏گفت خدا خیرتون بده یاد دوران اوایل انقلاب افتادم!! سالهای 87. خودمون همه کار رو  میکردیم. هیمن جوری اعلامیه های امامو تکثیر و توزیع می‏کردیم. همه فقط برای خدا کار می‏کردن. تو ستادهای دیگه کلی پول می‏دن تا بقیه برن تبلیغ تازه با کلی نظارت و اینها باز می پیچونن. اینجا اما همه خرج هم میکنن با جون و دل!! اینها رو که میگفت اشک تو چشاش برق میزد. این جوری که میگن پس راست میگن اوایل انقلاب خیلی خوب بوده. تا حالا فقط شنیده بودم اما این جور که این حاجی میگفت حالا یه ذره شو چشیدیم!! قرار بود پوسترها روببریم بیرون تهران توزیع کنیم. گفتیم این بنده خدا احمدی نژاد نیرو نداره تو شهرستانها نمیشناسنش بر عکس اون یکی کاندیدا. قرار شد 4 صبح چهار شنبه  اول تیر بریم به سمت رامسر تا هر جا شد. اما صبح که شد ماشین روشن نمیشد. هر کار کردیم!! یه ماشین دیگه جور کردیم گفتیم بریم همین تو تهران پخش کنیم. ساعت 10 صبح بود شروع کردیم. بزرگراه شهید بابایی. سر یه دور برگردون به ماشینها پوستر میدادیم. یه نفر اومد جلو گفت نکنید این کارو!! از شهر داری بود!! گفت اینها رو میدید به ماشینها اون جلوتر میریزن بیرون خیابون کثیف میشه!! تعجب کردیم اخه شهرداری قبلا این جوری نبود از چند ماه قبل حتی روزناه بیت المالو میداد به گروههای سیاسی برای کارهای انتخاباتی!! حالا دو روز مونده به انتخابات و اینها نگران خیابون!! ایام شهادت حضرت زهرا بود همه سیاه تنمون بود. یکی از رفقا گفت لباسامون رو عوض کنیم ممکنه این تاثیر بد داشته باشه. سیاه برای مردم خوب نیست. رنگ روشن بپوشیم خودش هم بعدا پشیمون شد از این حرف!! برای احمدی نژاد داریم تبلیغ می کینم هیمنه که هست!! ما برای وظیفه اومدیم!! حال من بد شده بود! گرما زده شدم رفتیم خونه یکی از رفقا یه کم استراحت و ناهار و نماز بعد دوباره شروع کردیم!! خیابون انقلاب خیابون ازادی و... میدون ولی عصر ولی غوغا بود!! طرفدارای اون کاندیدا هیاهو کرده بودن. ما به طالبان رای نمیدیم. این اگه بیاد امریکا مله میکنه. این اد کشه. این میخواد پیاده رو ها رو دیوار بکشه. این ادم همونه که تیر خلاص میزده به منافقها!!! پلیس هم ایستاده بود نگاه میکرد!! گفتیم سرکار اینها دارن علنا توهین میکنن گفت شما هم توهین کنید!! گفتم دارن مردمو تحریک میکنن گفت تحریک نشو!! خلاصه یکی دو تا مثل ما هم ایستاده بودن با مردم اروم حرف میدن!! خدایا احمدی نژاد فاشیسته یا اینها؟؟ چرا این قدر داد و بیداد میکنند؟ چرا این  قدر زور میزنن؟ یه انتخاباته دیگه!! چی  شده مگه؟ خلاص گفتیم ما باید پوستر ها رو پخش کنیم رفتیم ترمینال غرب. به اتوبوسهایی که می رفتند شهرستان پوستر میدادیم! تا شب اونجا بودیم! یادم نمیره اصلا خسته نمی شدیم! حدودای ساعت 11 شب یکی از رفقا حالش بد شد. مجبور شدیم برگردیم. تو راه هر جا چراغ قرمز بود سی دی می دادیم به مردم. خیلی می خواستند ولی خوب کم بود  فقط میشد به هر ماشین یکی داد! عجب شبی بود اون شب تهران! نیروهای غیبی واقعیت داشت! این همه ادم چطور برای یه نفر تبلیغ میکنن؟ چرا اون ور با این همه پول و امکانات کسی رو جذب نمیکنه؟چند نفر بودند با قیافه هایی غیر قیافه ما گفتیم طرفدار اون کاندیدا باید باشن. رفتیم من باب مزاح چند تا پوستر احمدی نژاد بهشون بدیم تا گرفت دیدیم رو سینه اش عکس دکتر رو چسبونده گفت ایول داری باز هم بده!! موهاش سیخ بود و استین کوتاه تنش بود ولی اصلا حس بدی بهش نداشتم!! راست میگفت اون حاجی مثل اوایل انقلابه شنیده بودم اون موقع همه با هم بودن!!یک اتحاد عجیب! یک نیروی غیبی! که بعضیا چون خواب بودن نمی دونستن توجیه ش کنن!! امام میگفت مردم برای شکم انقلاب نکردنیه سری باور نمیکردن!! عجب روزی بود امروز!! گفتیم بمونیم تا صبح باز هم که پوستر هست رفقا گفتند نه غیر قانونیه فقط تا 12 شب میشه!! رفتیم خونه یکی از رفقا! کانال سه فوتبال داشت و کانال دو گفتگوی ویژه خبری اون یکی کاندیدا!!زدیم فوتبال!! هیچ کدوم اصلا فوتبال نبودیم. ولی ...... خلاصه تموم شد اون شب!! سوم تیر شد و چهار تیر!!همونی شد که ما می خواستیم..!!

اما حالا یه چند تا حرف با رییس جمهور

آقای دکتر سال اخره دوره ریاست جمهوریه  دیدی این سه سال چه زود رفت؟ این یه سال هم زود میره...

و خودت می‏دونی به خیلی ها مدیونی! خیلی ها نذز کردن تا تو رای بیاری. خیلی ها پول دادن و وقت و گذاشتن!! اینها به کنار شهدا و امام!! تو می‏دونی و خدای خودت از زیر این دیون ارحت بیرون میایی؟ پیش خودت و خدا و امام زمان حجتی داری؟

خیلی ها تو این کشور نمی‏خواستند تو الان اصلا روی زمین نباشی اما خدا نکنه تو دلت یه ذره کینه باشه!!!مومن بیخیال میشه!!

خدا رو شکر کن. زیاد.

یا علی



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :احسان آیتی::نظرات دیگران [ نظر]
    کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی