سفارش تبلیغ
صبا ویژن







یک: به حرمت خون شهدای دفاع مقدس، از آن شهید گمنام روستایی تا سرداران شهید، به پاس مجاهدت جانبازان، از آن قطع نخاعی ویلچرنشین تا آن نازنین که درد زمخت ترین فرمول های شیمیایی را در ریه اش جا گذاشت، و به احترام مفهوم رعنای مقاومت، همواره بیم داشته ام که خط و خطوط جناحی را وارد مقوله خط مقدم کنم. معتقدم؛ جبهه و جنگ، خوانی بزرگ و سفره ای پر از نعمت است مال همه. همه مردم با هر سلیقه ای، و همه گروه ها با هر ایده ای. حتی سال هشتاد و اشک، دوستانی بودند که به راقم این سطور گرا بدهند؛ «فلان فتنه گر، زمان جنگ، بهمان خطا را در باب اداره بخشی از امور جبهه داشته… بنوازش!»، من اما عمدتا و عمدا وارد این حوزه ها نمی شدم و جوابم در یک کلام این بود؛ «وقتی می شود حرف های دیگری زد، جبهه را بی خیال!» هنوز هم دغدغه ام این است که بگذاریم این یک قلم، ناب و زلال و دست نخورده باقی بماند و حتی المقدور همه در آن سهیم باشند و از منافعش، منتفع. شهدا خرج انقلاب اسلامی شدند، و دفاع مقدس، هزینه نظام شد. حیف است جز برای اصل اسلام و اصل انقلاب، مصرف شان کنیم. خطی نباید دید خط مقدم را. جناحی نباید کرد جبهه را.

دو: اگر به 8 ماه دفاع مقدس، ناچاریم سیاسی نگاه کنیم، لیکن گمان نکنم برای 8 سال دفاع مقدس نیز ناگزیر به صدور این حکم باشیم. پادزهر فتنه، «بصیرت» است و «سیاست» از لوازم بصیرت، لیکن آن نوجوان بسیجی که با تن خود به مصاف تانک می رفت، بی غل و غش تر از این حرف ها بود. حتی این حرف ها! نه راست بود، نه چپ. نه اصلاح طلب بود، نه اصول گرا. «عاشق» بود. به او می گفتی؛ سیاست؟ می گفت؛ امام! می گفتی؛ خط؟ می گفت؛ خط مقدم! می گفتی؛ زندگی؟ می گفت؛ شهادت! می گفتی؛ دار و دسته؟ می گفت؛ بچه ها!… و اگر می گفتی؛ بولدوزرچی! عجب معبر تمیزی باز کردی؟ می گفت؛ جاده داره باز می شه، دل امام شاد می شه!

سه: مع الاسف بدترین نوع خرج کردن از جبهه و جنگ، سال هاست توسط آقای هاشمی انجام می شود. فرقی هم نمی کند؛ سوم خرداد باشد، سالروز قطعنامه باشد، یا همین ایام کربلای چهار و پنج. چند روز پیش آقای هاشمی در جمله ای قصار گفت؛ «اگر قرار بود حضرت امام تسلیم افراطیون و متعصبان شوند، هنوز هم ما با عراق در جنگ بودیم اما عقلانیت و تدبیر ایشان ایجاب کرد ادامه پیروزی ها در صلح و پذیرش قطعنامه دنبال شود».

سه/ 1: در مذمت افراط و تعصب، اگر چه هیچ شکی نیست، اما گاه، زمانه طوری می شد که امام راحل به زیرکی می گفت: «اگر این است تحجر، ما از همه متحجرتریم!»

سه/ 2: پس از فتح خرمشهر، اغلب گروه های سیاسی، هر یک از زاویه ای، قطع جنگ را بهتر از ادامه نبرد می دانستند. امام و رزمندگان اما محکم و استوار، سخن از سازش ناپذیری می گفتند. امام می گفت: «اگر جنگ 20 سال هم طول بکشد، ما هستیم» و رزمندگان بر همین مدار مقاومت، شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» سرمی دادند. آیا منظور آقای هاشمی از «افراطیون و متعصبان»، «امام و رزمندگان» هستند؟! اگر چنین است، زنده باد افراط امام، زنده باد تعصب رزمندگان.

سه/ 3: علی الظاهر مجبوریم گاهی جواب آقای هاشمی را اینگونه بدهیم؛ افراطی تر از همه سرداران شهید، خود امام بود که حتی بعد از قبول قطعنامه، از «ادامه جنگ اسلام و کفر»، و «تشکیل هسته های جهانی مقاومت» سخن می گفت. هنوز پیام خمینی بت شکن، بعد از پذیرش قطعنامه هست. از حیث تعصب، وصیت نامه هیچ شهیدی، به گرد پای امام مظلوم ما نمی رسد. آقای هاشمی نباید بر ما خرده بگیرد. ما از پیر جماران، افراط و تعصب -بخوانید مقاومت- را به ارث برده ایم. مشکل آقای هاشمی با ما نیست. با امام است که می گفت: «… تا مبارزه هست، ما هستیم».

سه/ 4: من اول عذرخواهی کنم از آقای هاشمی و بعد بگویم که انگار 2 مسئله لاعلاج دارند جناب عالیجناب. یکی اینکه؛ همیشه تاریخ انقلاب اسلامی، من جمله جنگ، ایشان هر کجا وارد شده، همان جا یک پرچم کوبیده به نشانه اعتدال! یعنی که این سو و آن سوی اش، افراط و تفریط است. گذشته از بیماری «خود معتدل تر از همگان بینی»، مشکل دیگر آقای هاشمی این است؛ تا شیربچه های مکتب خمینی، نروند و پای سران استکبار را بوس نکنند، کانه اعتدال محقق نشده!

سه/ 5: این همه سال پس از دفاع مقدس، و ناظر بر نکته اول این یادداشت، همواره بهتر می دیدم که پای قلم جنگ را به وادی قشنگ جبهه باز کنم، نه حرف های کارشناسانه نظامی. بنا بر زدن بعضی حرف ها باشد، آقای هاشمی خیلی چیزها را باید به ما توضیح دهد… و مثلا بگوید؛ چرا قبل از آغاز عملیات کربلای چهار، به سخنان منطقی و درست سردار شهید حسین خرازی توجه نکردند که؛ «نه زمان، زمان مناسبی برای عملیات است و نه مکان، جای درستی»؟! آقای هاشمی! چرا افراط؟! چرا تعصب؟! درباره جنگ، همان بهتر که از این حرف ها نزنیم و الا افراطیون دانه درشت و متعصبان اصل کاری لو می روند!

سه/ 6: البته جنگ، جنگ بود و خیلی مجال دقت همه جانبه نبود. مایی که «هاشمی فرمانده جنگ» را نیز زیرمجموعه 8 سال دفاع مقدس می شمریم، حواس مان هست هر حرفی را نزنیم. عاقبت، در آن کوران سخت، تصمیمی باید گرفته می شد و عملیاتی انجام می شد! ما خیلی از مسائل را درک می کنیم؛ آنکه حرف بی جا و سخن نادرست می زند، متاسفانه آقای هاشمی است. ما خود را «شهید به دست آورده های دفاع مقدس» می دانیم، نه «بابااکبر از دست داده های جنگ»، اما وای بر آقای هاشمی که به امام می گوید؛ افراطی! به شهدا می گوید؛ متعصب! تقاص این حرف ها بماند برای دنیای دیگری…

سه/ 7: من فکر می کنم؛ چون آقای هاشمی، بیش از حد، دنبال تحمیل نظرات خود بر امام بود، لاجرم همه را به کیش خود می پندارد! اگر منظور آقای هاشمی از «افراطیون و متعصبان»، رزمندگان باشند، بچه رزمنده ها دنبال تقدیم جان شان به امام بودند، نه تحمیل نظرشان. از اعلام جنگ تا مقطع قطعنامه، و از پیام تاریخی امام تا مرصاد، جز «ولایت پذیری» هیچ در کارنامه رزمنده های ما نیست.

چهار: در مکتب اسلام، صلح و آتش بس و پذیرش قطعنامه، حتی جنگ و جهاد، منازلی برای نیل به تعالیم الهی اند. ما جبهه را مقدس می دانیم، نه جنگ را. ما عاشق شهادت ایم، نه خشونت. ظاهرا اما صلح و آشتی، برای آقای هاشمی، موضوعیت ذاتی پیدا کرده که هر از چند گاه، حضرت روح الله و بسیجیانش را با هم می زند!

*** *** ***

آقای هاشمی! آن افراط که شما می گویی، مهم ترین مصداقش خود انقلاب اسلامی است! و آن تعصب که شما می گویی، مهم ترین مصداقش خود امام است! امام و انقلاب اگر می خواستند به «نامه های سرگشاده» گوش کنند، ما اصلا به دفاع مقدس نمی رسیدیم بزرگوار! راستی آقای هاشمی! چه کسی می گوید جنگ تمام شده؟!…  فتنه 88 جنگ تمام عیاری بود که اگر جانشین خمینی می خواست به «نامه سرگشاده» شما گوش کند، می بایست جمهوریت و اسلامیت نظام را به علاوه 300 هزار خون، یک جا تقدیم کاخ سفید می کرد! آقای هاشمی! شما افراطی هستی در سازش… و متعصبی در سستی! خیال تان تخت… ما با افراط و تعصب، مخالف ایم، اما «می رزمیم، می میریم، سازش نمی پذیریم».

وطن امروز/ 9بهمن 1391



  • کلمات کلیدی :
  • کلیه ی حقوق این وبلاگ متعلق به نویسندگان آن می باشد
    گروه فناوری اطلاعات آن لاین تکنولوژی